« فهرست دروس
درس کلام استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1404/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام و بحث اخلاق و معنویت

 

موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت

مروری بر مباحث گذشته

درباره بحث اخلاق و معنویت، مباحثی مطرح شد که ابتدا به مباحث مقدماتی پرداخته شد مانند تعریف علم اخلاق و رابطه این علم با علوم دیگری مانند علم فقه، عرفان و فلسفه اخلاق.

 

رابطه بحث اخلاق و معنویت با علم کلام

به طور ویژه رابطه اخلاق با علم کلام بیان شد و درباره اینکه چرا در علم کلام به این بحث پرداخته می شود چند نکته بیان شد:

1. مقوله اخلاق و معنویت برای انسان و زندگی انسان خیلی مهم است و ایمان دینی نقش تعیین کننده ای در آن دارد. بر این اساس برای دفاع از ایمان دینی باید به بررسی مساله اخلاق و معنویت پرداخته شود.

2. نقش و کارکرد مفاهیم و معارف دینی یعنی باورهای دینی در اخلاق، نقش مهمی است، و هر چیزی که بتواند کارکرد دین را نشان دهد جز رسالت های دفاع از دین و علم کلام است.

3. اصولا دین سه بعد اساسی دارد: اعتقادات، اخلاقیات و احکام عملی. بنابراین اخلاق یک بخش دین به شمار می رود و اگر ما درباره اخلاق بحث می کنیم، یعنی یک بخش از دین را بررسی می کنیم.

4. بحث مهمی به نام ملاک و معیار اخلاق وجود دارد که یک جنبه آن به بحث فلسفه اخلاق بر می گردد. فلسفه اخلاق نگاه بیرونی به اخلاق دارد و بررسی ملاکات آن جنبه اعتقادی و کلامی هم پیدا می کند، زیرا بررسی این ملاکات، مسائلی همچون نسبیت یا جاودانگی اخلاق را به همراه دارد. ما در اسلام به جاودانگی دین قائل هستیم و لذا جاودانگی اخلاق را می پذیریم. در اینجا نیز دفاع از جاودانگی اسلام صورت می گیرد.

 

اهمیت و ضرورت بحث اخلاق و معنویت

در این باره دو نکته بیان شد:

1. اخلاق و معنویت در زندگی انسان نقش بسیار اساسی دارد، بنابراین بررسی این مساله به مسائل مهم زندگی بر می گردد.

اقوام روزگار ز اخلاق زنده اند /// قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است

2. در عصر و روزگار ما نظریه هایی مطرح شده که معنویت منهای دین را ترویج می کنند. اینان می گویند: عصر دین دیگر سپری شده و دین مقبولیتی در جوامع بشری ندارد. آنچه امروز مورد قبول همگان است بحث معنویت است. بنابراین به جای اینکه مردم را به دین دعوت کنیم، باید به معنویت دعوت کنیم. در اینجا این بحث مطرح می شود که آیا معنویت منهای دین صحیح است یا نه و چه رابطه ای میان این دو وجود دارد؟

 

اخباری یا انشائی بودن مفاهیم اخلاقی

بحث دیگر مطرح شده درباره مفاهیم و قضایای اخلاقی بود. اینکه آیا قضایای اخلاقی انشائی هستند یا اخباری؟ اگر انشائی باشند تابع منشا بوده و دیگر صدق و کذب بردار نیستند و اگر اخباری بدانیم صدق و کذب درباره آنها راه پیدا می کند. در این باره دیدگاه ها مختلف بود و نهایت به اینجا رسیدیم که احکام اخلاقی دو وجهی هستند یعنی هم وجه اخباری و هم انشائی دارند و وجه اخباری آنها تقدم بر جنبه انشائی آنها دارند.

در همین جا بیان شد که اگر باید و نبایدی در مباحث اخلاقی مطرح می شود، مبتنی بر هست و نیست است. به عبارت دیگر حکمت عملی مبتنی بر حکمت نظری است و این یک اصلی کلی است که در حکمت عملی اعم از اخلاق، اجتماعیات، سیاست و ... وارد است. دکتر سروش بحثی را مطرح کرد که معتقد به حرف هیوم است که گفت فیلسوفان از هست به باید می رسند اما ارتباطی میان این دو نیست. سروش این دیدگاه را برگزیده و گفته است: ما بین حوزه حکمت نظری و باید و نباید، یک سیم خاردار غلیظی کشیده شده که عبور آن ممکن نیست. در نقد این سخن همان طور که علامه طباطبایی و شهید مطهری بیان کرده اند گفته شد حکمت عملی وامدار حکمت نظری است. آیات قرآن هم بر این مطلب اشاره دارد مانند آنجا که می فرماید: «ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ فَاعْبُدُوهُ»[1] . در این آیه ابتدا سخن از ربوبیت، الوهیت و خالقیت خدای متعال است و بعد با فاء تفریع حکمت عملی که عبادت است را بر آن بار می کند. در یک مثال ساده، پلیس راهنمایی و رانندگی می گوید: «بارندگی شده و جاده ها لغزنده است، پس رانندگان بیشتر مراعات کنند».

شهید مطهری می فرماید: « ايدئولوژى هر مكتب مبتنى است بر جهان‌بينى آن، و جهان‌بينى آن مبتنى است بر نظريّه‌اش درباره معرفت و شناخت. مترقّى بودن هر ايدئولوژى بستگى دارد به مترقّى بودن جهان‌بينى‌اش و مترقّى بودن جهان‌بينى‌اش بستگى دارد به مترقّى بودن شناخت‌شناسى‌اش. در حقيقت، حكمت عملى هر مكتب وابسته است به حكمت نظرى آن، و حكمت نظرى‌اش وابسته است به منطق آن مكتب. پس هر مكتب در درجه اوّل بايد منطق خود را مشخّص نمايد.».[2]

 

حقیقی یا اعتباری بودن مفاهیم اخلاقی

بحث دیگر این بود که آیا مفاهیم اخلاقی حقیقی اند یا اعتباری؟ گفته شد مفاهیم بر دو قسم اند: مفاهیم حقیقی و ماهوی مانند مفهوم آب، آتش و درخت که مابازاء خارجی دارند. گونه دوم مفاهیم اعتباری است که خود چند گونه اند: مفاهیم اعتباری منطقی، مفاهیم اعتباری اجتماعی و مفاهیم اعتبار فلسفی.

در اینجا این سوال مطرح می شود که مفاهیم حسن و قبح از کدام قسم است؟ برخی آنها را جز مشهورات منطقی دانسته اند که تنها به درد صنعت جدل می خورند و کاربردی در فلسفه ندارد. گفته شد اینگونه نیست، مفاهیم اخلاقی هر چند جزء اعتباریات هستند اما منشا انتزاع دارند، به عنوان مثال اگر گفته می شود «عدالت خوب است»، مفهوم حسن از آن انتزاع می از این جهت که انسان واقعیت، ظرفیت و استعدادی دارد. آن فعلی که این استعدادها را بارور کند و او را به سعادت برساند، حسن است، و آن فعلی که چنین نباشد و بازدارندگی داشته باشد، قبیح است.

بنابراین اینکه گفته شده قضایای حسن و قبح از مشهورات است و هیچ پایه واقعی ندارد نادرست است. مرحوم لاهیجی در گوهر مراد و مرحوم سبزواری در اسرار الحکم به این مساله توجه کرده اند. آیت الله سبحانی و آیت الله مصباح هم از معاصرین به همین مساله معتقد هستند که قضایای اخلاقی برهان پذیر هستند و صرف مشهورات نیستند.

 

چگونگی پیدایش مفاهیم اخلاقی

بحث دیگر این بود که مفاهیم اخلاقی چگونه برای ذهن پیدا می شوند؟ در میان فلاسفه غربی دو نظریه درباره نحوه پیدایش مفاهیم ذهنی مطرح شده است: دکارت و عقل گرایان قائل به مفاهیم فطری هستند. تجربه گرایان می گویند ما مفاهیم فطری پیش ساخته نداریم و همه مفاهیم به مرور برای انسان حاصل می شوند. شهید مطهری در اصول فلسفه این دو دیدگاه را بیان کرده و می فرمایند: « نه آن طورى كه عقليون فرض كرده‌اند عقل داراى آن خاصيت ذاتى است كه پاره‌اى از مفاهيم را از پيش خود و بدون وساطت و مداخله هيچ قوه ديگرى ابداع نمايد و نه آن طورى كه حسيون پنداشته‌اند كار عقل منحصر است به تجريد و تعميم و تجزيه و تركيب صورتهاى محسوسه، بلكه قوه مدركه انسان يك فعاليت ديگر نيز انجام مى‌دهد كه ما او را «نوعى خاص از انتزاع» مى‌ناميم و در اين مقاله تحت عنوان «اعتبار» نام برده مى‌شود؛ و همين «اعتبار» يا «انتزاع» است كه بديهيات اوليه تصوريه منطق و غالب مفاهيم عامه فلسفه را براى ذهن بشر به وجود آورده است و اين رشته مفاهيم انتزاعى ازآن‌جهت «مفاهيم عامه» خوانده مى‌شوند كه كلى‌ترين و عمومى‌ترين تصوراتى است كه عارض ذهن بشر شده و كلى‌تر از اين تصورات ممكن نيست، از قبيل تصور وجود و عدم و وحدت و كثرت و وجوب و امكان و امثال اينها. اين مفاهيم عامه به ترتيبى كه گفته خواهد شد از لحاظ پيدا شدن براى ذهن مؤخرند از مفاهيم خاصه و بالاخص از محسوسات خارجيه و از اين لحاظ در درجه دوم واقعند (معقولات ثانيه) ولى از لحاظ منطقى «بديهى اوّلى» مى‌باشند؛ يعنى از لحاظ فلسفى و روان‌شناسى در درجه دوم‌اند و از لحاظ منطقى در درجه اول.»[3]

ایشان می فرماید ما در مورد فطرت دل، به فطریات مادرزادی قائل هستیم، اما به فطریات عقلی مادرزادی قائل نیستیم. بچه از همان ابتدا که متولد می شود گرایش و میل هایی به حقیقت و مانند آن دارد «فطرت الله فطر الناس علیها» و فرمود: «کل مولود یولد علی الفطره». این میل به حقیقت حتی در غیر انسان هم هست. این گرایش ها که خدای متعال که نفس انسان را خلق کرده در آن قرار داده است، اما عقل نظری و علم حصولی نداریم، از ابتدا نداریم، اما وقتی به قوه فهم رسید دیگر از بیرون نمی گیرد، بلکه بدیهی است.

ادامه این بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود


[2] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج2، ص228.
[3] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج6، ص253.
logo