1403/10/29
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
بررسی مکتب آخرت گرایی
یکی دیگر از دیدگاه هایی که درباره ملاک و معیار اخلاقی بیان شده، آخرت گرایی است که از سوی افرادی چون سقراط، افلاطون و ارسطو بیان شده است. نظریات سقراط به صورت مستقل نقل نشده، بلکه دیدگاه های وی از طریق ارسطو و افلاطون نقل شده است. طبق این دیدگاه، سعادت و خوشبختی انسان بر اساس حیات اخروی و جاودانه و ابدی آن جا تعریف می شود. طبق این دیدگاه، فعلی اخلاقی است که منجر به سعادت اخروی شود.
سقراط بر عنصر معرفت در باب اخلاق تاکید ویژه ای داشت تا جایی که از وی نقل شده که گفته است: اگر کسی معرفت صحیح به ارزش ها داشته باشد، او را از ارتکاب بدی ها باز می دارد. وی معتقد بود معرفت شرط لازم و کافی برای ترک رذائل اخلاقی می شود، زیرا ریشه رذایل، جهالت است و با از بین رفتن آن دیگر فرد مرتکب آن نمی شود.
ارسطو در نقد این سخن سقراط گفته است: انسان، عقل خالص نیست، بلکه جنبه های نفسانی دیگر هم دارد. ممکن است در مقام دفاع از سقراط گفته شود: شاید مقصود او معرفت ذهنی و حصولی نبوده باشد، بلکه معرفت حضوری باشد که با عمل ملازمه دارد. بنابراین اگر مراد سقراط از معرفت، معرفت حضوری باشد نقد ارسطو بر وی وارد نیست. در روایات ما نیز این نوع معرفت مورد توجه قرار گرفته است کما اینکه روایت شده: «العلم مقرون بالعمل فمن علم عمل»، و یا در روایت دیگر آمده است: «معرفه النفس افضل المعرفتین». علامه در «المیزان» در باره این روایت می فرماید: معرفتی که در اینجا بیان شده با عمل همراه است. این همان معرفتی است که هم درد و هم درمان را از قریب می فهمد. علم حصولی و متعارف نه تنها ملازمه با عمل ندارد بلکه گاه حجاب عمل می شود. علامه سپس می فرماید: منشا عصمت معصومین (ع) نیز علم است، البته علم ویژه ای است که آنان به اسماء و صفات الهی دارند و این علم خاص برای آنها عصمت را به همراه دارد.
حقیقت فعل اختیاری معصوم با وجود صفت عصمت
در مورد اینکه علت عصمت و ریشه و اساس آن چیست چند دیدگاه بیان شده است: برخی مانند علامه طباطبایی علت آن را علم خاص می دانند و برخی مانند آیت الله مصباح، علت آن را اراده قوی معصوم می دانند و برخی گفته اند انسان معصوم هم دارای علم خاص و هم اراده برجسته و قوی است. علت عصمت هر کدام از این منشا ها که گفته شده باشد، صدور معصیت از معصوم محال است.
سوال: آیا مرتکب نشدن معصیت از سوی معصوم امتناع بالذات دارد یا بالغیر؟ منظور از امتناع بالغیر این است که شخصیت معصوم با سایر بشرها فرق کند و موجود خاصی شود که اختیار از او ربوده شود. اگر اینگونه باشد دیگر فعل و ترک او که جبری است فاقد ارزش است. امام علی (ع) در این باره فرمود: «لَوْ كَانَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ وَ الْأَمْرُ مِنَ اللَّهِ وَ النَّهْيُ وَ مَا كَانَتْ تَأْتِي مِنَ اللَّهِ لَائِمَةٌ لِمُذْنِبٍ وَ لَا مَحْمَدَةٌ لِمُحْسِنٍ وَ لَا كَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَى بِثَوَابِ الْإِحْسَانِ مِنَ الْمُذْنِبِ وَ لَا الْمُذْنِبُ أَوْلَى بِعُقُوبَةِ الذَّنْبِ مِنَ الْمُحْسِن».[1]
در پاسخ به این سوال ابتدا می گوییم یک وجوب بالغیر و یک امتناع بالغیر داریم. وجوب بالغیر آن جا است که علت تامه شی محقق شده باشد و امتناع بالغیر آن جا است که علت تامه محقق نشده باشد. ممکن الوجود اگر علت تامه نداشته باشد، ممتنع بالغیر است و اگر علت تامه آن باشد، واجب بالغیر خواهد بود. در مورد فعل اختیاری انسان، علت آن قدرت و علم و انگیزه و شوق و داعی است. عمده علت فعل انسان قدرت است. انسانی که قدرت دارد اگر علم پیدا کند، و انگیزه و داعی داشته باشد اراده کرده و فعل را انجام می دهد. بنابراین در فعل اختیاری، قدرت و داعی خیلی پررنگ است. حال اگر هم قدرت دارد و هم انگیزه دارد، قطعا اراده کرده و انجام می دهد. اما اگر در فعل اختیاری قدرت باشد، اما انگیزه نداشته باشد مثلا قدرت بر دروغ گویی دارد اما چون این کار را خیلی بد می داند، آن را هرگز انجام نمی دهد، هیچگاه میل و انگیزه به انجام آن برایش پیدا نمی شود. این مانند آن است که یک انسان معمولی هرگز میل به خوردن یک ظرف سم ندارد.
فعلی هم که از معصوم سر می زند ممتنع است اما امتناع آن بالغیر است، یعنی فرد معصوم اختیار و قدرت دارد اما انگیزه و داعی ندارد. با محقق نشدن علت تامه فعل، تحقق آن فعل ممتنع بالغیر (محال بالغیر) خواهد بود.
علامه طباطبایی در این باره می فرماید: معصوم نیز یک انسان است و بما هو انسان، اختیار جزء هویت ذات او است. اختیار به جعل بسیط با هویت انسان عجین شده است و این ویژگی قابل زوال نیست و تا وقتی انسان در مدار انسان است این ویژگی را دارد. وقتی از امام معصوم سوال شد که چگونه معصوم گناه نمی کند فرمودند: اگر ظرف نجاستی جلوی کسی باشد آیا میل به خوردن آن پیدا می کند؟ (وقتی میل و انگیزه به انجام فعل پیدا نشود، انجام آن فعل محال خواهد بود، زیرا علت تامه شکل نمی گیرد). ایشان فرمودند فرد معصوم نیز چنین است. بنابراین معصوم در عین اینکه مختار است، ارتکاب فعل حرام از او محال است چون هیچ گاه علت تامه آن محقق نمی شود، و عدم تحقق علت تامه نیز بدان خاطر است که هیچ گاه داعی برای انجام چنین اعمالی برای او حاصل نمی شود. منشا ایجاد نشدن این داعی نیز آن علم ویژه ای است که دارند (طبق نظر علامه) و یا اراده قوی است دارد (طبق نظر دیگران).
علامه در جایی می فرماید علم از مبادی فعل اختیاری است، یعنی ابتدا برای فرد تصور و تصدیق صورت می گیرد و بعد شوق و انگیزه ایجاد شده و بعد اراده کرده آن فعل را انجام می دهد. بنابراین اگر نظام فعل اختیاری انسان مورد توجه قرار گیرد معلوم می شود که فعل اختیاری انسان از معبر علم عبور می کند. اکنون چگونه علم که از اسباب علم اختیاری و اختیار ساز است، این علم اختیار سوز باشد؟ یعنی انسان معصوم به خاطر علمش معصوم است و علم از اسباب فعل اختیاری است البته این علم آن قدر قوی است که باعث می شود فرد به سمت گناه نرود.
راز تفاوت ظرفیت معصوم و غیر معصوم
ممکن است سوال شود چرا همه پیغمبر و امام نشدند؟ اگر بقیه هم در جایگاه آنان قرار می گرفتند پیامبر و امام می شدند. در پاسخ می گوییم آری، اگر هر انسانی چنین ظرفیتی که معصوم دارد می داشت، آن علم ویژه را از خداوند دریافت می کرد. این مساله دیگر به بحث عدل تکوینی الهی و راز تفاوت ها بر می گردد.
در این باره مباحثی بیان شد که حاصل آن این بود که بهتر است برای حل این مساله از مفهوم استعداد و قابلیت استفاده نکنیم، چون دوباره سوال می شود این تفاوت و قابلیت ها را هم خداوند داده است. کلید اصلی حل این مساله به بحث حکمت و بحث امکان وقوعی و امکان ذاتی بر می گردد. چیزی که واقع می شود از دو امکان باید برخوردار شود: امکان ذاتی و امکان وقوعی. اگر چیزی محال ذاتی نباشد کافی نیست که محقق هم شود چرا که ممکن است امکان وقوعی نداشته باشد. مثلا کوهی از یاقوت محال ذاتی نیست اما چرا محقق نشده، چون امکان وقوعی نداشته است و الا محقق می شود. عقل ما نمی تواند به صورت تفصیلی همه مصادیق امکان وقوعی را تشخیص دهد. شاخص آن حکمت است. اگر موجودی محقق شده باشد معلوم می شود که امکان وقوعی داشته است. این مساله مسلم است که فیاضیت الهی محدودیتی ندارد، و لذا اگر چیزی امکان وقوعی داشته باشد، قطعا انجام می شود. بنابراین مثلا امکان وقوعی حضرت جبریل (ع) این حد بوده و امکان وقوعی حضرت عزرائیل (ع) مقدار دیگری بوده است. به بیان دیگر قدرت الهی بی حد است اما اعمال قدرت در چارچوب حکمت صورت می گیرد و این نشانه کمال است نه ضعف.
مقام غیر قابل شناخت اولیاء الهی و مومنان خاص
نفس انسان هم بعد حیوانی و شهوانی، و هم بعد الهی و ملکوتی دارد. نفس انسان با این دو عجین است به همین خاطر است که هم اوج می گیرد و از فرشته بالاتر می رود و هم به حضیض می رود و از حیوان پست تر می شود. حضرت جبرئیل (ع) در معراج به پیامبر (ص) فرمود: «لو دنوت قد انمله لحترقت». من توان آمدن به مقام بالاتر را ندارم.
فتح بن یزید جرجانی می گوید: در سفری با امام هادی (ع) همراه بودم و در آنجا امام (ع) بحث مقامات اولیاء الله را برایم مطرح کرد. وقتی سفر به پایان رسد، شب به منزل خود رفتم اما به جهت مطالب بلندی که امام هادی (ع) در باره مقام امام بیان کرده بود خوابم نبرد. صبح علی الطلوع درب خانه امام هادی (ع) آمدم. قبل از اینکه سخن بگویم، حضرت پرونده جدیدی برایم باز کرد و فرمود آنچه برای تو درباره اولیاء الهی گفتم که جای خود دارد. مومن هم به حدی می رسد که مقامش قابل شناخت نیست: « يا فتح كما لا يوصف الجليل جلّ جلاله، و لا يوصف الحجّة، فكذلك لا يوصف المؤمن المسلّم لأمرنا، فنبيّنا (صلّى اللَّه عليه و آله) أفضل الأنبياء، و وصيّنا (صلّى اللَّه عليه و آله) أفضل الأوصياء»[2] : همچنانکه پروردگار جلیل جلّ جلاله قابل توصیف نمی باشد، همینطور امام معصوم علیه السلام نیز در وصف نمی گنجد، و همچنین مؤمنی که ولایت ما را پذیرفته باشد ،و متحقق به ولایت ما گشته باشد در نعت و وصف در نخواهد آمد.پس پیامبر ما صلی الله علیه و آله از همه پیامبران برتر و وصیّ ما صلی الله علیه و آله بر همه أوصیاء سر فرازتر می باشد.
﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد