« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید علی موسوی اردبیلی

1404/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 مغيّی بودن موضوع حکم/ مفهوم غايت/مفاهيم

موضوع: مفاهيم/ مفهوم غايت/ مغيّی بودن موضوع حکم

 

گفتیم که مرحوم آخوند در خصوص افاده مفهوم توسط غايت، بين غايت موضوع و غايت متعلق قائل به تفصیل شده‌اند.

مرحوم آيت الله خویی در بيان اين که غايت در يک قضیه به چه اموری می‌تواند تعلق بگیرد می‌فرمايد: «الغاية قد تكون غاية للموضوع، كما في مثل قوله تعالى: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ﴾[1] ، وقد تكون غاية للمتعلّق، كقوله تعالى: ﴿أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ﴾[2] ، وقد تكون غاية للحكم، كقوله(ع): «كلّ شي‌ء لك حلال حتّى تعلم أنّه حرام»[3] [4] ، وقوله(ع): «كلّ شي‌ء نظيف حتّى تعلم أنّه قذر»[5] [6] ، أو كقولنا: «يحرم الخمر إلى أن يضطرّ المكلّف إليه»، فإنّ الغاية في أمثال هذه الموارد غاية للحكم دون المتعلّق أو الموضوع.»‌[7]

ممکن است به امکان مغیّی بودن موضوع حکم ـ بر اساس اصطلاحی که در آن بين موضوع حکم و متعلق آن فرق گذاشته می‌شود ـ اشکال گرفته شده و ادعا شود که موضوع، نمی‌تواند دارای غايت باشد، زيرا موضوع چيزی است که وجود آن در قضیه مفروض است و بر فرض وجود موضوع، حکم به متعلق خود تعلق می‌گيرد و معلوم است که اگر موضوع مغيّی باشد، با رسيدن غايت منتفی خواهد شد، و اين مطلب منافات با فرض وجود آن دارد.

به عبارت ديگر معقول نيست گفته شود: در فرض تحقق موضوعی که با فرا رسيدن غايت آن ديگر تحقق نخواهد داشت، حکم به متعلق تعلق می‌گيرد.

اما پاسخ اين است که مغيّی بودن موضوع به معنای اين است که فرض بر اين گذاشته شده که شیء مغیّی، وجود دارد، نه اين که خود فرض وجود آن چيز، مغيّی به غايت شده باشد، و معلوم است که آنچه که منافات با فرض وجود چيزی دارد، مغیّی بودن اين فرض است نه مغیّی بودن شیء مفروض الوجود؛ مثلاً اگر گفته شود: «أرسل إليّ جميع الرسائل التي تمّ وصولها حتّی الساعة الثالثة»، آنچه که در اين قضیه به عنوان موضوع آن مفروض واقع شده است، نامه‌هایی است که تا ساعت 3 دريافت شده باشند، نه اين که خود فرض دريافت نامه تا ساعت 3 باشد و پس از آن چنين فرضی وجود نداشته باشد.

بايد توجه داشت که در برخی از قضایا ممکن است که رسيدن به غايت به عنوان شرط تحقق موضوع مد نظر قرار گرفته شده باشد ـ مثل اين که بگويد: «أحضر لي ماءً مسخّناً إلى خمسين درجة مئويّة» ـ که در اين صورت، بحث از افاده مفهوم توسط غايت به اين معنا خواهد بود که آيا بدون نيل به غايت، حکمی وجود خواهد داشت يا اين که حکم منتفی خواهد بود؟

البته مثالی که مرحوم آيت الله خوئی برای غايت موضوع ذکر کرده‌اند، در واقع مثال برای غايت متعلق است، بدين معنا که «مرفق» غايت برای «غسل» است و موضوع حکم، چيزی بجز «يد» نيست، نه اين که موضوع را «يد إلی المرفق» بدانيم تا اين که «مرفق» بر اين اساس غايت موضوع باشد و وجه اين مطلب را در نهايت مسأله که در خصوص معيار اثباتی بحث خواهيم کرد، مطرح می‌کنيم ان شاء الله.

مرحوم آخوند در استدلال بر اين که غايت اگر غايت حکم باشد، افاده مفهوم می‌کند، می‌فرمايد: دليل اين مطلب انسباقی است که از غايت در اين صورت به ذهن صورت می‌گيرد، زيرا اگر حکم بعد از غايت منتفی نگردد، غايت مذکور غايت حکم نخواهد بود.

و در استدلال بر اين که غايت چنانچه غایت موضوع باشد، افاده مفهوم نخواهد کرد، می‌فرماید: در اين صورت غايت در حکم وصف خواهد بود و مقتضای آن چيزی بجز عدم حکم با انتفاء غايت نمی‌باشد، بدون اين که دلالتی بر انتفاء سنخ حکم از غير مغیّی بنمايد، زیرا نه وضعاً چنين دلالتی در آن وجود دارد و نه اين که قرینه‌ای ـ ولو به نحو غالبی ـ با آن همراه است که دلالت بر اختصاص حکم به مغیّی کند، و فائده تقييد موضوع به غايت، مانند فائده‌ای است که در تقييد آن به قيود ديگر وجود دارد که منحصر به افاده مفهوم نيست.[8]

مناقشه در اين مطلب را به جلسه آينده موکول می‌کنيم ان شاء الله.


logo