« فهرست دروس
درس امامت - کتاب المراجعات - استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1402/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

/ دلالت حدیث غدیر در کلام امام شرف الدین/مراجعه 58

موضوع: مراجعه 58 / دلالت حدیث غدیر در کلام امام شرف الدین/

دلالت حدیث غدیر در کلام امام شرف الدین

سخن در بررسی دلالت حدیث غدیر در کلام امام شرف الدین بود. شیخ سلیم گفته بود برای اینکه کرامت سلف صالح و نیز خلافت خلفای سه گانه زیر سوال نرود، باید حدیث را تاویل کرده و مولا در حدیث را به معنای محب و ناصر می گیریم. وی در این باره شواهدی را هم بیان می کند که یکی جریان یمن و شکایت برخی از مسلمانان از امیرالمومنین (ع) نزد پیامبر (ص) به خاطر تقسیم غنائم بود و شاهد دیگر ذکر سایر اهل بیت (ع) در خطبه غدیر است که نشان از معنای محبت و مودت آنان دارد.

امام شرف الدین در پاسخ شیخ سلیم فرمودند: با توجه به دو ویژگی پیامبر (ص) یعنی معصوم بودن و حکیم بودن ایشان نباید رفتار و گفتار ایشان را به گونه ای معنا کرد که با این دو صفت در تعارض باشد و آن حضرت در نزد اغیار زیر سوال رود. اگر بخواهیم مولا را در حدیث غدیر به معنای محب و ناصر بگیریم در این صورت این دو خصوصیت رسول گرامی اسلام زیر سوال می رود، چرا که محبت و نصرت امیرالمومنین (ع) امری روشن و آشکار بوده و نیازی به این همه مقدمات و شرایط مختلف نداشته است.

توضیح اینکه مقوله نصرت و یاری از اموری است که از رفتار فرد برای دیگران آشکار می شود، مثلا در دنیای امروز و در جریان فلسطین همه دنیا می داند که ما ناصر آنان هستیم و این مساله روشنی است. دیگر نیازی نیست تعداد زیادی را جمع کرده و خبرگزاری ها را فرا بخوانیم تا این مطلب را بیان کنیم. در مورد امیرالمومنین (ع) هم همه نصرت و یاری ایشان نسبت به مومنان را دیده بودند و می دانستند. حضرت زهرا (س) در خطبه فدکیه می فرماید: هر وقت شاخ شیطان آشکار می شد و دشمن به میدان می آمد، پیامبر (ص) آن کسی را که به مصاف با آن می فرستاد، امیرالمومنین (ع) بود. ایشان هم اولین و هم وفادارترین فرد در این زمینه بودند.

مساله محبت نیز همین گونه است. محبت یک امر درونی و نفسانی است که قابل مشاهده حسی نیست و از طریق گفتار و رفتار معلوم می شود. اینکه امیرالمومنین (ع) ناصر مومنین بود، نشان می دهد که محب آنان نیز بوده است. امیرالمومنین (ع) عمری به مومنین خدمت و محبت کرده است، لذا اگر بدون حب و بغض به مساله نگاه کنیم می بینیم که محبت و نصرت امیرالمومنین (ع) برای مردم امری روشن بوده است و لذا نیازمند بیان و چیدن این همه مقدمات و شرایط را نداشت. همچنین این مساله با کلمات پیامبر اکرم (ص) در قبل و بعد از این جمله و اینکه فرمود من به زودی از میان شما می روم و یا مساله مسئول بودن و اقرار به توحید و معاد مطرح کردند سازگاری ندارد.

امام شرف الدین به حق یک هنرمند استدلال و بحث بودند. ایشان در این مباحث هم مرکز فکر و ادراک طرف مقابل را مورد هدف قرار داده است و هم عاطفه ایشان را برمی انگیزید. ما نیز در تبلیغ باید از این هنر استفاده کنیم. برخی خیال می کنند با تندی و بدگویی می توان دیگران را هدایت کرد در حالی که چنین نیست. قرآن می فرماید: « فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك‌»[1] . این اصل اولیه است، ائمه اطهار (ع) هم همین شیوه و روش را در ارتباط با دیگران و حتی مخالفین خود داشتند.

امام شرف الدین در ادامه می فرماید: خداوند حق را توسط تو یاری دهد. پیامبر (ص) که در آن هوای گرم مردم را نگاه داشت، می خواست امیرالمومنین (ع) را به عنوان ولی انتخاب کند، هر چند در کلام ایشان لفظ خلیفه و امام نیامده است اما قرائن گویای همین معنا است و همانند نص می باشد که دیگر قابل تاویل نیست.

 

بررسی سفر امیرالمومنین (ع) به یمن و مساله غدیر

در ادامه مرحوم شرف الدین به مساله شواهدی که شیخ سلیم بیان کرده است می پردازند:

2- أما القرينة التي زعموها فجزاف و تضليل، و لباقة في التخليط و التهويل، لأن النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، بعث عليا إلى اليمن مرتين:

الأولى كانت سنة ثمان «2»، و فيما أرجف المرجفون به، و شكوه إلى النبي بعد رجوعهم إلى المدينة، فأنكر عليهم ذلك «3» حتى أبصروا الغضب في وجهه، فلم يعودوا لمثلها، و الثانية كانت سنة عشر «4» و فيها عقد النبي له اللواء، و عمّمه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيده، و قال له، امض و لا تلتفت، فمضى لوجهه راشدا مهديا حتى أنفذ أمر النبي، و وافاه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم في حجة الوداع، و قد أهلّ بما أهلّ به رسول اللّه فأشركه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بهديه، و في تلك المرة لم يرجف به مرجف، و لا تحامل عليه مجحف، فكيف يمكن أن يكون الحديث مسبّبا عما قاله المعترضون؟ أو مسوقا للرد على أحدكما يزعمون، على أن مجرد التحامل على «علي» لا يمكن أن يكون سببا لثناء النبي عليه بالشكل الذي أشاد به صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، على منبر الحدائج يوم خم، إلّا أن يكون- و العياذ باللّه- مجازفا في أقواله و أفعاله، و هممه و عزائمه، و حاشا قدسيّ حكمته البالغة، فإن اللّه سبحانه يقول: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ* وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ* وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ* تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ «1» و لو أراد مجرد بيان فضله و الرد على المتحاملين عليه، لقال: هذا ابن عمي و صهري و أبو ولدي، و سيد أهل بيتي، فلا تؤذوني فيه، أو نحو ذلك و الأقوال الدالة على مجرد الفضل و جلالة القدر، على أن لفظ الحديث «2» لا يتبادر إلى الأذهان منه إلّا ما قلناه، فليكن سببه مهما كان، فإن الألفاظ إنما تحمل على ما يتبادر إلى الأفهام منها، و لا يلتفت إلى أسبابها كما لا يخفى.[2]

امام شرف الدین می فرماید: جریان یمن که در مساله غدیر بیان می شود خلط در مساله است، زیرا امیرالمومنین (ع) دو بار به یمن رفتند، یکی در سال 8 هجری بود و چهار نفر نسبت به امیرالمومنین (ع) شاکی شدند و هم قسم شده و همان زمان نزد پیامبر خدا (ص) رفتند و پیامبر نیز همان موقع به گونه ای از امیرالمومنین (ع) دفاع کردند که آنان صد بار پشیمان شدند. [3]

مرتبه دوم سفر امیرالمومنین (ع) به یمن مربوط به سال دهم و همان سال حجه الوداع بود. پیامبر اکرم (ص) پرچمی به دست ایشان داده و فرمودند مستقیم به یمن برو و کار را انجام بده (به معنای قاطعانه و صریح انجام دادن کار). امیرالمومنین (ع) رفت و امر پیامبر را اجرا فرمود و در حجه الوداع به پیامبر ملحق شدند و همان تلبیه ای که پیامبر (ص) گفتند ایشان هم گفتند. در این مرتبه دیگر کسی بدگویی و شکایت نکرد. اکنون چطور می شود که حدیث غدیر مربوط به جریانی باشد که دو سال قبل صورت گرفته و آن حضرت همان جا جواب کامل را دادند.

البته در سیره ابن هشام نقل شده که در این سفر دوم امیرالمومنین (ع) به شوق اینکه به پیامبر (ص) زودتر برسند، یک نفر را جای خود گذاشتند تا کاروان را هدایت کند. بعد که برگشتند دیدند آن نماینده و برخی دیگر پارچه هایی که اهل یمن داده بودند را پوشیده اند. آن حضرت آنان را توبیخ کرد و دستور داد همه را جمع کنند. اینها نارحت شدند لذا نزد پیامبر (ص) که آمدند گلایه کردند. پیامبر باز همان جا به دفاع از امیرالمومنین (ع) پرداختند و فرمودند: «أيّها النّاس، لا تشكوا عليّا، فو اللّه إنه لأخشن في ذات اللّه أو في سبيل اللّه من أن يشكى‌».[4] بنابراین پیامبر (ص) در اینجا جواب دادند و دیگر لزومی نداشت که برای این مساله خاص، تعداد بسیاری زیادی از مردم را جمع و شرایطی را فراهم آورند و این مساله را طرح کنند.

دوستی و نصرت امیرالمومنین (ع) هم امر پنهانی نبود. مضافا بر اینکه اساسا شکایت کردن دلیل بر دوست نداشتن نیست، یعنی اینگونه نیست که هر شاکی از کسی که شکایت می کند نسبت به او بغض و دشمنی دارد.

عبدالجبار معتزلی که فرد ملایی بوده در این باره می گوید: انگیزه فرد هر چه می خواهد باشد، قاعده این است که «العبره بخصوص اللفظ لابخصوص المورد»، و الا اگر این قاعده را نبپذیریم لازم می آید که همه شان نزول ها قرآن را فقط مخصوص مورد آن بدانیم. این در حالی است که مهم این است که عبارت چه معنایی را می رساند. اگر کسی انگیزه ای دارد گفتار او آن انگیزه را پوشش می دهد اما دلیلی نیست که اختصاص به آن قصد داشته باشد. مثلا فرمانده ای کار اشتباهی می کند و رئیس رئیس جمهور بعد از سخنرانی می کند. وی مطلبی که ناظر به این فرمانده است را می گوید اما کلی مطالب دیگر هم می گوید که همه حجت است. امام شرف الدین درباره حدیث هم می فرماید: لفظ حدیث دلالت نمی کند جز بر معنای اولی بالتصرف اعم از اینکه سبب آن چیست، مثل اینکه آیه برای مورد خاصی نازل شده است اما مورد آن عام است . این یک قاعده اصولی و عقلایی است که همه قبول دارند. «العبره بخصوص اللفظ لابخصوص المورد».

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود.


[2] المراجعات، امام شرف الدین، ص407- 408.
[3] ر.ک: المراجعات، مراجعه 36 و نیز خصائص، امام نسائی، ح68 و مسند احمد بن حنبل، ج15، ص78، ح19813.
[4] سیره نبویه، ابن هشام، ج3و 4، ص603.
logo