« فهرست دروس
درس کلام استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1404/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

 

موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

نظریه مارکسیست درباره ملاک و معیار اخلاق

1. اندیشه مارکسیست توسط مارکس (متوفی 1983 م) تاسیس شده است. این اندیشه از نظر فلسفی طرفدار ماتریالسیم یا همان اصالت ماده است و از نظر منطقی معتقد به دیالکتیک است. دیالکتیک از سوی هگل (متوفی 1831) مطرح شده و مارکس آن را از وی گرفته و در ماتریالیسم پیدا کرده است. این منطق معتقد است که حرکت و تحول در اثر یک تضاد درونی شکل می گیرد و آن تز، آنتی تز و نتیجه آن سنتز است.

ماتریالیسم یا اصالت ماده از سوی فویر باخ (متوفی 1872 م) است.

2. مارکسیست در مورد تحولات اجتماعی طرفدار ماتریالیست تاریخی است. (ماتریالیست دو گونه است: ماتریالیست دیالکتیک و ماتریالیست تاریخی. کسی که در فلسفه طرفدار اصالت ماده باشد ماتریالیست خوانده می شود و دیالکتیک مربوط به منطق است). ماتریالیست تاریخی برای تاریخ، هویت مادی قائل است و در فلسفه مارکسیسم این تحول مادی بر اساس اقتصاد و تولید و روابط اقتصادی تفسیر می شود، بنابراین آنان معتقدند که زیر بنا و موتور محرک تاریخ و تحولات بشر، اقتصاد و ابزار تولید است.

3. معیار اخلاق در این تفکر عبارت است از تکامل اجتماعی که جنبه انقلابی داشته باشد. هر چیزی که نتیجه اش این معنا باشد البته به روش انقلابی، این ملاک اخلاق خواهد بود. اینان معتقدند که حرکت بر اساس تضاد درونی شکل می گیرد، و لذا عامل اصلی تحول و حرکت تضاد است (تز و آنتی تز که از تضاد آنها سنتز به وجود می آید). نحوه این تضاد به این صورت است که در هر پدیده ای عاملی وجود دارد که می خواهد وضع موجود را نگاه دارد. در کنار آن عامل دیگر است که در صدد تغییر وضع موجود است و لذا میان این دو عامل تضاد رخ می دهد. قانون این گونه است که معمولا آنتی تز بر تز غلبه پیدا می کند و از رهگذر این جریان، تحول رخ می دهد. این تحول کمّی است و به تدریج افزایش پیدا می کند تا می رسد به درجه ای که تحول کیفی و انقلاب رخ می دهد. این مانند آب است که ابتدا کم کم گرم می شود تا به درجه صد برسد. وقتی به این درجه رسید، یک مرتبه تحول کیفی رخ می دهد و به جوش می آید.

اینان در مورد جامعه هم می گویند: بشر در ابتدای امر مالک چیزی نبود و زندگی اشتراکی داشت و با همین ابزارهای معمولی احتیاجات خود را برطرف می کرد. این مرحله را که نه ابزار تولید و نه مالکیت هست «نظام اشتراکی» گویند. در مرحله بعد بشر به کشاورزی و کشت و زرع روی آورد و نیازمند ابزار تولید شد و این گونه مالکیت شکل گرفت و عده ای صاحب مال و عده ای کارگر به وجود آمدند. این نظام را «نظام فئودالیست» یا نظام ارباب و رعیتی گویند. در اینجا فرهنگ جامعه تغییر کرد.

در مرحله بعد، زندگی بشر صنعتی شد و علم جدید و فن آوری به وجود آمد و کارخانه ها شکل گرفت. اینجا نیز روابط تغییر کرد و عده ای سرمایه دار و عده ای مصرف کننده شدند. این را «نظام کاپیتالیسم» یا اصالت سرمایه گویند.

شهید مطهری این تفکر را مانند یک ساختمان چند طبقه می داند که طبقه زیرین آن اقتصاد است و با تغییر آن کل ساختمان فرو می ریزید. نه مانند ساختمان هایی که در کنار هم ساخته شده و با ویرانی یکی، آسیبی به دیگران نمی خورد.

تفکر مارکسیست، به قدرتمندان نگاه سلبی دارد و در مقابل به کارگر بها می دهد. اینان سرمایه دار و کارفریان را بد و کارگران و ضعیفان را قابل ارزش می داند و حق را به این گروه می دهد.

نکته: اینان معتقد هستند که زندگی بشر در نهایت به کمون پیشرفته می رسد، یعنی همانند زندگی ابتدایی که اشتراکی بود اما از نوع پیشرفته آن. در درون این حرف ها، حرف خوبی هست و مشابهاتی با مبانی اسلامی وجود دارد، اما نقد های جدی دارد . آنچه در مبانی اسلامی بیان شده اشتراک در همه چیز نیست، بلکه اخوت اسلامی است. نکته دیگر اینکه درست است که اقتصاد در تحولات زندگی بشر تاثیر دارد، اما این تاثیر فی الجمله است نه مانند آنچه اینان می گویند.[1]

 

ارزیابی و نقد این نظریه

نقد اصل تضاد

بر این دیدگاه برخی از نقدهایی که گرفته شده، نقدهای مبنایی است. استاد مطهری در کتاب نقدی بر مارکسیسم، اصول ماتریالیسم از جمله اصل تضاد را زیر سوال قرار می دهد و آن را باطل می داند. ما حصل نقد ایشان چنین است که می فرماید: اینکه شما تضاد درونی را اصل برای حرکت و تحول می دانید نادرست است و اصل متافیزیکی که حرکت متحرک می خواهد را زیرا سوال می برد. اگر می گویید همه حرکت ها ریشه اش تضاد درونی است، به این معناست که دیگر نوبت به عامل بیرونی نخواهد رسید و خود بسنده خواهد بود. مثلا، طبق دیدگاه شما حرکت تخم مرغ برای تبدیل شدن به جوجه به این صورت است که در درون تخم مرغ دو حالت وجود دارد: یکی اینکه می خواهد در همان حال تخم مرغ بماند و یکی تبدیل شدن به جوجه، و این تضاد، حرکت ایجاد می کند و چون همواره در این نزاع ها، آنتی تز غلبه پیدا می کند، تخم مرغ تبدیل به جوجه می شود.

شهید مطهری می فرماید: از شما سوال می کنیم این تضاد و تزاحم در میان چیست؟ آیا میان تخم مرغ و جوجه بالفعل است یا بالقوه؟ اگر جوجه بالقوه است، که صحیح نیست زیرا تخم مرغ بالفعل و جوجه بالقوه، اگر سالیان سال هم بماند تضادی میان آنها رخ نخواهد داد. اگر بگویید تضاد میان تخم مرغ و جوجه بالفعل است، در این صورت می گوییم باید در تخم مرغ حرکت و تحولی بشود تا تبدیل به جوجه شود تا بعد مساله تضادی که می گویید شکل گیرد، بنابراین این حرکت است که عامل تضاد خواهد شد نه تضاد عامل حرکت آن گونه که شما می گویید.[2]

بر خلاف واقعیت های تاریخی

فلسفه مارکسیسم، ماتریالسیم دیالکتیک است و مبنای دیگر آن ماتریالسیم تاریخی است. گفته شد در اندیشه ایشان تاریخ هویتی مادی دارد و زیر بنای آن اقتصاد است، یعنی هر تغییر و حرکتی که در اجتماع صورت می گیرد به جهت امور اقتصادی است. شهید مطهری در کتاب «جامعه و تاریخ» در نقد این دیدگاه می فرماید: این سخن نقدهایی دارد از جمله اینکه واقعیت های تاریخی خلاف آن را ثابت کرده است، زیرا در تاریخ بشر افرادی پیدا شده اند که نه برای مسائل اقتصادی بلکه برای مسائل ارزشی انقلاب کرده اند. اینها حتی حاضر بودند در سخت ترین شرایط زندگی کنند، اما ارزش های معنوی خودشان را حفظ کنند.[3]


[1] درباره این دیدگاه ر.ک: فلسفه اخلاق، شهید مطهری، ص211 -219 و دروس فلسفه اخلاق، آیت الله مصباح، ص78-80.
[2] نقدی بر مارکسیسم، شهید مطهری.
[3] جامعه و تاریخ، شهید مطهری، ص176- 226.
logo