« فهرست دروس
درس کلام استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1404/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

 

موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

 

در جلسه دو نکته بیان شد که لازم است با توضیح بیشتری بیان شود.

 

اقتدا به امیرالمومنین (ع) در کلام فخر رازی

فخر الدین رازی در تفسیر فاتحه الکتاب و به مناسبت تفسیر «بسم الله الرحمن الرحیم» مباحثی را مطرح کرده است. از جمله به این بحث می پردازد که «آیا بسم الله در نماز را باید بلند گفت یا آهسته؟». وی می گوید این مساله مورد اختلاف است. قائلین به بلند خواند بسم الله، ادله ای را اقامه کرده اند، از جمله گفته اند: عده ای از صحابه، بسم الله را جهرا می گفتند و امیرالمومنین (ع) از جمله آنان است که فعل ایشان به تواتر ثبت شده است. وی سپس می گوید: «وَمَنِ اقْتَدَى فِي دِينِهِ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدِ اهْتَدَى، وَالدَّلِيلُ عَلَيْهِ قَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُ دَارَ[1] : هر کس در دینش به علی بن ابی طالب (ع) اقتدا کند، هدایت شده است. دلیل آن هم کلام پیامبر است که فرمود علی (ع) همواره با حق است.

فخر رازی در جای دیگر گفته است: «وَعَمَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَعَنَا، وَمَنِ اتَّخَذَ عَلِيًّا إِمَامًا لِدِينِهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى فِي دِينِهِ وَنَفْسِهِ.»[2] . گفتیم جای تعجب دارد از فخر رازی که با اینکه این مطالب را بیان می کند اما چرا در همه جا به امیرالمومنین (ع) اقتدا نمی کند. سخن وی اختصاصی به بسم الله ندارد و باید در همه مسائل دینی چه اعتقادی و چه غیر اعتقادی به امیرالمومنین (ع) اقتدا کرد.

 

کاربردهای شیعه

اصطلاح «شیعه» چندین کاربرد دارد:

کاربرد اول آن به کسی اطلاق می شود که به امامت امیرالمومنین (ع) بعد از پیامبر اکرم (ص) بلا فصل و با نص ایشان قائل باشد و معتقد باشد که امامت از فرزندان ایشان بیرون نیست. شیخ مفید و شهرستانی همین تعریف را برای شیعه بیان کرده اند. در این کاربرد، مقیاس اولیه در شیعه و غیر شیعه، مساله امامت و خلافت است. طبق این دیدگاه زیدیه و اسماعیله هم شیعه هستند.

کاربرد دوم: یکی دیگر از کاربردهای شیعه بحث افضلیت است. هر کس به افضلیت امیرالمومنین (ع) بر همه صحابه قائل باشد، شیعه خوانده می شود، هر چند امیرالمومنین (ع) را خلیفه چهارم بداند.

کاربرد سوم: درجه خفیف تر اصطلاح شیعه بر کسی اطلاق می شود که قائل به افضلیت امیرالمومنین (ع) در میان خلفا تنها بر عثمان باشد. چنین شخصی ترتیب افضلیت را طبق ترتیب خلافت نمی داند.

کاربرد چهارم: کسی که قائل به امام بلافصل امیرالمومنین (ع) و افضلیت ایشان نیست، اما فضایل امیرالمومنین (ع) را فراوان بیان کرده و می نویسد. چنین فردی را نیز برخی شیعه خوانده اند. مثلا برخی حاکم نیشابوری، صاحب مستدرک را متشیع خوانده اند، و یا نسائی را به جهت نوشتن کتاب «خصائص امیرالمومنین (ع)» شیعه نامیده اند. این فردی حتی اگر قائل به خلافت و افضلیت هم نباشند، اما چون فضایل را تکرار و می نویسد شیعه دانسته شده است.

ابن ابی الحدید و اذعان به برتری ویژه امیرالمومنین (ع)

ابن ابی الحدید در شرح خطبه 86، نکات جالبی را در باره امیرالمومنین (ع) بیان کرده است. در این خطبه آمده است:

« عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَر مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ [ [فَأَقْصَرَ]] وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ وَ تَخَلَّى عَنِ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ عَشَوَاتٍ [ [غَشَوَاتٍ‌]] مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعِ مُعْضِلَاتٍ دَلِيلُ فَلَوَاتٍ يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ قَدْ أَلْزَمَ‌ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُه‌»[3]

آن حضرت می فرماید: محبوب ترین بنده نزد خداوند کسی است که از سوی خداوند کمک ویژه ای برای مجاهدت با نفس دریافت کرده است. او لباسش حزن است چرا که همواره خودش را پیش خداوند خائف و ترسان می داند هر چند کارهای فراوانی انجام داده است. او هیچ وقت خودش را در پیش گاه الهی کامل نمی بیند. چراغ هدایت در قلبش روشن است و نور افشانی می کند. او توشه اش را برای منزلی که می خواهد به آن وارد شود آماده کرده است و قیامت را بر خود نزدیک می بیند. «فهو من الیقین علی ضوء الشمس». حضرت می فرماید: یقین این فرد به قدری روشن است همانند خورشیدی که می تابد. او هر مطلبی را به اصلش بر می گرداند و راه را به تو نشان می دهد. و هر سوالی از او بپرسید، جواب می دهد.

ابن ابی الحدید سپس می گوید: مصداق کامل آنچه امیرالمومنین (ع) در این خطبه بیان می کند خود ایشان است «و اعلم أن هذه الصفات و الشروط و النعوت التي ذكرها في شرح حال العارف إنما يعني بها نفسه ع و هو من الكلام الذي له ظاهر و باطن فظاهره أن يشرح حال العارف المطلق و باطنه أن يشرح حال عارف معين و هو نفسه ع و سيأتي في آخر الخطبة ما يدل على ذلك».[4]

ابن ابی الحدید بعد صفاتی که امیرالمومنین (ع) در این خطبه بیان کرده را شرح می دهد که 16 صفت است. آخرین صفت، داشتن عدالت است که سه شعبه دارد: اولین رکن آن عدالت، شجاعت و سخاوت است. دومین اصل، فقه و سومین آن حکمت است. وی می گوید: عدالت کامل بعد از رسول الله (ص) برای هیچ فردی به صورت کامل جز امیرالمومنین (ع) حاصل نشده است. آدم منصف این را می داند، زیرا شجاعت و زهد امیرالمومنین (ع) آن قدر روشن است که ضرب المثل شده است و اما حکمت، کسی مانند ایشان در این زمینه وجود ندارد: «أول من خاض فيه من العرب علي ع و لهذا تجد المباحث الدقيقة في التوحيد و العدل مبثوثة عنه في فرش كلامه و خطبه و لا تجد في كلام أحد من الصحابة و التابعين كلمة واحدة من ذلك و لا يتصورونه و لو فهموه لم يفهموه و أنى للعرب ذلك».[5] مباحث دقیقی در بحث توحید در کلام امیرالمومنین (ع) آمده است که در کلام هیچ کدام از صحابه و تابعین مشابه آن حتی یک کلمه هم پیدا نمی شود و اصلا آنها تصور این مطالب را هم نمی کردند، زیرا کشش این مطالب را نداشتند. لذا همه افتخار می کنند که به گونه ای خودشان را به امیرالمومنین (ع) برگرداند.

ابن ابی الحدید در عبارت دیگری می گوید: « و ذلك لأنك و إن كنت ابن عمه في النسب و أخاه و لحمه و دمه و فضائلك مشتقة من فضائله و أنت قبس من نوره و ثانيه على الحقيقة و لا ثالث لكما إلا أنك لم ترزق القبول الذي رزقه و لا انفعلت نفوس الناس لك حسب انفعالها له و تلك خاصية النبوة التي امتاز بها عنك فإنه كان لا يسمع أحد كلامه إلا أحبه و مال إليه و لذلك كانت قريش تسمي المسلمين قبل الهجرة الصباة و يقول».[6]

ابن ابی الحدید در اینجا سخنان خوبی را بیان می کند اما از وی سوال می کنیم پس چرا امیرالمومنین (ع) را رها کرده ای؟

 

نقد چهارم بر دیدگاه جامعه گرایی

نقد دیگری که متوجه دیدگاه جامعه گرایی است این است که در جامعه های بزرگ، می بینید که قوانین عامی حاکم است، اما در همان جوامع، گروه های مختلفی هستند که بایدها و نبایدهای خاص خودشان را دارند. به عنوان نمونه در جوامع غربی و اروپایی مسلمانان، مساله غذای حلال را مورد توجه قرار داده و فروشگاه هایی را در این باره دایر کرده اند. این نشان می دهد که این افراد هر چند در آن جوامع زندگی می کنند اما تابع آن قوانین نیستند. این نکته دلالت می کند که روح جامعه، هر چند سیطره پیدا کرده باشد، اما کلیت نداشته و مواردی بر خلاف آن است.


[1] تفسیر الکبیر، فخر الدین رازی، ج1، ص180.
[2] تفسیر الکبیر، فخر الدین رازی، ج1، ص182.
[3] نهج البلاغه، خطبه 86.
[4] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص367.
[5] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص371- 372.
[6] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص390.
logo