1403/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه واجب/ثمره بحث/خدشه صاحب کفایه/مناقشه
موضوع: مقدمه واجب/ثمره بحث/خدشه صاحب کفایه/مناقشه
از ثمراتی که ذکر شده برای قول به وجوب مقدمه این است که اگر ما مقدمه واجب را واجب بدانیم، آنگاه که شخص مقدمه را ترک کرد ، به طور طبیعی ذی المقدمه را ترک کرده. ملاحظه می کنید که دو عصیان از او سر زد: عصیان اول ترک مقدمه است، عصیان دوم مخالفت با تکلیف وجوبی که نسبت به ذی المقدمه داشت.
و با توجه به اینکه عصیان از عبد تکرار می شود این عبد فاسق می شود.
گاهی هم مقدمات عدیده هست. اصرار بر این ترک ها موجب فسق این شخص می شود، اگر ما مقدمه واجب را واجب بدانیم. اما اگر گفته شد که مقدمه واجب وجوب شرعی ندارد و صرفاً لابدیت عقلیه هست،اگر این ذی المقدمه را ترک کند، یک گناه از او سرزده و بسا این گناه صغیره باشد و در این حال هنوز شخص فاسق نشده است.
اشکال مرحوم صاحب کفایه و دیگران به این ثمره:
نکته: بررسی کلمه اصرار: چه زمانی گفته می شود که مکلفت اصرار بر گناه دارد؟
1. آیا مربوط به زمانیست که به دفعات و کرات و مرات از او گناهان متعددی سر بزند؟
2. یا اینکه اگر یک بار انجام داده، و ثانیا میخواهد انجام دهد، آیا می توان گفت اصرار بر گناه دارد؟
نظر استاد: ظاهراً معنی دقیق اصرار همین معنای دوم باشد.
کلمه اصرار در چند جا به آن توجه می شود:
1. یکی در همان معنای خروج از عدالت و وارد شدن در فسق.
در معنای فسق یک مبنا این بود که شخص یا مرتکب کبیره شود یا اصرار بر صغیره داشته باشند.
2. در بحث نهی از منکر، آنگاه که شما شخصی را ملاحظه کردید که مرتکب منکر شد، تا به او یک نگاهی کردید، آثار ندامت و پشیمانی پیداست. در اینجا گفتند لازم نیست دیگر چیزی به او بگویید.
در ارتباط با این معنای فسق که آیا به ارتکاب یک گناه این فسق حاصل می شود یا در وقتی که شخص مصرّ بر گناه باشد، یک اختلافیست بین فقها.
بعضی بزرگان فرمودند ما گناه صغیره و کبیره نداریم. گناهان همه کبیره هستند. ببینید با چه کسی مخالفت میکنید؟ و این مخالفت با مولا کار کوچکی نیست.
نسبت به هم که مقایسه شود یکی کبیره است و یکی صغیره. و الا به صرف این که شخص با دستور مولا مخالفت کرد او فاسد می شود.
بنابر این مبنا این که مقدمات واجب باشند یا نباشند تأثیری ندارد.
اگر از این مبنا صرف نظر کنیم و بگوییم همان حرف مشهور که به اصرار بر صغیره فاسق می شود، در اینجا اصرار در خارج تحقق ندارد، چون که این آقای مکلف وقتی یک مقدمه ای از مقدمات واجب نفسی را مخالفت کرد، دیگر نسبت به مقدمات بعد و همینطور دیگر نسبت به ذی المقدمه، تکلیف ندارد، چون که به غیر مقدور تکلیف می شود.
این مقدمه اولی را که ترک کرد بر فرض اینکه مقدمات واجب باشد، او نسبت به مقدمه ثانیه و ثالثه و رابعه
نباید تکلیف داشته باشد، چون که تحت قدرت آن نیست. به آن عصیان اول. چون که تکالیف متعدد نیست.
اگر مقدمه را واجب دانستید، همان مقدمه اولا را مخالفت کرد، به مخالفت آن مقدمه اولی عاجز شد از این که بخواهد مقدمات بعدی را اتیان کند، یا ذی المقدمه را انجام دهد، بنابراین نسبت با آنها تکلیف نیست و اگر تکلیف نیست اصرار بر مخالفت معنا پیدا نمی کند.
اگر مقدمات را واجب دانستید، نتیجه میگیرید که این شخص فاسق است در وقتی که هم مقدمه و هم ذی المقدمه را ترک کرده، پس اصرار بر صغیره دارد.
این ثمره، ثمره مسئله اصولی نیست.گویا برگشت بحث به این است که این عنوان فاسق بر این فرد منطبق هست یا نه؟
نتیجه ی مسئله اصولی باید آن چیزی باشد که در طریق استنباط حکم شرعی قرار بگیرد.
ترک این مقدمات را ملاحظه می کنیم یک وقت حالت دفعی دارد و یک وقت حالت تدریجی دارد.
در حالت دفعی اش بگوییم: یک مقدمه را ترک کرده که ترک این مقدمه منجر شده به ترک مقدمات بعدی و به ترک ذی المقدمه منجر شده است. اینجا همین حرف را میزنید که او مخالفت کرده با یک تکلیف وجوبی غیری. تکرار دیگر اینجا شکل نگرفت.
اما اگر شما به نحو تدریجی در نظر بگیرید: در قبال هر مقدمه ای که قرار گرفت آن را ترک کرد. اینجا معنی تکرار و اصرار تحقق پیدا میکند. الا این که حرف این است: چه مثالی میخواهید برای این مقدمات تدریجی الحصول در فقه ذکر کنید.
ترسیم مخالفت های متعدد در شکل تدریجی تحقیق پیدا میکند. در شکل دفعی تحقق پیدا نمیکند.
مثال: نظر به اجنبیه نظر به اجنبیه حرام است. دفعتا به ده تا زن نگاه میکند.
اگر اینطور مثالی زدیم که این دفعی می شود، نه تدریجی.
نتیجه این شد: اگر مقدمه واجب باشد این فسق محقق می شود.
این ثمره ای که گفته شد را در اتباط با مقدمه موصله مورد بررسی قرار می دهیم:
اگر مقدمه ای که در آن ایصال باشد واجب شد، وقتی که این مقدمه را ترک کرد، آیا ترک ایشان گناه حساب می شود؟
این ثمره ای که ذکر می کنیم نه نسبت به اصل وجوب مقدمه و عدم وجوب مقدمه باشد، این ثمره مال همان شرط ایصال و عدم شرط ایصال است.
ما این را به عنوان ثمره مقدمه موصله و غیر موصله قبول کردیم و لکن منافات ندارد که اساسا اگر به عنوان ثمره پذیرفته شد، ثمره بین قول به وجوب مقدمه و عدم وجوب مقدمه محسوب شود، یعنی توهم نشود که این ثمره مختص به جاییست که ما کلام صاحب فصول را با کلام صاحب کفایه در مقابل هم میبینیم، ثمره در تفاوت بین آن دو قول نیست. ثمره ظاهر می شود در همین بحثی است که مقدمه واجب باشد یا مقدمه واجب نباشد.
به تعبیر دیگر این ثمره ای که برایتان حرفش را زدیم، ثمره و تفاوت بین قول به وجوب مقدمه و عدم وجوب مقدمه محسوب می شود.