1403/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
امربه شی مقتضی نهی از ضد /مساله ضد خاص/مساله ترتب /مسائل فقهی غیر مرتبط با ترتب
موضوع: امربه شی مقتضی نهی از ضد /مساله ضد خاص/مساله ترتب /مسائل فقهی غیر مرتبط با ترتب
بررسی مثالهای شرعی و عدم ارتباط آنها با ترتب
مقدمه
در این بخش، به ذکر چند مثال شرعی پرداخته میشود که نشان میدهد این موارد ارتباطی با ترتب ندارند.
مثال اول: وجوب حج و قدرت
آغاز بحث با وجوب حج مطرح میشود. وجوب حج مشروط است به قدرت عقلائی و قدرت شرعی. یعنی حج بر کسی واجب است که قادر باشد اعمال حج را از نظر عقلایی انجام دهد و علاوه بر آن، استطاعت شرعی نیز از سوی شرع برای حال مکلف رعایت شده باشد. استطاعت شرعی به این معناست که شخص از نظر وضعیت مالی و شرایط زندگیاش باید از توان مالی لازم برخوردار باشد تا انجام اعمال حج لطمهای به وضعیت زندگی معمولی او وارد نسازد.
از طرف دیگر، در صورتی که فردی مدیون باشد، ادای دین بر او واجب است و این واجب مشروط به قدرت عقلائی است، در حالی که قدرت شرعی در این مورد ملاحظه نشده است. بهطور مثال، اگر فردی یک میلیارد تومان بدهکار باشد و از طرفی نیز مقداری پول در اختیار داشته باشد، در ماه ذی الحجه، وظیفهاش ادای دین است و در این فرض حج بر او واجب نیست.
در اینجا صحیح نیست که گفته شود: «اگر ادای دین نکرد، پس واجب است بر او که حج را بجا آورد». بلکه تعبیر صحیح این است که دین مانع از وجوب حج است. این مثال ارتباطی به ترتب و تزاحم ندارد.
مثال دوم: وجوب صلات در وقت
مثال دوم به مسئله صلات مربوط میشود. انسان تا زمان نماز، نسبت به مسئله صلات، واجب است که آن را اداء کند. اما پس از پایان وقت، دلیل وجوب صلات در خارج از وقت متوجه اوست. این نیز ربطی به ترتب ندارد. آنگاه که شخص وظیفه دارد نسبت به قضا کردن صلات، وظیفهاش همان است و بس. در اینجا نمیتوان گفت که اول یک وظیفه دارد و اگر آن وظیفه را انجام نداد، وظیفه ثانوی متوجه او خواهد شد. جایگاه ترتب در جایی است که دو تکلیف فعلی متوجه عبد میشود و جناب عبد قادر به امتثال هر دو تکلیف به طور همزمان نیست.
مثال سوم: نفقه فرزند و خمس
مورد سوم به تکالیف پدر نسبت به فرزندش مربوط میشود. پدر دو تکلیف متوجه است: اول، ادای نفقه فرزند خود و دوم، پرداخت خمس. اگر بخشی از خمس سهم سادات باشد و هم پدر و هم فرزند سید باشند، این سوال پیش میآید که آیا پدر میتواند سهم سادات را به فرزندش بدهد یا نه. آقایان اصولیون میگویند که این امکان وجود ندارد. در اینجا نمیتوان گفت: «بر تو واجب است که نفقه فرزندت را بدهی، ولی اگر نفقه او را نمیدهی میتوانی سهم سادات را به او بدهی». زیرا واجبالنفقه بودن فرزند، مانع میشود که پدر بخواهد سهم سادات را به او بدهد.
توضیح درباره موضوع عصیان و تکالیف شرعی
درباره بحثی که صاحب کفایه مطرح کردهاند و موضوع نحوۀ سقوط تکلیف با عصیان و اطاعت، نکات مهمی وجود دارد. در این خصوص، به تقارن دو تکلیف و بررسی وضعیت آنها و همچنین موضوع نفقه همسر و فرزند همچنین بررسی شرایط سقوط تکلیف با عصیان میپردازیم.
مقایسه نفقه فرزند و همسر
نکته: همین مسئله در مورد همسر نیز صدق می کند با این تفاوت که اگر پدر به فرزند واجب النفقه اش نفقه نداد بعدا بدهکار او نیست که دینش را ادا کند اما در مورد همسر اینگونه است که اگر نفقه زوجه را نداد بعدا بدهکار او است و باید به مقدار زمانی که باید نفقه او را می داد پرداخت کند.
توضیح درباره سقوط تکلیف
نسبت به فرمایش صاحب کفایه که فرمودند با عصیان، مکلف باید تکلیف مهم را انجام دهد، توضیحاتی ارائه میشود:
1. سقوط تکلیف به اطاعت و عصیان: تکلیف ساقط نمیشود با شروع اطاعت؛ بلکه زمانی ساقط میشود که فعل با تمام اجزاء و شرایطش انجام گردد. بهعنوان مثال، زمانی که نماز شروع میشود، تکلیف نماز ساقط نمیگردد، بلکه با اتمام آن، تکلیف دینی از عهده مکلف ساقط میشود.
2. دلیل سقوط تکلیف با اطاعت: وقتی مکلف امر را اجرا میکند، ملاک محقق میشود. در غیر این صورت، اگر با اطاعت، تکلیف ساقط نشود، لازمهاش این میگردد که امری وجود دارد بدون استناد به ملاک.
3. عصیان به عنوان سقوط تکلیف: عصیان بدین معناست که مأمور به در وقت خودش انجام نشود و این باعث میشود که تکلیف ساقط گردد. مثلاً اگر فردی نماز را در وقت خود نخواند و وقت سپری شود، اگر بعداً مولا بگوید: «از تو نماز در وقت میخواهم»، این تکلیف به لحاظ زمان غیر مقدور است. بنابراین، عصیان نیز موجب سقوط تکلیف میشود.
سوال اساسی
در نهایت به سوالی میرسیم که آیا میتوان عصیان را به عنوان شرط مقارن برای تکلیف به غیر اهم در نظر گرفت یا خیر. به عبارت دیگر، آیا میتوان گفت که عصیان تکلیف اهم موضوع باشد برای فعلیت تکلیف به غیر اهم؟
این سوال نیاز به بررسی دقیقتری دارد و بهتر است در جلسه آینده به آن بپردازیم.