« فهرست دروس
درس کلام استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1403/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

 

موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

 

حدیث فتح بن یزید درباره مقام غیر قابل شناخت اولیاء الله و مومنین

فتح بن یزید جرجانی می گوید: در سفری با امام هادی (ع) همراه بودم و در آنجا امام (ع) بحث مقامات اولیاء الله را برایم مطرح کرد. وقتی سفر به پایان رسد، شب به منزل خود رفتم اما به جهت مطالب بلندی که امام هادی (ع) در باره مقام امام بیان کرده بود خوابم نبرد. صبح علی الطلوع درب خانه امام هادی (ع) آمدم. قبل از اینکه سخن بگویم، حضرت پرونده جدیدی برایم باز کرد و فرمود آنچه برای تو درباره اولیاء الهی گفتم که جای خود دارد. مومن هم به حدی می رسد که مقامش قابل شناخت نیست: « يا فتح كما لا يوصف الجليل جلّ جلاله، و لا يوصف الحجّة، فكذلك لا يوصف المؤمن المسلّم لأمرنا، فنبيّنا (صلّى اللَّه عليه و آله) أفضل الأنبياء، و وصيّنا (صلّى اللَّه عليه و آله) أفضل الأوصياء» : همچنانکه پروردگار جلیل جلّ جلاله قابل توصیف نمی باشد، همینطور امام معصوم علیه السلام نیز در وصف نمی گنجد، و همچنین مؤمنی که ولایت ما را پذیرفته باشد ،و متحقق به ولایت ما گشته باشد در نعت و وصف در نخواهد آمد.پس پیامبر ما صلی الله علیه و آله از همه پیامبران برتر و وصیّ ما صلی الله علیه و آله بر همه أوصیاء سر فرازتر می باشد.

 

سقراط و مکتب آخرت گرایی

بحث درباره ملاک و معیار فعل اخلاقی بود. یکی از دیدگاه هایی که در این باره بیان شده دیدگاه آخرت گرایی است. اولین کسی که این نظریه از او مطرح شده سقراط بوده است. وی معرفت را شرط لازم و کافی برای عمل اخلاقی دانسته و گفته است: اگر انسان معرفت کافی به ارزش های اخلاقی داشته باشد عملا دیگر خلاف آن را انجام نمی دهد.

در نقد این سخن گفته شده انسان تنها عقل صرف نیست بلکه جنبه های نفسانی هم دارد و لذا چه بسا افرادی که مطلبی را به خوبی می دانند اما بر خلاف دانسته خود عمل می کنند. قرآن هم می فرماید: « وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا »[1] و نیز می فرماید: « فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِه».[2] اهل کتاب به مشرکین مکه وعده آمدن پیامبر (ص) را می دادند که وقتی ایشان بیاید شما نابود می شوید، اما وقتی پیامبر (ص) آمد با اینکه وی را به خوبی می شناختند اما او را انکار کردند. در جای دیگر می فرماید: « الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُم‌ ».[3] این آیات بیان می کند که ایمان غیر از معرفت است. ایمان تصدیق قلبی است اما معرفت مربوط به ذهن و اندیشه است. موطن ایمان دل است و موطن علم ذهن است. ایمان یک حالت تسلیم و انقیاد و عقد قلبی است.

ممکن است گفته شود مراد سقراط از معرفت، معرفت حضوری است که با عمل ملازم است. اما اگر مراد وی این نوع از معرفت باشد باز این نقد بر وی وارد است که دستیابی به این معرفت کمیاب است. نقد دیگر اینکه گفته اند برای تربیت اخلاقی علاوه بر دانستن، تمرین و پرورش هم نیاز است تا انسان به مرحله ای برسد که این صفات در او راسخ شود و در جاده خوبی ها بیفتد.

نقد دیگری که شهید مطهری بیان فرموده اند این است که رسیدن به سعادت ابدی علاوه بر معرفت، تمرین عملی به عنصر دیگری به نام ایمان احتیاج دارد. ایمان به آن حقیقت متعالی که سرچشمه همه خوبی ها است. رسیدن به سعادت ابدی بدون عنصر تمرین و نیز ایمان امکان پذیر نیست.

 

افلاطون و مکتب آخرت گرایی

افلاطون هم همین دیدگاه را بیان کرده است. اساس بحث وی نیز سعادت ابدی انسان است با این تفاوت که افلاطون گفته است غیر از شناخت ارزش های اخلاق، اولا: معرفت خداوند، و ثانیا: تخلق به اخلاق الهی هم برای رسیدن به سعادت اخروی لازم است. با معرفت به خداوند و تخلق به اخلاق الله است که انسان می تواند به آن سعادت ابدی دست یابیم. سعادت ابدی شاخص اخلاق خوب است اما تنها شناخت آنها کافی نیست. وی بعد گفته است انسان اگر بخواهد اخلاق الهی را در خودش تبلور دهد باید متخلق به عدالت و حکمت و خویشتن داری بشود. او باید نفس خود را تحت کنترل عقل و حکمت در آورد. انسان وقتی خویشتن دار می شود که اراده انسان به فرماندهی عقل او به کار گرفته شود. بنابراین افلاطون در اینکه سعادت ابدی شاخص است و اینکه معرفت به اخلاقیات شرط مهمی در رسیدن به کمال است با سقراط همراه است اما دو چیز را اضافه کرده است: یکی معرفت به خداوند و دیگری تخلق به اخلاق الهی.

افلاطون همچنین گفته است اخلاقیات مطلق و فرازمان و مکان بوده است. وی طبق این دیدگاه نسبت گرایی در اخلاق را رد کرده است.

از افلاطون سوال کرده اند شما که به مسئولیت اخلاقی قائل هستید، اگر چنان چه معرفت داشتن به خوبی ها انسان را به فضیلت سوق می دهد و آدمی را از بدیها باز می دارد در این صورت یک رابطه جبری میان معرفت و انجام خوبی ها و ترک بدیها وجود دارد، در این صورت دیگر ارزشی برای کار فرد وجود ندارد. وی در پاسخ گفته است انسان فاسق مبادی آن فعل را اختیار کرده است و به همین خاطر است می توان آن کار را به اختیار او نسبت داد. انسان می تواند به گونه ای عمل کند که برای عقلش حجاب درست نکرده و عقلش همواره بتواند خوبی ها را درک کند.

در ارزیابی نظریه وی گفته اند نظریه اخیر وی که مطلق گرایی در اخلاق را مربوط به صفات اخلاقی دانسته خوب است؛ عینی گرایی و تخلف ناپذیری در صفات اخلاقی درست است، ما هیچ صفت خوب اخلاقی نداریم که بد شود و یا صفت رذیله ای نداریم که در برهه ای خوب شود، اما در رفتارهای اخلاقی ممکن است بحث اهم و مهم پیش آید، مثل راستگویی که مفسده عظیمی به همراه داشته باشد. مگر اینکه در جواب بگوییم با نگاه عمیق نیز ما هیچ رفتار اخلاقی نداریم که جهت حسن یا قبح آن تغییر کند، مثلا صدق از آن جهت که صدق است هیچ گاه قبیح نمی شود، کذب نیز بما هو کذب هیچ گاه حسن نمی شود. صدقی که مستلزم مفسده ای است، از جهت صدق حسن دارد و قبح به جهت مفسده ای است که به همراه دارد. به تعبیر دیگر صدق مفسده انگیز دو جنبه دارد: از یک جهت خوب است و از یک جهت بد است. از جهت صدق خوب است و از جهت مفسده داشتن بد است.

این مربوط به رفتارهای اخلاقی غیر از عدل و ظلم است و الا عدل هیچ گاه با مزاحم مواجه نمی شود. هر جا عنوان عدل تحقق پیدا کند خوب است و هر جا عنوان ظلم تحقق پیدا کند بد است. اما صدق مزاحم پیدا می کند، صدق بدون مزاحم، تحت عنوان عدل قرار دارد اما اگر مزاحم پیدا کند تحت عنوان قبح می رود.


logo