1404/07/09
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکال بر ادعای آخوند خراسانی و محقق عراقی – اشکال بر ادعای شيخ انصاری/ مفهوم حصر /مفاهيم
موضوع: مفاهيم/ مفهوم حصر / اشکال بر ادعای آخوند خراسانی و محقق عراقی – اشکال بر ادعای شيخ انصاری
مرحوم آخوند ادعا کردهاند که حکمی که بر مستثنى مترتب میشود، مستفاد از مفهوم استثناء است، نه از منطوق آن و در استدلال بر این ادعا میفرمایند: حکم مستثنى، لازم خصوصیتی است که در حکمِ جانب مستثنىمنه وجود دارد و جملهی استثناء بر آن دلالت میکند.
سپس میافزایند: اگر حکم مستثنى، مستفاد از خودِ استثناء باشد نه از خصوصیتی که در حکم مستثنىمنه وجود دارد، میتوان ادعا کرد که دلالت بر آن به منطوق است نه به مفهوم.[1]
مرحوم محقق عراقی نيز در استدلال بر اين که حکم مستثنی مستفاد از مفهوم است نه منطوق میفرماید: حکم مستثنی از لوازم انحصار سنخ حکم به مستثنی منه میباشد.[2]
امّا بر این مدّعا چند اشکال وارد است:
اولاً: همانگونه که در مباحث مقدماتی گذشت، برای آنکه قیدی از قیود موضوع، افادهی مفهوم نماید، لازم است که دارای علیّت منحصره برای ترتب حکم بر ذات موضوع باشد، و این شرط در ما نحن فیه مفقود است.
ثانیاً: در افادهی مفهوم توسط یک قضیه، لازم است که ذات موضوع باقی بماند و تنها قیود آن تغییر کند؛ حال آنکه ذات موضوع در مستثنى با ذات موضوع در مستثنىمنه متفاوت است؛ مثلاً در جملهی «جاء القوم إلّا زيداً»، ذات موضوع در جملهی مستثنىمنه «القوم» است و در جملهی مستثنى، «زيد». بنابر این نمیتوان حکمی را که در خصوص «زيد» از این جمله برداشت میشود، مفهوم حکمی دانست که در خصوص «قوم» از آن استفاده شده است.
مرحوم میرزای نائینی نیز مطلبی مشابه همین را در مورد افادهی مفهوم توسط لفظ «إنّما» بیان کردهاند.[3]
ثالثاً: حکم مستثنىمنه به خودی خود هیچ خصوصیتی ندارد که بر اساس آن بتوان حکم را از مستثنى نفی کرد؛ بلکه این ادات استثناء است که موجب میشود معنای اضافی از جملهی مستثنى برداشت گردد؛ مثلاً اگر گفته شود: «جاء القوم»، این جمله جز آمدن قوم، معنای دیگری را افاده نمیکند و آنچه سبب میشود پس از افزودن «إلا» معنای افزودهای از آن فهمیده شود، خودِ حرف استثناء است.
بنابر این میتوان ادعا کرد که ادات استثناء چون وضعاً دلالت بر انحصار حکم در مستثنىمنه به نحوی میکند که شامل مستثنى نشود، لازمهاش آن است که حکم مستثنىمنه از مستثنى منتفی گردد؛ وگرنه انحصار معنا نخواهد داشت.
این مطلب نيز مستفاد از منطوق کلام است نه از مفهوم آن؛ زیرا پیشتر گفته شد که لوازمی که مستفاد از مدلول مطابقی الفاظ باشند، در شمار مفاهیم قرار نمیگیرند.
با توجه به آنچه گذشت، حکم در افادهی مفهوم توسط دیگر ادات حصر ـ مانند «إنّما» ـ نیز روشن میشود؛ بدین معنا که آنچه از آنها مبنی بر انتفاء حکم از غیر موردی که حکم بر آن حصر شده است، برداشت میشود، مبتنی بر وضع آنهاست، نه بر مفهومشان.
البته در خصوص برخی از ادات حصر، اختلاف وجود دارد که آیا اساساً از ادات حصر به شمار میآیند یا خیر که محل تحقیق اين مطلب مباحث مربوط به علم لغت است و ارتباطی به بحث اصولی ندارد.
مثلاً مرحوم شيخ در خصوص ادعای تبادر حصر از لفظ «إنّما» میفرمايد: «الإنصاف أنّه لا سبيل لنا إلى ذلك؛ فإنّ موارد استعمال هذه اللفظة مختلفة، ولا يعلم بما هو مرادف لها في عرفنا حتّى يستكشف منها ما هو المتبادر منها، بخلاف ما هو بأيدينا من الألفاظ المترادفة قطعاً لبعض الكلمات العربيّة كما في أداة الشرط ونحوها.»[4]
امّا بر این مدّعا دو اشکال وارد است:
اولاً: لفظ «إنّما» در زبان فارسی دارای مترادف است و لفظ «تنها» به عنوان مترادف آن بهکار میرود. البته درست است که اين لفظ در عربی گاهی اوقات برای تأکيد استعمال میشود و انحصار از آن فهميده نمیشود، اما اين مطلب به اين معنا نيست که در مواردی که برای انحصار استعمال میگردد، نتوان معادلی برای آن در زبانهای ديگر يافت.
ثانیاً: همانگونه که مرحوم آخوند نیز فرمودهاند[5] ، کشف تبادر توسط کسی که به زبانی تکلم نمیکند، منوط بر این نیست که آن لفظ در زبان او دارای مترادف باشد، بلکه تبادر را میتوان از طریق پرسش از اهل لغت آن زبان کشف کرد.
بلکه حق آن است که کشف تبادر بر اساس رجوع به مترادفات در زبانهای دیگر، اساساً نمیتواند ملاک باشد؛ زیرا ترادف لغات بدین معنا نیست که موضوعله آنها از جمیع جهات یکسان است، بلکه ترادف به معنای نزدیکیِ موضوعله دو لفظ است. ازاینرو گفته میشود که هیچ زبانی قابلیت ترجمهی کامل و صددرصد به زبان دیگر را ندارد.
البته باید توجه داشت که حصر، گاهی اضافی است و گاهی حقیقی. در صورت اول، نفی حکم بهوسیلهی ادات حصر، از اموری انجام میگیرد که حصر نسبت به آنها لحاظ شده است، نه به نحو مطلق. حصر حقیقی نیز در برخی موارد ادعایی و از باب مبالغه است ـ مانند حصر وصف به موصوف، نظیر: «إنّما العالم هو زيد» ـ که در این صورت نیز حصر، موجب نفی حکم از غیر محصور فیه میشود، ولی این نفی، همچون خود حصر، ادعایی است.
به اين ترتيب بحث از مفاهيم نيز به پايان رسيد و از جلسه آينده به بحث «عام و خاص» خواهيم پرداخت إن شاء الله.