1403/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
مکاسب محرمه/مسأله کذب/اصلاح ذات بین/دلیل قرآنی جواز کذب
موضوع: مکاسب محرمه/مسأله کذب/اصلاح ذات بین/دلیل قرآنی جواز کذب
در جلسه گذشته در مورد ادله جواز کذب در صورت اصلاح بین متخاصمین بحث شد.
یکی از ادله ای که بیان شد آیه 10 سوره حجرات می باشد:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿10﴾»[1]
اگر از « فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ » این برداشت شود که اگر اصلاح با دروغ هم باشد جایز است در این صورت مرتبط با بحث ماست در غیر این صورت ربطی به بحث ما ندارد.
آیت الله خوئی در مصباح الفقاهه در ادامه می فرماید: [2]
وحينئذ فتكون الاية معارضة لعموم ما دل على حرمة الكذب بالعموم من وجه، وبعد تساقطهما في مادة الاجتماع، اعني الكذب للاصلاح، يرجع الى البراءة أو الى عموم: المصلح ليس بكذاب، فانه ينفى الكذب عن المصالح على سبيل الحكومة. ولا فرق في جواز الكذب للاصلاح بين أن يكون المصلح احد المتخاصمين أو غيرهما.
ترجمه: در این صورت، این آیه با کلیت موارد حرمت دروغ از نظر عموم من وجهش در تعارض است و پس از سقوط هر دو در موردی که با هم تداخل دارند، یعنی دروغ برای اصلاح، باید به برائت یا عموم «مصلح دروغگو نیست» برگردیم، زیرا این عموم، دروغ را از مصححان نفی میکند.
هیچ تفاوتی در جواز دروغ برای اصلاح وجود ندارد، خواه مصلح یکی از متخاصمان باشد یا نه.
توضیح : زمانی به سراغ اصل می رویم که دلیل دیگری نیست. اصل برائت میگوید در شک بین اینکه کذب عند الاصلاح جایز است یا نیست، اصل برائت می گوید شک در اصل تکلیف است، پس برائت جاری می کنیم. از طرف دیگری کذب عند الاصلاح واجب است یا نیست، اصل برائت می گوید شک در اصل تکلیف است. نتیجه اصل برائت در اینجا جواز فعل (کذب عن الاصلاح) است.
حرف این است که مرجع برائت باشد یا عموم «المصلح لیس بکذاب»؟ عطف به «أو» یک گیری دارد. مگر اینکه بگوییم «أو» به معنای «بل» است. خلاف ظاهر هم هست.
«المصلح لیس بکذاب» نقشش این است که دلیل حاکم شمرده می شود. همانطور که ایشان هم بیان می فرماید. «المصلح لیس بکذاب» کذب را از شخص مصلح، علی سبیل الحکومه، نفی می کند.
دلیل حاکم ناظر به دلیل محکوم است. وقتی برای او محلی است که دلیل محکومی در بین باشد. نظارت دلیل حاکم به این است که یا موضوع دلیل محکوم را توسعه می دهد یا موضوعش را تضییق می کند.
مثال عرفی: جئنی بطعام، بعد گفت الاش لیس بطعام. موضوع دلیل محکوم که طعام باشد را تضییق کرد.
مثال شرعی: الطواف بالبیت صلاهٌ. دایره صلات را توسعه داد.
لسان حکومت غیر از لسان تخصیص است.
«المصلح لیس بکذاب» این حاکم به دلیل اصلحوا است یا حاکم به آن ادله است که می گوید کذب حرام است؟
نظر استاد: ظاهرا ناظر به ادله ای است که می گفت الکذب حرام. کذب عند الاصلاح را گویا کذب نمی داند. خروج حکمی است. کذب نیست. نه اینکه این ناظر باشد به دلیل آیه اصلحوا.
ارتباطش با آیه را چگونه می توان درست کرد؟
آیه که بنفسه اطلاق ندارد و از آن عموم نمی توان فهمید. بعضی بزرگان فرموده بودند اساسا آیات قرآن جنبه هدایت دارد جنبه بیان احکام در آنها نیست.