« فهرست دروس
درس کلام استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1403/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

مکتب رهبانیت در ملاک و معیار فعل اخلاقی

موضوع بحث، بررسی مکاتبی بود که در زمینه ملاک و معیار فعل اخلاقی اظهار نظر کرده اند. یکی از این مکاتب، مکتب لذت گرایی بود که در جلسات گذشته به نقد و بررسی آنها پرداختیم. دیدگاه دیگری که در این باره مطرح شده، ملاک و معیار فعل اخلاقی را ترک مواهب دنیا می داند و معتقد است بی توجهی به دنیا و امور مادی خیر اخلاقی و دلبستگی به دنیا شر اخلاقی است.

این اندیشه که از آن به عنوان «مکتب رهبانیت» هم یاد شده است، از گذشته در میان بشر رایج بوده است. در یونان گروهی به نام کلبیان و رواقیون این دیدگاه را برگزیده اند. در مسیحیان و یهودیان نیز این دیدگاه وجود داشته است. از آن جا که شاخص در این دیدگاه را کلبیان و رواقیون می دانند به نقد و بررسی دیدگاه آنان می پردازیم.

 

مکتب کلبیون و نقد و بررسی آن

در مورد کلبیان، علت اینکه اینان به سوی این نظریه رفته اند را وضعیت تلخ جنگ در آن دوران و ایجاد حالت بدبینی و ناخوشایندی در مردم دانسته اند که اینان به فکر افتادند تا با طرح این نظریه به گونه ای به درمان این وضعیت در میان مردم بپردازند، تا مردمی که در اثر جنگ، خانه و کاشانه خود را از دست داده اند، این امور برای آنها اهمیت چندانی نداشته باشد و بتوانند با آرامش زندگی کنند.

در مورد اینکه چرا این نام بر آنها نهاده شده است نکاتی گفته اند. از جمله اینکه چهره های شاخص این جریان به صورت فوق العاده زاهدانه ای زندگی می کردند و زندگی آنها شبیه کلب بوده است. اینان زندگی اجتماعی را مذموم می دانند و به جهان نگاه بدبینانه ای دارند و معتقدند که جهان ارزش دوست داشتن ندارد.[1]

نقد اساسی این مکتب هم همین است که نسبت به عالم و زندگی اجتماعی نگاه بدبینانه ای دارند. اینکه جهان و زندگی اجتماعی امری مذموم شناخته شود درست نیست، آری دلبسته شدن انسان به امور دنیایی به عنوان اصل و اساس نادرست است اما بهره گیری از امکانات دنیایی به عنوان مقدمه و نیز معاشرت با مردم امری پسندیده است.

در جهان بینی اسلامی نه عالم و جهان و نه زندگی اجتتماعی و نه مال و نه ثروت و نه حتی موقعیت اجتماعی، هیچ کدام بد نیستند. تمام بدی آن جا است که اینها از نقش مقدمه بودن خارج و اصل شوند. بنابراین اگر بدست آوردن و یا بهره گرفتن از مال و منال و ثروت و مقام، با رعایت شرایط و با نگاه وظیفه گرانه باشد، بد نیست. قرآن درباره پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «و رفعنا لک ذکرت». یعنی به تو محبوبیت و رفع جایگاه دادیم و این به عنوان منت قرار داده شده است.

شهید مطهری در نقد این دیدگاه می فرماید: «در جوهر اخلاق كلبى تا آنجا كه به استغناى نفس مربوط مى‌شود، عنصرى درست مى‌توان يافت. ولى آنجا كه به نام استغناى نفس، عواطف و احساسات لطيف انسانى نفى مى‌شود و كم كم رفتارهاى ضد عاطفى مجاز شمرده مى‌شود و آنجا كه از استغناى نفس به عنوان گريز از جامعه و مبارزه با تمدن تعبير مى‌شود، مسلّماً عناصرى نادرست در اين مكتب راه يافته است. مجموعاً فلسفه‌هايى از قبيل فلسفه اخلاقى كلبى در هر جامعه جاى ج رخنه كند، مسلّماً لطمه عظيم وارد مى‌آورد».[2]

 

ديدار امير المؤمنين (ع) در بصره از علاء بن زياد حارثى

امير المؤمنين در دوران خلافت به خانه شخصى در بصره به نام علاء بن زياد حارثى وارد شد. پس از يك سلسله گفتگوها آن مرد از برادرش عاصم بن زياد شكايت كرد كه زهدگرا شده است، زن و زندگى را رها كرده و جامه درشت پوشيده و منحصراً به عبادت و رياضت پرداخته است. امير المؤمنين دستور داد او را احضار كردند.

همين‌كه با آن قيافه زاهدانه ظاهر شد، به تندى به او فرمود: «يا عدىّ نفسه! اى ستمگرك بر خود! اين چه كارى است كه مى‌كنى؟ چرا بر خود جفا مى‌كنى؟ آيا گمان كردى خداوند كه نعمتهاى پاكيزه دنيا را خلق كرده است آنها را بر تو حرام نموده است و اگر از آنها استفاده كنى از تو مؤاخذه خواهد كرد كه چرا نعمت حلال مرا خوردى؟ تو كوچكتر از آن هستى». عاصم كه اين عتابها را شنيد جواب بسيار روشنى داشت. او خود على (عليه السّلام) را كه جلو چشمش بود مى‌ديد كه دو تكّه لباس بيشتر تنش نيست، يكى را روى دوش انداخته و يكى را به كمرش بسته است. غذاى على را هم مى‌دانست كه نان جو خشك است. تعجّب كرد كه از على چنين سخنانى را دارد مى‌شنود. تعجّب كرد كه على اوّل زاهد، او را به واسطه زهدش ملامت مى‌كند. لهذا گفت: يا امير المؤمنين! خودت هم كه همين طورى. من به تو اقتدا كردم. لباس تو كه از من ژنده‌تر است، غذاى تو از من بدتر است. امير المؤمنين به او فرمود: اشتباه كردى.

آنچه تو در من مى‌بينى رهبانيّت و تحريم حلال خدا نيست. من رهبرم، من امامم، من زعيم جامعه‌ام. رهبران و زعما تكليف جداگانه دارند. فرمود: «إنّ اللّه فرض على أئمّة المسلمين أن يقدّروا انفسهم بضعفة النّاس كى لا يتبيّغ بالفقير فقره.» «1» خداوند براى كسى كه مى‌خواهد مردم را رهبرى كند وظيفه خاصّى قرار داده است. تو از افراد عادى هستى.

من بايد به تمام افراد ملّت خود و رعاياى خودم نگاه كنم و ببينم پايين‌ترين طبقات كدام است؟ آنكه دستش از همه كوتاه‌تر است كدام است؟ البتّه من هم مايلم كه سطح زندگى آنها بالا برود؛ امّا تا وقتى در مملكت من افرادى هستند كه توانايى ندارند و نمى‌توانند لباس بهترى از آنچه من اكنون به تن دارم بپوشند، تا وقتى كه در مملكت من ژنده‌پوش و نان جو خور بالاضطرار هست، من به حكم آنكه رهبرم و مى‌خواهم مردم را هدايت و رهبرى كنم بايد با آنها همدل و همدرد باشم، بايد خود را با فقيرترين مردم اجتماع تطبيق دهم. اگر غير از اين باشد آن فقير حق دارد به هيجان بيايد، اعتراض كند و فريادش به آسمان بلند شود، زيرا خيال مى‌كند دروغ مى‌گويم كه در فكر او هستم ولى حالا باور مى‌كند كه راست مى‌گويم. اصول رهبرى ايجاب مى‌كند كه من اين‌چنين زندگى كنم.[3]

 

مکتب رواقیون و نقد آن

پیروان این مکتب را چون در ایوان های سرپوشیده می نشستند و درس می دادند، رواقیون گویند. چهره شاخص این جریان فردی به نام «زنون» است. اینها نیز مکتبی شبیه مکتب کلبیون به وجود آوردند. عمده و اساس اندیشه اینها هم ترک تعلقات دنیایی است. اینان نیز خیر اخلاقی و آرامش روحی را در ترک تعلقات دنیایی می دانستند. در مکتب رواقی مانند مکتب کلبیون، نسبت به جهان نگاه بدببنانه وجود ندارد و زندگی اجتماعی را مذموم نمی دانند، اما چون معتقد به یک جهان بینی الهی هستند می گویند: زندگی انسان به قضا و قدر الهی و جبری است و ما نمی توانیم در آنها دخالت کنیم، و چون فعل الهی است پسندیده است.

رواقیون می گفتند تنها چیزی است که در اختیار و تملک ماست و ما می توانیم درباره آن تصمیم بگیریم، اراده ما است. ما مالک اراده خودمان هستیم و می توانیم درباره وقایعی که در عالم رخ می دهد، اراده تسلیم در برابر قضا و قدر داشته باشیم و یا نداشته باشیم. ما اگر دنبال خوشی هستیم باید تسلیم اراده الهی و راضی به آن باشیم تا به آرامش برسیم. در اندیشه رواقیان خیر و شر اخلاقی به اراده انسان بر می گردد. خیر اخلاقی اراده آزاد است.[4]

در نقد این مکتب می گوییم، فلسفه رواقی در تاکید بر اینکه آرامش واقعی انسان در گرو دل نبستن به تعلقات دنیوی است اما دل دادن به دنیا به عنوان مقدمه چیز بدی نیست. یک نگاه قارونی و یک نگاه سلیمانی به عالم وجود دارد. قارون همه چیز را از خود می دانست، اما حضرت سلیمان (ع) همه اینها را داشت، اما نگاه او این بوده «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني‌ أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُر».[5]

 

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] کلیات فلسفه، ص27- 28؛ دروس فلسفه اخلاق، آیت الله مصباح، ص27- 28.
[2] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج22، ص49- 50.
[3] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج3، ص325- 326.
[4] کلیات فلسفه، ص29- 32؛ تاریخ فلسفه کاپلستون، ج1، ص453- 459؛ کلیات علوم اسلامی، شهید مطهری، ص399- 401؛ فلسفه اخلاق، ص75- 79 ؛ دروس فلسفه اخلاق، ص192.
logo