1404/03/03
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
نظریه پرستش در ملاک و معیار رفتارهای اخلاق
موضوع بحث این است که در میان انسان ها فارغ از ایمان و باورهای آنها و نیز جهات دیگر اختلاف، یک سلسله بایدها و نبایدهای اخلاقی مورد وفاق و همگانی وجود دارد. یکی از ادله اثبات حسن و قبح عقلی همین است که کسانی که به شرایع آسمانی اعتقاد ندارند اینها را قبول دارند لذا نمی توان گفت که از سوی شارع آمده است. اکنون به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که ملاک و معیار این بایدها و نبایدهای اخلاقی چیست؟ آخرین دیدگاهی که در این باره بیان شد، دیدگاه پرستش بود. درباره این دیدگاه که از سوی شهید مطهری بیان شده، چند نکته بیان می شود:
1. حقیقت پرستش و عبادت عبارت از خضوع و کرنش قلبی در برابر خدای متعال که کمال مطلق است.
2. بایدها و نبایدهای اخلاقی، قالب های رفتاری عبادت هستند. آنچه از ارزش است عبادت و آنچه ضد ارزش است از جنس شرک به خداوند است.
2. هر قالب رفتاری نمی تواند، به عنوان قالب عبادت و پرستش شناخته شود، بلکه از آن جا که عبادت مربوط به خداوند است، رفتارهایی که به اراده حق تعالی مستند شود، رفتارهای عبادی شناخته می شوند.
4. استناد این قالب های رفتاری اخلاقی به اراده الهی، از باب اراده تکوینی نیست، زیرا اراده تکوینی الهی جبری و تخلف ناپذیر است و حال آنکه اخلاق اموری اختیاری است. بنابراین رفتارهای اخلاقی مستند به اراده تشریعی الهی است.
نسبت نظریه پرستش با دیدگاه اشاعره در حسن و قبح
ممکن است گفته شود، نظریه شما درباره ملاک و معیار فعل اخلاقی، به دیدگاه اشاعره درباره حسن و قبح شرعی برمی گردد. آنان معتقدند که افعال بما هی، حسن و قبحی ندارند، بلکه بدان خاطر حسن دارند که متعلق اراده الهی و بدان خاطر قبح دارند که متعلق ترک الهی هستند: «الحسن ما حسن الله فعله أی أراد الله فعله».
نقد و بررسی
1. در مورد اینکه آیا حسن و قبح افعال، ذاتی است یا شرعی؟ به تعبیر دیگر آیا حسن و قبح افعال، وابسته به امر و نهی الهی است یا خود این عناوین به ما هی هی و فارغ از اراده حق تعالی، متصف به حسن و قبح هستند، دو دیدگاه بیان شده است. معروف این است که حسن و قبح آنها ذاتی است و چون چنین است متعلق اراده و ترک الهی قرار می گیرند.
نکته قابل توجه اینکه در بحث حسن و قبح، توجه به تفاوت مقام ثبوت و مقام اثبات آن است. در مقام ثبوت، نزاع میان عدلیه و اشاعره بین ایجاب کلی و سلب کلی (تضاد) است، اما در مقام اثبات، نزاع فی الجمله مطرح است. عدلیه معتقد هستند که عقل، بعضی از حسن و قبح ها را مستقلا درک می کند اما اشاعره می گویند عقل نمی تواند هیچ کدام را حسن و قبح ها را مستقلا درک کند.
از نظر قرآن کریم چه در مقام تکوین و چه تشریع، همه چیز به اراده الهی است و ذره ای تخلف صورت نمی گیرد. توحید تکوینی اقتضا می کند که همه چیز به اراده تکوینی الهی واقع شود. توحید تشریعی نیز همین را اقتضا می کند که هر باید و نبایدی به اراده تشریعی الهی باشد. اگر ذره ای اراده دیگری بخواهد دخالت کند، شرک است.
اشاعره می گویند: شما در مقابل دستگاه قانون سازی الهی، دستگاهی به نام عقل ساخته اید و می خواهید ما تابع آن باشیم. این سخن اشاعره درست نیست. کار عقل تنها کاشفیت است و او چیزی را جعل نمی کند. عقل همانند چراغی است که راه را نشان می دهد و چیزی ایجاد نمی کند. ایجاد کننده تنها و تنها خدای متعال است.
2. فرق دیدگاه عدلیه و اشاعره در بحث ملاک و معیار اخلاق در این است که اشاعره وقتی به اینجا می رسند دیگر متوقف می شوند یعنی وقتی سوال می شود چرا خدای متعال انجام برخی امور و ترک برخی از امور دیگر را اراده کرده است، می گویند اینجا دیگر جای سوال و چرا نیست. طبق نظر اشاعره اگر خدای متعال به عنوان مثال ابوجهل را به قله بهشت و ابوذر را ته جهنم قرار دهد، جای چون و چرا ندارد و همان خوب است. عدلیه می گویند نه، اراده تشریعی الهی گزاف نیست بلکه حکمی است. خدای متعال همان طور که قدرت مطلقه دارد و هیچ قدرتی به قدرت کامله او نمی رسد، همان طور دارای حکمت بالغه هم هست. بنابراین اراده تشریعی الهی گزاف نبوده و مبتنی بر اراده تکوینی الهی است.
خداوند انسان را به این گونه آفریده است که داری ظرفیتی است و می تواند آن را شکوفا و بارور کند. انسان اگر به سمت رشد و شکوفایی آن استعداد ها برود، رشد می کند و الا سقوط می کند. انسان اگر بخواهد، ظرفیت های خود را به فعلیت برساند، بر اساس رفتارهای اختیاری که همان قالب های اخلاقی است امکان پذیر است.
نکته: اراده تشریعی الهی از دو طریق به انسان می رسد: وحی و عقل. عقل همه امور را نمی فهمد به همین خاطر پاره ای از امور توسط شرع بیان می شود.
تا اینجا روشن شد که همه حکم های تشریعی اعم از واجب و مستحب و مکروه همه به اراده الهی بر می گردد و ذره ای حکم در تکوین و تشریع از غیر او صورت نمی گیرد و این مقتضای توحید در تکوین و توحید در تشریع است. در مورد فرض النبی نیز مساله همین گونه است. این گونه نیست که پیامبر خدا (ص) در مقابل اراده تشریعی الهی، یک اراده مستقل داشته باشد و اگر کسی چنین عقیده ای داشته باشد شرک است، بلکه آنچه به عنوان فرض النبی در روایات بیان شده از باب استدعا است، یعنی ایشان از خداوند می خواهند و دعا می کنند و خداوند دعای ایشان را رد نمی کند.
نکته ای در مورد نظریه پرستش
دیدگاه پرستش که مناط و ملاک اخلاق را پرستش دانسته است، مساله را در دو سطح مقام ثبوت و مقام اثبات بیان کرده است: در مقام ثبوت دو شاخه وجود دارد: الف) خضوع و پرستش فطری و اینکه انسان در مقابل کمال مطلق فطرتا خضوع دارد. ب) افعال اخلاقی مصداق آن پرستش فطری هستند.
در مورد مقام اثبات نیز مساله دو شاخه دارد: الف) بدیهی و همگانی بودن ادراک حسن خضوع و پرستش فطری. ب) بدیهی بودن قالب های افعال اخلاقی. بنابر این می توان گفت در این باره عقل دو ادراک بدیهی دارد: درک خضوع فطری و درک افعال اخلاقی.
ممکن است گفته شود شما همه حسن ها را به عبادت و پرستش و خضوع در برابر کمال مطلق دانستید، اما این سوال کماکان باقی است که چرا خضوع در برابر کمال مطلق حسن دارد؟ به نظر می رسد این مساله به عدل و ظلم که ام القضایا است بر می گردد یعنی خضوع در برابر خالق بدان خاطر حسن دارد که وضع شی در موضع خود است. دیدگاهی هم از حضرت آیت الله مصباح در این باره بیان شده که انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود.