« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید مهدی نقیبی

1404/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

مفاد صیغه نهی و تحلیل محقق اصفهانی / متعلق نهی: ترک یا کف نفس / پاسخ به اشکال امر عدمی و تبیین عقلی / دلالت نهی بر دوام و تکرار و نتیجه نهایی

 

موضوع: مفاد صیغه نهی و تحلیل محقق اصفهانی / متعلق نهی: ترک یا کف نفس / پاسخ به اشکال امر عدمی و تبیین عقلی / دلالت نهی بر دوام و تکرار و نتیجه نهایی

طرح بحث

در مورد مفاد صیغه نهی فرمایش محقق اصفهانی در کتاب نهایة الدرایة[1] را بررسی می‌کنیم. ایشان فرموده است: صیغه «افعل» و صیغه «لا تفعل» هر کدام وضع شده‌اند برای نسبت خاصی؛ صیغه افعل وضع شده برای نسبت طلبیه و صیغه لا تفعل وضع شده برای نسبت سلبیه، الا اینکه یک فرقی است بین امر و نهی از جهت متعلق.

متعلق نهی: ترک یا کف نفس؟

سؤال این است که آیا متعلق نهی مطلق ترک است یا کف نفس؟ مثلاً وقتی مولا نهی می‌کند از شرب خمر و می‌گوید «لاتشرب الخمر»، مقصود مولا چیست؟ آیا صرف ترک شرب خمر است یا اینکه مولا از مکلف می‌خواهد کف نفس کند از شرب خمر؟

تفاوت دو دیدگاه

اگر گفتیم صرف ترک منظور است، آن کسی که میل به خمر ندارد ولی شرب خمر را ترک کرده، در واقع امتثال کرده است. اما اگر گفتیم متعلق نهی کف نفس است، فقط کسی امتثال کرده که میل به شرب دارد ولی خویشتن‌داری کرده و خود را نگه داشته است.

اشکال محقق اصفهانی

ایشان اشکال می‌کند که نهی نمی‌تواند متعلقش ترک باشد، زیرا ترک یک امر عدمی است و تکلیف به امر عدمی تعلق نمی‌گیرد؛ چرا که امر عدمی مقدور مکلف نیست. عدم، نیستی است و ربطی به قدرت مکلف ندارد.

توضیح در مورد امر عدمی

افعال وجودیه در خارج مقدور انسان‌اند، هرچند نه همه، بلکه تا حدی محدود به توان انسان. قدرت انسان به فعل مقدور تعلق می‌گیرد. اما امر عدمی از ازل وجود داشته؛ قبل از اینکه انسان به دنیا بیاید، شرب خمر به نحو عدم ازلی منهدم بوده است. پس چگونه می‌شود انسان را مکلف کرد به چیزی که قبل از وجود او، نبودنی بوده است؟ بنابراین تکلیف به امر عدمی صحیح نیست.

نتیجه‌ی اشکال

شرط صحت تکلیف آن است که تکلیف به مقدور تعلق بگیرد و عدم ازلی از سطح قدرت انسان خارج است. پس متعلق نهی نباید مطلق ترک باشد، بلکه باید کف نفس باشد که امری وجودی و مرتبط با اختیار انسان است.

پاسخ به اشکال محقق اصفهانی

این اشکال وارد نیست، زیرا اگر متعلق نهی را ترک بگیریم، باز مقدور انسان است. چرا؟ چون انسان اگر بخواهد انجام می‌دهد و اگر بخواهد ترک می‌کند. هر دو طرف قضیه تحت قدرت مکلف است.

تبیین عقلی

اگر ترک غیر مقدور باشد، نقطه مقابلش یعنی وجود واجب می‌شود، در حالی که تکلیف به امر ممکن تعلق می‌گیرد، نه به واجب و نه به ممتنع. بنابراین ترک و فعل هر دو ممکن‌اند و تحت اختیار مکلف قرار دارند.

استدامه ترک

مولا به ترک ازلی کاری ندارد. او از مکلف می‌خواهد استدامه‌ی ترک را حفظ کند. می‌گوید: شرب خمر تا اینجا متروک بوده، از تو می‌خواهم ادامه‌ی ترک را حفظ کنی. پس استدامه‌ی ترک، مطلوب مولاست و همان‌طور که فعل مقدور است، ترک هم مقدور است.

نتیجه‌ی بحث اول

اشکال محقق اصفهانی بر ترک بودن متعلق نهی وارد نیست، چون ترک، از این پس برای انسان مقدور است و آنچه مولا می‌خواهد، ادامه‌ی ترک است، نه ترک ازلی.

بحث دوم: دلالت نهی بر دوام و تکرار

اکنون بحث در این است که آیا صیغه نهی دلالت بر دوام و تکرار دارد؟ مثلاً در جمله‌ی «لاتشرب الخمر»، آیا استمرار در نهی و تکرار در زمان فهمیده می‌شود یا نه؟

دیدگاه‌ها

گفته‌اند: این خصوصیت در صیغه امر نبود، یعنی صیغه «افعل» هم دلالت بر دوام و تکرار ندارد. پس حق در مسئله آن است که گفته شود از این جهت بین نهی و امر فرقی نیست.

بیان مطلب

نفس صیغه امر، دال بر مره و تکرار نیست؛ همچنین صیغه نهی نیز دلالت بر دوام ندارد. اما سؤال: چگونه می‌شود وقتی طبیعتی متعلق نهی قرار گرفت، الی‌الابد باید مکلف آن را ترک کند؟

تحلیل مطلب

وقتی نهی بر طبیعتی مانند طبیعت شرب خمر یا زنا تعلق گیرد، اگر بخواهد نهی امتثال شود، باید طبیعت در خارج معدوم باشد. عدم طبیعت یعنی عدم جمیع افرادش. پس فراگیری نهی نسبت به همه افراد، نتیجه طبیعی همین تحلیل است.

منشأ فراگیری نهی

برخی گفته‌اند: این فراگیری نه به دلالت لفظی صیغه نهی، بلکه به فهم عرفی یا حکم عقل بازمی‌گردد.

حکم عقل

عقل حکم می‌کند که اگر طبیعتی بخواهد معدوم شود، باید همه‌ی افراد آن معدوم باشند. مثلاً اگر گفته شود «انسان نباشد»، یعنی نه انسان سفید، نه سیاه، نه مذکر، نه مونث؛ هیچ فردی از این طبیعت نباید وجود داشته باشد.

پس انهدام طبیعت به انهدام جمیع افرادش است. این حکم عقل است و به دلالت لفظی نهی ربطی ندارد.

شاهد مثال

حتی اگر مولا بدون صیغه نهی، فقط بگوید «این فعل مبغوض من است»، باز هم عقل حکم می‌کند که هیچ فردی از این فعل نباید تحقق یابد.

جمع‌بندی

در صیغه امر و نهی، امر دلالت بر صرف الوجود دارد و نهی دلالت بر عدم جمیع افراد طبیعت. اما این دلالت از حکم عقل ناشی می‌شود، نه از وضع لفظی صیغه نهی.

نتیجه نهایی

پس همان‌طور که وجود طبیعت به تحقق یک فرد از افراد آن است، عدم طبیعت نیز به عدم جمیع افراد آن است. در نتیجه بین صیغه امر و نهی از این جهت فرقی نیست.

خاتمه

بعضی از بزرگان در پایان استدلالی برای این معنا دارند که بیان آن مربوط به سخن ایشان است و ان‌شاءالله برای جلسه بعد می‌ماند.

 


logo