1403/11/27
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
دیدگاه کانت در مورد ملاک ارزش اخلاقی
کانت در زمینه ارزش های اخلاقی دیدگاه تکلیف و وظیفه گرایی را مطرح کرده است. وی افعال انسان را از نظر عقل عملی سه دسته می داند:
1. افعالی که اخلاقی اند. این افعال شایسته ستایش و مدح هستند.
2. دسته دیگر افعال ضد ارزش هستند و اینها در خور نکوهش هستند.
3. دسته سوم افعال غیر اخلاقی است یعنی افعالی که نه ستایش پذیر و نه نکوهش پذیر هستند. مثلا از نظر کانت فردی که مغازه دار است، اصل شغلی که دارد امری عادی و غیر اخلاقی است. اگر این فرد در معاملات خود رعایت انصاف را کند و در توزیع کالا به نفع مشتری عمل کند، کار او ارزشی و اخلاقی خواهد بود و اگر در نقطه مقابل کم فروشی کند، عملی ضد اخلاقی انجام داده است.
نکته: کاسبی که به نفع مشتری، از مقداری از سود خود می گذرد، هر چند از این نظر دچار مقداری زیان می شود، اما رفتار او اعتماد سازی می کند و نرخی که کمتر می دهد با تعداد مشتری ها جبران خواهد شد. تجربه هم نشان داده که انسان خوش معامله شریک مال مردم است، یعنی هم خوش نام می شود و هم تجربه نشان داده که آدم با انصاف ضرر نمی کند بلکه سود می برد.
ملاک فعل اخلاقی از نظر کانت
ملاک کار و فعل ارزشی از دیدگاه کانت چیست؟ از نظر او فعلی اخلاقی و ارزشی است که دو رکن داشته باشد (و عمده رکن دوم مورد نظر است): یکی عمل به قانون و تکلیف است، یعنی فعلی که فرد انجام می دهد آن چیزی است که قانون و تکلیف اقتضا می کند. دوم اینکه انگیزه فاعل هم چیزی جز عمل به قانون و تکلیف نباشد. (یک حسن فعلی و یک حس فاعلی داشته باشد) کانت معتقد است اگر فعلی چنین باشد، آن فعل اخلاقی خواهد بود.
سوال: چگونه فعلی قانونی خواهد بود؟ وی شاخص آن را این دانسته که آن فعل به گونه ای باشد که همه بتوانند آن را انجام دهند، و آن فعل مطلوب عموم مردم باشد. مثلا وفای به وعده برای همه خوب است، و نقطه مقابل آن خلف وعده برای همگان بد است.
کانت می گوید: اگر انگیزه فرد از وفای به وعده (به عنوان یک فعل اخلاقی)، منفعت طلبی باشد، در این صورت باز آن فعل اخلاقی نخواهد بود. کانت در میان این دو رکن، بر رکن دوم تاکید بیشتری دارد و انگیزه و اراده عمل به قانون را از همه چیز مهمتر می داند و می گوید: اگر نگاه شما به دیگران و مردم این باشد که آنها هم انسان هستند و اصالت دارند، کار شما خوب است، اما اگر نگاه شما به دیگران نگاه ابزاری است و در تلاش شما برای بهره برداری از دیگران است در این صورت این کار دیگر خوب نیست.
مشکلی که در غرب پس از رنسانس به وجود آمد، این بود که در پس خیلی از مسائل، یک نگاه اومانیستی و انسان مدارانه خوابیده است. در این نگاه، انسان، عقل انسان و خرد او مدار است، این نگاه حتی در اندیشه کانت نیز یافت می شود به همین خاطر برخی منتقدین غربی گفته اند کانت خداوند را در جنبه انسان معنا می کند.
کانت، عقل نظری را منسد و بسته می داند و معتقد است که از طریق هست و نیست ها نمی توان به اثبات خداوند پرداخت، اما از باب حکمت عملی می توان به خداوند رسید.
منابع مطالعاتی دیدگاه کانت در فلسفه اخلاق چنین است: کتاب فلسفه کانت، استفان کرنر، ترجمه عزت الله فولادوند، فصل های شش و هفتم ؛ تاریخ فلسفه، کاپلستون، ج6، فصل 14؛ کلیات فلسفه، ص 55- 61 ؛ سیر حکمت در اروپا، ج2، ص 249- 258 ؛ فلسفه اخلاق (حکمت عملی)، ص101- 104 ؛ کلیات علوم اسلامی، ص4040- 407 ؛ دروس فلسفه اخلاق، آیت الله مصباح ص 86- 88
شهید مطهری خلاصه نظریه کانت را اینگونه بیان می فرماید:
الف. ما ميان كارها فرق مىگذاريم؛ برخى را اخلاقى و برخى را غير اخلاقى و يا ضد اخلاقى تشخيص مىدهيم. كار اخلاقى، باارزش و شايسته ستايش و تحسين است. كار ضد اخلاقى، ارزش منفى و پايينآورنده دارد و شايسته نكوهش و مذمت است. و كار غير اخلاقى نه شايسته تحسين است و نه شايسته ملامت، نه باارزش است نه ضد ارزش. مثلًا يك كاسب كه از صبح تا غروب براى زندگى شخصى خود معامله مىكند، اگر در بين كار يك مشترى به جاى ده تومان اشتباهاً صد تومان به او بدهد و برود، آن كاسب اگر به دنبال او برود و او را متوجه اشتباهش كند و بقيه پولش را به او بدهد، يك كار باارزش كرده است و اگر از غفلت او سوء استفاده كند و پول را براى خود بردارد يك كار ضد ارزش انجام داده است. اما كارهاى عادى و معمولى روزانه او، نه باارزش است و نه ضد ارزش.
ب. كار باارزش آنگاه باارزش است كه از روى اختيار و آزادى باشد، پس اگر از روى اجبار و اضطرار باشد فاقد ارزش است. مثلًا اگر كاسب مزبور از ترس پليس پول را بدهد، ارزشى ندارد.
ج. كار باارزش كه از روى اختيار و آزادى صورت گيرد، آنگاه باارزش است كه از اراده نيك ناشى شده باشد، و اراده نيك ارادهاى است كه از انگيزه نيك پديد آمده باشد، و انگيزه نيك عبارت است از احساس تكليف.
د. مقصود از تكليف چيست؟ مقصود از تكليف فرمانى است كه انسان از ضمير خود مىگيرد. ولى اين فرمانها دوگونهاند؛ برخى مطلقاند و برخى مشروط. فرمان مشروط فرمانى است كه ضمير انسان به انسان درباره چيزى مىدهد براى رسيدن به هدف، مثل اينكه فرمان مىدهد: براى رسيدن به فلان شهر از فلان راه برو، يعنى اگر مىخواهى به فلان مقصد برسى بايد از فلان وسيله استفاده كنى. امر مشروط، ارشاد به يك «مصلحت» است، همچنان كه انتخاب هر وسيلهاى براى رسيدن به غايت خاصى مصلحت است. ولى امر مطلق امرى است كه مشروط به هيچ شرط نيست؛ فرمانى است كه ضمير مىدهد به كارى نه به عنوان مصلحت و به عنوان وسيله و راهى براى وصول به هدف و غايتى، بلكه صرفاً به عنوان يك وظيفه و يك تكليف و يك مسئوليت. پس مقصود از تكليف عبارت است از فرمان بلاشرط ضمير به كارى، و هر كارى كه به خاطر احساس اين تكليف انجام گيرد آن كار اخلاقى است.[1]
ارزیابی و نقد
در مورد دیدگاه کانت در ملاک و معیار اخلاقی چند نکته قابل توجه است:
1. در دیدگاه کانت چند نکته مثبت وجود دارد: اول اینکه ایشان به عنصر نیت در ارزش داشتن عمل توجه داشته و این چیز خوبی است. اینکه افعال اموری ظاهری است و نیت و قصد مربوط به باطن است، مطلبی صحیح است. مطلب مثبت دیگر در کلام کانت، مطلق گرایی در مقابل نسبی گرایی است. وی معتقد است اخلاق امری جهانی و فراگیر است.
2. دیدگاه کانت در دو عنصر نیت و مطلق گرای، دارای جنبه افراطی است. در عنصر نیت، گویی معتقد است که فعل بما هو، جنبه حسن ندارد و این حسن از نیت فاعل به دست می آید. این نظریه از این نظر شبیه کلام اشاعره است که حسن و قبح ذاتی را انکار می کردند. انکار حسن و قبح ذاتی و اینکه قصد انسان را محور و مدار بدانیم اشتباه است.
3. کانت می گوید نیت فاعل ملاک و معیار ارزش اخلاقی است. از وی سوال می کنیم به چه دلیل اراده انسان که می خواهد به قانون عمل کند خیر ذاتی است؟ اگر بگویید: اراده قانون، چون اراده قانون است خوب است، در این صورت استدلال دور خواهد بود. اگر اراده قانون بدان خاطر خوب است که یک مصلحت عمومی است و در نبود آن نظام اجتماعی مختل شود، در این صورت می گوییم شما پذیرفته اید که برخی افعال (مانند مصلحت داشتن اجتماعی) حسن و قبح ذاتی دارد، در این صورت ملاک حسن و قبح افعال، اراده فاعل به تنهایی نیست. اراده به ما هو نمی تواند حلال مشکل باشد. ملاک خیر و شر باید به خود فعل برگردد که آن فعل ویژگی دارد که حسن و یا قبح است.
شهید مطهری می فرماید: «كانت مفهوم «خوبى» و «خير» را از اخلاق حذف كرده است. او كار اخلاقى را كارى نمىداند كه به دليل خوبى ذاتى و خير ذاتىاش انجام يافته باشد، بلكه كار اخلاقى را كارى مىداند كه تنها به دليل احساس تكليف انجام يافته باشد. به تعبير ديگر او خوبى را در اراده مىداند نه در مراد، و خوبى اراده را به انگيزه آن مربوط مىكند كه اگر از احساس تكليف انگيخته شده باشد خوب است و اگرنه، نه.
ازاينرو فرمانهاى اخلاقى كانت تا حد زيادى كوركورانه است. گويى وجدانى كه كانت مىشناسد، يك فرمانده مستبد است كه بدون دليل فرمان مىدهد و بدون دليل بايد فرمان او را اطاعت كرد.
لهذا نظر كسانى كه معتقدند هر فرمانى به دليل تشخيص نوعى خوبى است، چيزى كه هست خوبيها گاهى نسبى و گاهى مطلقند- چنانكه در درسهاى اول و دوم گفتيم- بر نظريه كانت ترجيح دارد.»[2]