« فهرست دروس
درس کلام استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1404/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

 

موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

مکتب قدرت گرایی نیچه

مروری بر مباحث مطرح شده

مباحثی که از آغاز سال تحصیلی آغاز شد تحت عنوان اخلاق معنویت است. غرض از این بحث نیز نقد دیدگاهی است که معنویت و اخلاق را منهای دین طرح کرده اند. عناوینی که در جلسات قبل بیان شد از این قرار است:

1. رابطه بحث اخلاق و معنویت با علم کلام چیست؟ یکی از جهات آن این بود که ایمان و عقیده در اخلاق و معنویت نقش دارد و لذا اگر از این زاویه به بحث بپردازیم جنبه کلامی پیدا می کند. همچنین نقشی که آموزه های دینی در علم اخلاق دارد، و نکته سوم پاسخ به شبهه اخلاق منهای دین است.

2. آیا آموزه های اخلاقی از قضایای اعتباری هستند یا واقعی؟

3. آیا اخلاق مربوط به رفتار انسانی و یا صفات نفسانی مربوط می شود؟

3. بحث دیگر خاستگاه مفاهیم اخلاقی بود، که آیا ریشه فطری دارند یا ندارند؟

4. آیا قضایای اخلاقی برهان پذیرند یا نه؟

5. محور دیگر ملاک و معیار ارزش های اخلاقی بود. در این باره مکاتبی مطرح شده است که مورد بررسی قرار گرفت:

الف) مکتب عاطفه گرایی

ب) لذت گرایی که گاه فردی و افراطی و گاه اعتدالی بود.

ج) منفعت گرایی (لذت عمومی)

د) مکتب رهبانیت که دو مکتب کلبیون و رواقیون مطرح کرده بودند.

هـ) سعادت گرایی که بخشی دنیوی و بخشی اخروی است. سقراط و افلاطون و ارسطو این بحث را مطرح کرده بودند.

و ) تکلیف گرایی که کانت مطرح کرد.

اکنون به ادامه بحث می پردازیم.

 

مکتب قدرت گرایی نیچه

دیدگاه دیگری که درباره ملاک اخلاق بیان شده «قدرت گرایی» است که توسط نیچه مطرح شده است. وی متوفی 1900 میلادی است. در زندگی فکری وی سه مرحله رخ داده است: در دوران اول زندگی گرایش به شعر و موسیقی داشته است. در گام دوم به سراغ عقلانیت رفته و به اندیشه های سقراطی گرایش پیدا کرده است. البته عقلی که وی گرایش پیدا می کند تجربه گرایانه و پوزیتویستی است. در این مرحله کتاب «انسانی و بسیار انسانی» نوشته است. در مرحله سوم گام دیگری برداشته و فلسفه مبتنی بر قدرت را مطرح می کند و معتقد می شود که اساسی ترین چیزی که در انسان و سایر موجودات وجود دارد «قدرت طلبی» است. وی بحث سوپر من، ابر انسان و انسان برتر را مطرح می کند. در این دوران کتاب «چنین گفت زرتشت» و کتاب «فرا سوی نیک و بد» و کتاب «تبار شناسی اخلاق» را می نگارد.[1]

 

نظریه نیچه درباره اخلاق

وی به دو نوع اخلاق قائل شده است: اخلاق خواجگان، اشراف و انسان های نیرومند، و اخلاق بندگان و طبقات پایین. در اخلاق مربوط به اشراف، قدرت، صلابت، غرور، استقامت و سرسختی ارزش دارد. در نقطه مقابل اخلاق انسان های ضعیف، محبت، عفو، گذشت، شفقت و فروتنی است. وی اخلاق مسیحیت را هم متناسب با افراد ضعیف می داند، و آن را رد می کند. مبنای وی این است که گفته است ارزش عالی برای حیات، زندگی توام با قدرت است. زندگی همراه با ضعف ارزش نیست. انسانی های قدرتمند حق سلطه بر دیگران را دارند.

اصل دیگری که وی رد کرده این است که انسان ها همه در خلقت متساوی هستند. وی معتقد است انسان ها از ابتدایی که خلق می شوند متفاوت هستند. عده ای برای سلطه بر دیگران خلق شده اند و عده ای برای خدمت به آنها خلق شده اند. نهایتا گفته است از نظر تاریخی غایت آنچه واقع می شود و فرایند تحولات تاریخ برای آن است که انسان های قدرتمند ظهور و بروز پیدا کنند و اگر اینگونه بشود تاریخ و آرمان بشر به نتیجه رسیده است. نیچه همچنین انتظار ظهور یک برگزیده ای از نژاد عالی را می کشیده و او را ابرمرد می نامیده است. [2]

بر اساس دیدگاه نیچه در مورد قدرت، در جنگ ها و نزاع هایی که در میان بشر رخ داده است، همیشه حق به سمت صاحبان سلطه بوده است و اشکال بر می گردد به طبقات پایین تر که چرا اینها در مقابل اینها می ایستادند. تابلوی عینی اندیشه نیچه اکنون جهان غرب و آمریکا است. اینان خود را همیشه صاحب حق می دانند و می گویند مردمان دیگر بی خود سر و صدا می کنند. در عملکرد آنان بحث رحم و شفقت مطرح نیست. اگر سخن از حقوق بشر هم می زنند مراد بشر غربی و قدرتمند است. اینها نمایندگان تفکر غرب جدید هستند. و سیاستمدارن بر اساس همین نظریات نیچه رفتار می کنند. دیدگاه های نژاد پرستانه آنان با اندیشه نیچه جنبه ایدئولوژیک هم پیدا کرده است.

نیچه معتقد بود مستضعفان مقصر هستند و چیزی را مطالبه کرده اند که صلاحیت آن را نداشته اند، زیرا فرمانروایی، حق اغنیا است و فقیران باید به زندگی بنده وار خود قانع باشند.[3]

در نگاه نیچه ارزش های اخلاقی نسبی است. این قدرت است که خوبی ها و بدی ها را مشخص می کند. نیچه انسان های محروم و ناتوان را سد راه بشر می داند و معتقد است کمک و صندوق اعانه به بیچارگان چه معنایی دارد؟!

به اعتقاد نیچه، دین هم در خدمت محرومین قرار گرفته تا هدف آنها را تحقق ببخشد. به نظر او، حضرت عیسی (ع) که بر برادری و برابری مردم اصرار ورزیده است، بزرگ ترین اشتباه را کرده است. او می گوید: باید فکر خدا و زندگی اخروی را کنار گذاشت چرا که ناشی از ناتوانی است. انسان باید به فکر زندگی دنیا باشد و رافت، رقت قلب، مهر و محبت را دور بیندازد زیرا اینها اخلاق فرومایگان است. در نگاه او حلم و گذشت از بی همتی است، و بشر باید به مرتبه مرد برتر برسد که از نیک و بد برتر است.

در اندیشه نیچه به جای مبارزه با نفس باید نفس را پرورش داد، به جای غیر پرستی باید خواست خود را خواست و پرستید. انسان ضعیف و ناتوان را باید رها کرد تا از بین برود و باری بر دوش توانا و سنگ راه او نباشد. «مرد برتر باید باشد، مرد زیر دست اگر نباشد چه باک».

در نگاه او مرد برتر باید خوش باشد. او معتقد است بشر بر اساس فطرت بی رحم است و اصل، همین فطرت است. نفسانیت که امری فطری است بد نیست بلکه جز اعظم وجود انسان همین امور فطری است (تمایلات حیوانی) که شعور و عقلانیت در آن راه ندارد. در نگاه او ابر مرد یک درنده به تمام معنا است. حیات سبعیت انسان که رشد کند، به انسان کامل تبدیل می شود. ادراک و شعور و عقل جز قلیل انسان است و نباید به آن توجه کرد. برابری حقوق و زن هم اشتباه است و زنان حقی ندارند. اصل مرد قدرتمند است و زن زیر دست و وسیله تفنن و تفریح و فرزند آوری است.[4]

 

نقد و ارزیابی

در میان سخنان نیچه برخی مطالب درست وجود دارد اما کلمه حقی است که بد تعریف شده است. اینکه بر عزت نفس و قدرت تاکید می کند، سخن درستی است، زیرا یکی از صفات کمال، قدرت است «برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی».

قدرت اگر از راه مشروع حاصل شود و برای خدمت بشریت باشد خوب است. مثلا در حوزه اقتصاد اگر کشور ما همانند هوا فضا و نظامی که خیلی رشد کرده است، عمل کرده بود و به اقتصاد مقاومتی توجه می کرد الان در این بخش هم قدرتمند بود و حرفی برای گفتن داشت. اما قدرتی که نیچه می گوید درنده خویی است.

نیچه با همین حرف ها، نسبت به کسانی مانند شوپنهاور که به خاطر ناگواری ها و تلخی های نسبت به عالم و حیات بدبین بودند ، دارای نکات مثبت است. نیچه به حیات خوشبین بود.

نکته دیگر اینکه برخی از زمینه های نارسایی های اخلاقی در آیین مسیحیت و رفتار کشیشان نیز در اندیشه دین ستیز نیچه تاثیر داشته است. در آیین مسیحیت، نگاه افراطی به ترحم و اینکه باید به همه لبخند زد، اندیشه ای منفی است. این گاه یک طرفه نادرست است همان گونه که قرآن می فرماید: «رحماء بینهم» درست است اما «اشداء علی الکفار» هم باید باشد.

 

رهبری نورای در دنیای ظلمتکده امروز

مقام معظم رهبری در جریان اشتباه دشمن در محاسبات خود در جریان انقلاب های رنگی فرمودند: «اینها در چند مورد اشتباه کردند: اشتباه اوّلشان این است که آقای خاتمی، گورباچف نیست. اشتباه دومشان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمىِ جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایرانِ یکپارچه، شوروىِ متشکّل از سرزمینهای به هم سنجاق شده نیست. اشتباه پنجمشان این است که نقش بیبدیل رهبری دینی و معنوی در ایران، شوخی نیست»[5] .

رهبری حقیقتا بدون هیچ گونه مبالغه ای، نوری در ظلمتکده دنیای امروز است. با یک سخنان حکیمانه و به جا، تمام نقشه های دشمن را نقشه بر آب می کند. در جایی فرمودند: «به‌طور خلاصه در دو کلمه به ملّت ایران بگویم: جنگ نخواهد شد و مذاکره نخواهیم کرد».[6] ایشان می دانند که دشمن جرات مقابله با ایران ندارند چرا که آنان می دانند که سیلی که از ایران خواهند خود خیلی سخت است. برخی از تحلیل گران عاقل دنیای غرب گفته اند: اگر بخواهد جنگی میان ایران و آمریکا رخ دهد، ضربه بیشتر را خود آمریکا خواهد خورد.

 


[1] تاریخ فلسفه کاپستون ج7 ص381 – 385.
[2] فلسفه اخلاق (حکمت عملی)، ص112- 114. تاریخ فلسفه، کاپسلتون، ج7، ص392 ؛ سیر حکمت در اروپا، فروغی، ج3، ص719.
[3] تاریخ فلسفه، کاپلستون ج7 ص392.
[4] سیر حکت در اروپا، فروعی ج3 ص720 – 722.
[5] بیانات معظم له، 19 تیرماه 1379.
[6] بیانات معظم له، 22 مرداد 1397.
logo