1404/02/22
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
دیدگاه راسل در مورد ملاک و معیار اخلاقی
نظریه راسل در آثار مختلف وی نقل شده است از جمله کتاب «جهانی که من می شناسم» و کتاب «اخلاق و زناشویی». شهید مطهری در کتاب «فلسفه اخلاق» و «تعلیم و تربیت در اسلام» نظریه راسل را آورده اند.
بتراند راسل، فیلسوف انگلیسی (متوفی 1970 میلادی) است، که در زمینه اعتقادات قائل به لاادری گرایی است، و از جهت سیاسی فیلسوفی طرفدار صلح است. خلاصه دیدگاه او درباره اخلاق چنین است: خوب و بد بر اساس نفع عقلی انسان تعریف می شود. انسان ذاتا منفعت خواه است و به چیزی غیر از نفع خودش اهتمام ندارد، اما گریزی از زندگی اجتماعی نیز ندارد و در این زندگی ناگزیر به رعایت احترام به حقوق دیگران است. مثلا اگر بتواند مال همسایه اش را بدزدد، از طرفی منفعت می برد، اما با خود می گوید: اگر من چنین کنم، همسایه هم چنین می کند و در نهایت به ضرر خود من تمام می شود.
در اعتقاد راسل، راستگویی و دروغ گویی و سایر مفاهیم اخلاقی نیز همین گونه است، لذا مثلا اگر فرد دروغ بگوید، ممکن است در معامله ای به نفع بالا برسد، اما اگر چنین کند دیگری هم چنین می کند و جایی به خود او ضربه وارد می شود.
در گذشته دیدگاهی از سوی بنتام نقل شد که معتقد بود ملاک اخلاق منفعت عمومی است. راسل این را نمی گوید بلکه می گوید اگر ما به منفعت عمومی توجه می کنیم، بدان خاطر است که منفعت ما در گرو رعایت منفعت عمومی است.[1]
دیدگاه راسل انسان را از نظر حیوانی و غریزی مطالعه کرده است، و از این زاویه سخن وی صحیح است. حیوانیت انسان به چیزی جز نفع خود نمی نگرد، اما اگر به بعد معنوی قائل باشیم، انسان دنبال نفع خودش است و آن نفع متعالی و ارزشی است. اشکال نظریه راسل این است که بعد معنوی و ملکوتی انسان را نادیده گرفته شده است. ممکن است انسانی در دنیا بیاید و نهایت حیوانی از دنیا برود، و بعد انسانیت او هیچ رشدی نکرده باشد، و تنها در حیوانیت فربه شده باشد.
امام راحل می فرمود: هدف این نیست که وارد حوزه شویم و تنها اصطلاحاتی فقهی و فلسفی یاد بگیریم، بلکه باید آدم شویم تا بتوانیم مردم را بسازیم. غرض تربیت مردم است، و این هشدار بسیار مهمی است.
نقدهای شهید مطهری بر راسل
1. فرض کنیم که این نظریه را بپذیریم و بگوییم انسان به دنبال نفع است، اما آن گاه این نظریه جواب می دهد که افراد جامعه از نظر مکنت و قدرت با هم برابر باشند، اما اگر متفاوت باشند در این صورت فردی که از قدرت بیشتری برخوردار است، فقط به منافع خود می اندیشد و مانعی هم در سر راه ندارد، چون دیگران نمی توانند به او ضربه ای وارد کنند. بنابراین اگر نفع فردی ملاک حق و باطل باشد، در این صورت اغنیاء هر کاری بکنند خوب است، زیرا نفعشان تامین می شود و کسی هم مانع آنها نمی شود.
2. شهید مطهری در نقد دوم این دیدگاه می فرماید: اصولا نفعی که شما بیان کرده اید شکل اخلاق و نه حقیقت اخلاق است. اگر فرض کنیم همه مانند هم هستند و همه راست گفته و به هم کمک می کنند و حرمت یکدیگر را رعایت می کنند، تا اینجا صورت اخلاق شکل گرفته است نه حقیقت اخلاق. اخلاق دو مقوم دارد: یکی اینکه خود فعل به خودی خود خوب باشد و از آن بالاتر کسی که می خواهد این کار ارا انجام دهم فارغ از انگیزه های فردی و سلیقه ای و به جهت ارزش خود فعل اخلاقی عمل کند و الا شیادی خواهد بود. بنابراین اخلاق این است که فعل بما هو خوب باشد و فاعل آن نیز به قصد خوب بودن آن را انجام دهد.[2]
3. نقد سوم اینکه اصولا نظریه آقای راسل با شعارهای خود وی در تعارض است، زیرا از وی به عنوان یک چهره صلح طلب یاد می شود سوال می کنیم شما چگونه می خواهد جنگ ویتنام را که در دوران شما اتفاق افتاده است را توجیه کند؟ اگر می خواهید آن را تقبیح کند با منفعت فردی جور در نمی آید.
راسل و اثبات آغازگر برای جهان
راسل در کتاب «چرا مسیحی نیستم» می گوید: تا 17 سالگی مسیحی بودم و هرگاه از پدرم سوال می کردم «عالم را چه کسی خلق کرده است» می گفت: خدا. وقتی سوال می کردم: «خدا را چه کسی خلق کرده است»، می گفت: او دیگر خالقی نمی خواهد، و من هم قبول می کردم. اکنون که بزرگ شده ام می اندیشم که اگر خداوند، خالق نمی خواهد، چرا همین مطلب را در مورد عالم به کار نبریم و نگوییم عالم خودش به وجود آمده و نیازمند خالق نیست، لذا من دیگر مسیحی نیستم.
وی در کتاب «جهان بینی علمی»، قانون ترمودینامیک را می پذیرد و می گوید: این قانون درست است و تاکنون خلاف آن ثابت نشده است. این قانون می گوید اگر دو جسم در کنار هم قرار گیرند و یکی حرارت بیشتری داشته باشد، آن حرارت به صورت یکطرفه به آن جسمی که حرارت کمتری دارد منتقل می شود. این حرکت ادامه دارد تا به تعادل برسند و دیگر گرما رد و بدل نمی شود و انرژی مصرف نمی شود. وی می گوید این قانون ثابت می کند که جهان دارای آغازی است، زیرا حیات و زندگی در عالم طبیعت، نیازمند سوخت است که همان انرژی است که جابجا می شود. تمام موجودات در اثر جابجا شدن انرژی به وجود آمده اند. این قانون نشان می دهد که جهان آغازی دارد، زیرا اگر از بی نهایت سوخته مصرف شده بود تا کنون باید تمام شده و دیگر به ما نمی رسید. پس اینکه عالم و حیاتی است نشان دهنده آغازی است. وی بعد می گوید در اینجا دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه الهی و دیدگاه مادی. الهیون می گویند: این جهانی که حادث است، نیازمند آغازگری است که دارای شعور و آگاهی است. مادیون می گویند جهان خود بسنده است و خود به خود بوجود آمده است. راسل خود را در این زمینه بی طرف می داند. از وی سوال می کنیم، چطور ماده بی درک و شعور می تواند علت عالمی که چنین نظم شگرف، حیرت آوری و محیر العقول دارد بشود؟ وقتی معلول را نگاه می کنیم که دارای نظم و اتقان است، دیگر ماده بی شعور نمی تواند مبدا آن باشد.
سخن راسل در این جا مانند فخر رازی در مورد آیه «اطیعوا الله» است. رازی می گوید: این آیه دلالت می کند که اولی الامر، معصوم هستند، زیرا اطاعت مطلقه ممکن نیست مگر اینکه فرد معصوم باشد. وی بعد در بیان مصداق آن دچار خطا می شود و می گوید: در این زمینه فرد معینی که نداریم. فرد غیر معین هم که به درد نمی خورد، زیرا دنبال چه کسی باشیم؟ لذا باید بگوییم مراد عموم است. به آقای فخر رازی می گوییم: شما مگر حدیث ثقلین و سفینه را قبول ندارید، پس چرا می گویید مصداق فرد معصوم مشخص نشده است؟