1404/01/30
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
خاطره ای از سفر و روش درست مناظره
در سفری که برای تقریب مذاهب به حج داشتم، در بعثه مقام معظم رهبری به همراه چند تن از علمای اهل سنت حضور داشتیم. در این مدت تلاش می کردم چهره عقلانی و منطقی از شیعه ارائه دهم و از جهت رفتاری نیز اخلاقی برخورد کنم. این کار باعث شده بود که دوستان اهل سنت، نسبت به ما اظهار علاقه کنند. این قضیه به خوبی ادامه یافت تا اینکه جریان جشن عید غدیر رخ داد. در آن روز، به جهت نامناسب بودند برنامه، هم پذیرایی خوبی از شرکت کننده و این دوستان اهل سنت صورت نگرفت و هم چند از نفر از مداحان، متاسفانه الفاظ و تعابیری استفاده کردند که برای این عالمان اهل سنت خیلی سخت بود. وقتی جلسه تمام شد، عالم اهل سنت کردستان پیش من آمد و گفت: «آقای ربانی! همه زحمت های شما بر باد رفت».
شیوه صحیح در گفت و گو میان ما و اهل سنت این گونه است که در بحث علمی، از اصول خود کوتاه نمی آییم، اما نسبت به طرف مقابل با تکریم، ادب و احترام بحث کنیم. بنده سعی کردم در این سفرهای تقریبی با تعابیر محترمانه مانند «جناب آقای مولوی» و مانند آن استفاده کنم و از بزرگان اهل سنت مانند مالک و شافعی با عنوان «امام شافعی فرمودند» و مانند آن یاد کنم. آنچه در این گونه مباحث به خوبی جواب می دهد، همین مساله رعایت احترام و ادب است. اگر فضای بی احترامی باشد، حرف انسان هر چقدر هم خوب و منطقی باشد، مورد پذیرش قرار نمی گیرد و طرف مقابل آن را پس می زند. در این گفت و گو ها ابتدا باید اعتماد سازی شود و در دل فرد نفوذ کرد و بعد حرف حق را بر کرسی نشاند، در غیر این صورت اگر نفوذ در دل نباشد، فرد بیشتر مقابله می کند.
دیدگاه جامعه گرایی و نقدهای آن
این دیدگاه منشا و ملاک اخلاق را قدرت و اراده جامعه می داند و بیان می کند که جامعه یک واقعیت و اراده ای دارد که بر افراد تاثیر می گذارد و همان عامل اخلاق است.
نقد اول: منجر به نسبی گرایی
نقد این دیدگاه این بود که منجر به نسبی گرایی می شود، زیرا جوامع مختلف متفاوت هستند و شرایط یکسانی ندارند و به تناسب آنها اخلاق متفاوت می شود، در حالی که پیش فرض ما در این بحث این است که ما یک سری بایدها و نبایدهای همگانی و ثابت داریم و به دنبال کشف ریشه و ملاک آنها هستیم.
نقد دوم: وجود افراد مصلح نقض این دیدگاه
نقد دیگر این دیدگاه این بود که تاریخ جوامع مختلف، نشان می دهد که افراد مصلحی بودند که از میان آن جامعه برخاسته و در مقابل آن جامعه ایستاده اند و نه تنها از جامعه تاثیر نپذیرفته، بلکه جامعه را به سمت خود کشانده اند. این مواردِ نقض نشان می دهد که یک اصلی کلی نداریم که بگوییم که منشا بایدها و نبایدهای اخلاقی، روح اجتماع است.
نقد سوم: تقدم ارزش های اخلاقی فردی بر جامعه
گفته شد در مورد رابطه جامعه و فرد سه دیدگاه بیان شده است: برخی قائل هستند که جامعه هویتی مستقلی ورای افراد ندارد و صرفا یک امر ذهنی انتزاعی است. دیدگاه دیگر برای جامعه هویت مستقل قائل بوده و هویت فردی را انکار می کند. دیدگاه سوم این است که هم جامعه و هم فرد دارای هویت مستقل هستند.
اکنون در نقد جامعه گرایی که ملاک ارزش های اخلاقی را صرفا جامعه می داند می گوییم، قبل از اینجا جامعه شکل بگیرد، افراد دارای یک سری بایدها و نبایدهای اخلاقی هستند، مثل اینکه صداقت را خوب و دروغ را بد می دانند. هویت جامعه نیز متاخر از هویت افراد شکل می گیرد، در این صورت نمی توان گفت این ارزش های اخلاقی بعد از شکل گیری جامعه، معنا پیدا کرده است، بلکه افراد قبل از اینکه هویت اجتماع شکل بگیرند، این بایدها و نبایدها را داشته اند.
استبعاد در برخی شخصیت های بنام اهل سنت
برخی نظریات آقای فخر الدین جای تعجب دارد. وقتی در مورد برخی آیات قرآن سخن می گوید به گونه ای شرح می دهد که از شیعه بهتر بیان می کند، مثلا در مورد آیه « ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم﴾»[1] می گوید: «این آیه دلالت می کند که اولی الامر باید معصوم باشند». بعد در مورد اینکه مصداق این آیه چه کسانی است، به اشتباه رفته می گوید: «مصداق این آیه نمی تواند فرد معینی باشد. مصداق نامعین هم که به درد نمی خورد. پس باقی می ماند که بگوییم مصداق آن اجماع است و آن را معصوم بدانیم.
به آقای فخر رازی می گوییم: شما خودتان در مورد این پرسش که: آیا «بسم الله» اول نماز را باید آهسته و یا بلند گفت (با اینکه اهل سنت نوعا قائل به اخفا هستند)، می گوید: «من معتقدم که باید بسم الله را بلند خواند، زیرا ثابت شده است که امیرالمومنین (ع) وقتی نماز می خواندند، بسم الله را بلند می خواند، و پیامبر اکرم (ص) فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیث ما دار»، و لذا ما تابع علی (ع) هستیم». به آقای فخر رازی می گوییم: از شما انتظار است که اگر می گویید امیرالمومنین (ع) میزان حق هستند، که این را فقط در بسم الله ندانید، بلکه در همه جا باید گفت حق با علی (ع) است.
یا ابن ابی الحدید وقتی راجع به امیرالمومنین (ع) سخن می گوید، آن قدر زیبا سخن می گوید که از ادبیات علمای شیعه هم جلو می زند. مثلا در مورد خطبه 86 نهج البلاغه «إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِه ...» می گوید: علی بن ابی طالب (ع) خودش را در این خطبه توصیف کرده است و خود ایشان مصداق آن خطبه است، زیرا قوام کمال انسانی به چند چیز است: حکمت، عدالت، شجاعت و ... و در همه اینها علی بن ابی طالب (ع) در مقام اول است. بعد می گوید: «أول من خاض فيه من العرب علي ع و لهذا تجد المباحث الدقيقة في التوحيد و العدل مبثوثة عنه في فرش كلامه و خطبه و لا تجد في كلام أحد من الصحابة و التابعين كلمة واحدة من ذلك و لا يتصورونه و لو فهموه لم يفهموه و أنى للعرب ذلك»[2] : اولین کسی که در حکمت غور کرده است، علی ابن ابی طالب (ع) است. (البته وی شاگرد پیامبر (ص) بود، اما شرایط برای پیامبر (ص) فراهم نبود) و علی (ع) مطالبی دارد که صحابه دیگر نه تنها به ذهنشان نمی آمد، بلکه کشش آن را نداشتند که اینها را بفهمند». بعد همین ابن ابی الحدید با این نگاهی که به امیرالمومنین (ع) دارد می گوید: «و قدم المفضول على الأفضل لمصلحة اقتضاها التكليف»[3] . این جای تعجب دارد که چنین فردی که آن مطالب بلند را دارد، این مطلب نادرست را هم بیان می کند.