1404/07/06
بسم الله الرحمن الرحیم
تحليل دلالت «لا إله إلا الله» بر توحيد/ مفهوم حصر/مفاهيم
موضوع: مفاهيم/ مفهوم حصر/ تحليل دلالت «لا إله إلا الله» بر توحيد
مرحوم صاحب فصول در رد اين مدعا که برداشت معنای توحید از لفظ «لا إله إلا الله» مبتنی بر تعبد است میفرمايد: «إنّ النبي(ص) كان يكتفي بها في إسلام قائلها من غير تفتيش عن اطّلاعه على عرف الشرع وتبعيّته له في الاستعمال.
ويشكل بأنّ نزاع الكفّار ومخالفتهم لم يكن في أصل الإلهيّة، إذ لم ينكر أحد منهم وجود صانع مدبّر للنظام على الظاهر، وإنّما كان في الصفات كالتوحيد ونفي التعدّد، فاعترافهم بنفي إلهيّة غيره تعالى يستلزم اعترافهم بإلهيّته تعالى.
مع أنّه تعالى ما كان يكتفي في الإسلام بمجرّد الإقرار المذكور ما لم ينضمّ إليه الإقرار بالرسالة، وهو يستلزم الإقرار بالإلهيّة قطعاً.»[1]
در حقیقت مراد ایشان این است که برداشت معنای توحید از جمله «لا إله إلا الله» متوقف بر آن نیست که شارع این لفظ را برای این معنا وضع یا اعتبار کرده باشد، بلکه بدون جعل شرعی نیز، بر اساس آنچه در کلمات ایشان گذشت، میتوان این معنا را از لفظ استفاده کرد.
با این حال ايشان در نهايت پذيرفتهاند که برداشت معنای توحيد از لفظ «لا إله إلا الله» مبتنی بر قرائن است.
مرحوم شیخ نیز ابتدا ادعا کردهاند که معنای نفی در این عبارت، به نحو عدم محمولی است ـ مانند «زید معدوم» ـ نه به نحو عدم ربطی ـ مانند «زید لیس بقائم». امّا در ادامه با اشکال بر این مطلب میفرمایند: معنای اسمی برای «لا»ی نفی جنس، معنای معهودی نیست، افزون بر اینکه حتی بر فرض پذیرش آن نیز، اشکال یادشده به قوّت خود باقی است و برطرف نمیشود.
در نهایت ايشان در مقام رفع اشکال میفرمایند: وجهی که میتوان به آن ملتزم شد این است که از این عبارت، تنها اثبات عنوان الوهیت بالفعل برای خداوند متعال استفاده میشود، و امّا نفی امکان الوهیت از غیر او، به واسطهی ملازمهی واقعی میان این دو معناست.
پنهان بودن این ملازمه نیز زیانی نمیرساند؛ زیرا آنچه پنهان است، توجه تفصیلی به آن است، به این معنا که فرد آگاهی و التفات به علم خود نسبت به این ملازمه ندارد، در حالی که علم به اصل این ملازمه، از اموری است که خداوند متعال در فطرت عموم انسانها آن را نهاده است. و بر فرض هم که این ملازمه پنهان باشد، مانعی از حکم به اسلام بر اساس آن به ويژه در صدر اسلام وجود ندارد، چنانکه جمعی نیز بر این نکته تصریح کردهاند.[2]
امّا این مدّعا، امر شگفتی است؛ زیرا آنچه لفظ توحید، بدون هیچ اشکالی منطوقاً بر آن دلالت دارد، نفی الوهیت از غیر خداوند متعال است، و آنچه دلالت این لفظ بر آن مورد اشکال واقع میشود، اثبات الوهیت برای خداوند متعال است. از همین رو، در کلمات مرحوم صاحب فصول گذشت که چون مشرکان قائل به الوهیت «الله» بودهاند، نفی الوهیت از غیر «الله» توسط آنان، بالملازمه بر انحصار الوهیت در «الله» تعالی دلالت میکرده است.
بنابر اين و بر اساس مدعای مرحوم شيخ، مشرکان برای اقرار به الوهیت «الله» تعالی نیازی به ذکر کلمهی توحید نداشتهاند، چرا که پیش از آن نیز چنین اقراری در میان آنان وجود داشته است. و اگر ملازمهای که مرحوم شیخ مطرح کردهاند، در اقرار به وحدانیت کفایت کند و خفای آن نیز به این اقرار آسیبی نرساند، پس لازم میآید که پیش از اقرار به کلمهی توحید نیز آنان را موحّد بدانیم.
بلکه اساساً نزاعی که میان پیامبر اکرم(ص) و مشرکان وجود داشته، در نفی الوهیت غیر «الله» تعالی بوده است، نه در اثبات الوهیت برای او تا مشرکان ناچار باشند از سر تسلیم به چنین اقراری ملتزم گردند.
مگر آن که کلام ايشان را به نحو ديگری توجيه کنيم که بيان آن را به جلسه آينده موکول میکنيم.