1403/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
امربه شی مقتضی نهی از ضد/ضد خاص /مساله ترتب/اثبات حجیت ترتب در آثار محقق بروجردی
موضوع: امربه شی مقتضی نهی از ضد/ضد خاص /مساله ترتب/اثبات حجیت ترتب در آثار محقق بروجردی
مطلب مورد بحث، تبین و توضیح فرمایش مرحوم محقق بروجردی رضوان الله تعالی علیه بود. ایشان به این نتیجه رسید که با توجه به این که این زمان خالی از فعل شد، لذا از ناحیه مکلف، انبعاث نسبت به امر مهم ممکن است، لذا بعث از ناحیه شارع، پس از آنکه مکلف اهم را ترک کرد، شارع دوست ندارد که زمان هم از اهم و هم از مهم خالی باشد، لذا امر به مهم فعلیت پیدا میکند و مولا از عبد میخواهد که فعل مهم را اتیان کند. قبلش هم که دوتا بعث نبود، نکتهاش این بود که دوتا این انبعاث از ناحیه عبد ممکن نبود، پس دوتا بعث بخواهد از ناحیه مولا صادر شود محال است.
مرحوم محقق بروجردی رضوان الله تعالی علیه میفرماید:
(وبالجملة) وجود البعثين المتعلق كل واحد منهما بواحد من الضدين في عرض واحد من المحالات، واما وجودهما لا في عرض واحد فلا استحالة فيه، لعدم المزاحمة في مقام التأثير، وهذا مثل الامر بالأهم مطلقا والامر بالمهم في رتبة عصيان الأهم وعدم تأثيره في نفس المكلف، إذ الامر بالأهم لا اطلاق له بالنسبة إلى حال عصيانه لتأخر رتبة العصيان عن رتبة الامر، فالامر بالأهم رتبته قبل العصيان، والامر بالمهم رتبته متأخرة عنه لكونه موضوعا له، ورتبة الحكم متأخرة عن رتبة الموضوع بالضرورة، و (ح) فلا يوجد بينهما مزاحمة أصلا كما هو واضح لا سترة عليه.[1]
و بهطور خلاصه: وجود دو بعث که هر کدام به یکی از ضدها مربوط است و هر دو در یک سطح باشند، محال است. اما این دو بعث در صورتی که در یک سطح نباشند، هیچ مشکلی ندارند، چون در این حالت مزاحمتی برای تأثیرگذاری بر یکدیگر وجود ندارد.
این مشابه این است که اگر مولی به انجام کار مهمی امر کند و همزمان به انجام کار دیگری که مهمتر نیست هم فرمان دهد، در حالتی که کار اهم نادیده گرفته میشود و بر مکلف اثر ندارد. چون فرمان به انجام کار مهمتر در حالتی که مخالف (کار دیگری) وجود دارد، نمیتواند بیاثر در نظر گرفته شود.
در واقع، فرمان به انجام کار مهمتر پیش از نادیده گرفته شدن آن صادر شده و رتبهاش قبل از نادیده گرفتن است. اما فرمان انجام کار مهم در جایگاه پایینتری قرار دارد، چون به آن وابسته است. به همین دلیل، هیچگونه مزاحمتی بین این دو امر وجود ندارد و این موضوع کاملاً واضح و روشن است.
سپس مرحوم محقق بروجردی یک اشکالی ذکر می کند و از این اشکال پاسخ می دهد: [2]
(فان قلت): كما أن رتبة العصيان متأخرة عن رتبة الامر فكذلك رتبة الإطاعة و (ح) فلو كان اختلاف الرتبة كافيا في رفع المزاحمة لكان اللازم جواز الامر بالأهم بنحو الاطلاق والامر بالمهم مشروطا بإطاعة الأهم أيضا بحيث يكون المهم مبعوثا إليه في رتبة إطاعة الأهم مع كون زمان الفعلين واحدا كما هو المفروض في الترتب. (قلت): رتبة العصيان رتبة عدم تأثير الامر بالأهم ورتبة خيبته وعدم وصوله إلى هدفه، وفى هذه الرتبة يكون ظرف الفعل خاليا بحيث يمكن اشغاله بالمهم بلا مزاحم فلا محالة ينقدح في نفس المولى إرادة البعث نحوه في هذه الرتبة، وهذا بخلاف رتبة الإطاعة فإنها رتبة تأثير الامر بالأهم ورتبة اشغال الأهم للزمان فلا يقدر المكلف في هذه الرتبة على اتيان المهم فكيف يمكن ان ينقدح في نفس المولى إرادة البعث والتحريك نحو المهم في هذه الرتبة فتدبر جيدا.
ترجمه: اگر گفته شود: همانطور که مرتبه نافرمانی (عصیان) بعد از مرتبه امر است، مرتبه اطاعت هم همینطور است. پس اگر تفاوت بین این مراتب کافی باشد که مزاحمت را برطرف کند، لازم میآید که فرمان به کار مهمتر (الأهم) بهطور مطلق درست باشد و فرمان به کار مهم مشروط به اطاعت از کار مهمتر باشد. به عبارت دیگر، کار مهم برای اطاعت از کار مهمتر در همان زمان باشد، همانطور که فرض شده که دو کار در یک زمان هستند.
من جواب میدهم: مرتبه نافرمانی، مرحلهای است که نتیجهای از امر به کار مهمتر نمیگیرد و در این مرتبه، زمان خالی است و میتوان به کار مهم پرداخت بدون اینکه مزاحمتی وجود داشته باشد. بنابراین، در این حالت، در دل مولی ارادهای برای تحریک به سمت کار مهم ایجاد میشود. اما مرتبه اطاعت مرحلهای است که در آن امر به کار مهمتر تأثیر دارد و زمان را اشغال میکند، پس مکلف در آن مرحله نمیتواند به کار مهم عمل کند. به همین دلیل، چگونه ممکن است در دل مولی خواستهای برای تحریک به سمت کار مهم در این مرتبه شکل بگیرد؟ این را به خوبی درک کنید.
همچنین آیت الله بروجردی می فرماید:
(والحاصل) أن استحالة صدور هذين البعثين[3] ، انما هي من جهة انهما يصدران بداعي الانبعاث، ولما كان الانبعاث من كليهما محالا كان وجودهما أيضا من قبل المولى محالا، (هذا) إذا فرض البعثان متزاحمين في مقام التأثير والداعوية، وأما إذا لم يكونا متزاحمين في مقام التأثير بان لم يكونا في عرض واحد بل كان أحدهما ثابتا في رتبة عدم تأثير الاخر و رتبة خلو الظرف عن المزاحم، فلا وجه (ح) لاستحالتهما، فان المكلف في رتبة عصيانه للامر المتعلق بالأهم ورتبة عدم تأثيره في نفسه يكون متمكنا من ايجاد المهم فلا محالة ينقدح في نفس المولى في هذه الرتبة إرادة البعث نحوه، إذ الفعل مقدور للمكلف، والزمان أيضا في هذه الرتبة خال من الفعل، بحيث لو لم يشغله المهم لكان خاليا من الأهم والمهم كليهما، و (ح) فأي مانع من انقداح الإرادة في نفس المولى في هذه الرتبة؟ لا والله لا مانع في البين، والمقتضى أيضا موجود من جهة تمامية الملاك في المهم فتدبر.
و لعمري صحة الترتب (بالبيان الذي ذكره سيدنا الاستاد " مد ظله العالي " وقررناه ثانيا بهذا البيان) في غاية الوضوح والبداهة فاغتنم ولا تكن من الجاهلين.
ترجمه: نتیجهگیری: محال بودن صدور این دو بعث به این دلیل است که هر دو به خاطر تحریک مکلف صادر میشوند. حالا چون تحریک به انجام هر کدام از آنها محال است، بنابراین وجود هر دو از جانب مولی هم محال است.
اما اگر این دو فرمان در مقام تأثیر مزاحم یکدیگر نباشند و در یک سطح نباشند، بهطوری که یکی از آنها در حالتی باشد که بر دیگری تأثیر ندارد و فضای خالی برای انجام کار دیگری وجود داشته باشد، دیگر محالی در این رابطه وجود ندارد.
به این معنا که وقتی مکلف در وضعیت نافرمانی (عصیان) نسبت به فرمان مربوط به کار مهمتر است و تأثیری بر او ندارد، میتواند کار مهم را انجام دهد. بنابراین، در این مرحله، ممکن است در دل مولی ارادهای برای تحریک به سمت کار مهم شکل بگیرد، زیرا آن عمل برای مکلف ممکن است و زمان هم برای انجام آن خالی است.
اگر هیچ چیز دیگری در این زمان مشغولش نکرده باشد، فضای خالی هم خواهد بود و هیچ دلیلی وجود ندارد که مانع ایجاد اراده در دل مولی شود. واقعاً هیچ مانعی در این میان وجود ندارد و شرایط انجام کار مهم نیز فراهم است. بنابراین، این نکته را خوب درک کنید.
به خدا قسم، صحت ترتب (بر اساس توضیحی که استاد ما، "مدظله العالی" فرمودند و ما هم دوباره توضیح دادهایم) از نظر واضح و روشن بودن در نهایت است. پس از این مسئله غافل نشو و جزو نادانان نباش.