1404/08/26
بسم الله الرحمن الرحیم
حجیت ظواهر/حجیت /امارات و حجج
موضوع: امارات و حجج/حجیت /حجیت ظواهر
حجیت ظواهر:
در بحث امارات از بحثهای مقدماتی گذشتیم و رسیدیم به بحث اصلی که امارات را یکی پس از دیگری بررسی کنیم. در این باره اولین عنوان عمل به ظاهر کتاب است. این بحث از اهمیت بالایی برخوردار است و دارای تاریخ خیلی بلندی نیست. بحث از حجیت ظواهر قرآن در کتب قدمای اصحاب مورد بحث نبوده است. آنچه که ثبت اصولی شده است از زمان محقق قمی صورت گرفته است و قبل از آن بحث حجیت ظواهر قرآن در اصول مطرح نبوده است؛ لذا نه در کتاب عده شیخ طوسی و نه در کتب علامه و محقق حلی خبری از آن نیست.
محقق قمی این بحث را به طور ملموس و با اختلاف نظر با اخباریها مطرح میکند که اخباریها قائل به حجیت ظواهر قرآن نیستند. محقق قمی در کتاب قوانین، ج2، ص310 به بعد میفرماید: حق این است که ظواهر کتاب حجیت دارد به اتفاق فقهاء؛ اما اخباریها در این رابطه اختلاف نظر دارند. بعد میفرماید: حق این است که استفاده از ظواهر قرآن برای استنباط احکام شرع و به دست آوردن معارف دین کار لازم و ضروری است و در این رابطه به هفت وجه به عنوان ادله دال بر صحت استفاده از ظواهر قرآن تمسک نموده است.
ادله حجیت ظواهر قرآن از دیدگاه محقق قمی:
وجه اول: قرآن به لسان قوم پیامبر9 نازل شده است و اموری که در مورد مسائل شرعی یا زندگی مردم مربوط میشود در کتاب الله آمده است. اوامر و نواهی، شیوهی معاشرت، حکایات و تواریخ در کتاب آمده است و مردم از این مطالب برگرفته از قرآن استفاده میکنند؛ بنابراین اگر ظاهر قرآن اعتبار نداشته باشد این مطالب بدون استفاده خواهند ماند. پس این امر یکی از بهترین دلیل برای صحت استفاده از ظواهر قرآن است.
وجه دوم: قرآن به صورت معما نیامده است که برای امردم ابلاغ شود و پیامبر9 این معما ها را جواب دهد. بنابراین وقتی که قرآن به صورت معما نباشد، به صورت بیان برای مردم و برای استفاده مردم از ظاهر آن است.
وجه سوم: اعجاز قرآن است. قرآن وجوه مختلفی برای اعجاز دارد. یک وجه برجستهی آن فصاحت و بلاغت قرآن است. منظور از فصاحت این است که طبق فهم مردم واضح و روشن است. قرآن در فصاحت و بلاغت در رأس تمامی بیانهای کتابی و سنتی و خطابی قرار دارد و مردم از فصاحت و بلاغت آن استفاده میکنند و احیانا به خاطر آن اسلام آورده باشند. از این مطلب استفاده میشود که یکی از وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است و مردم ظواهر آن را میفهمند و از آن استفاده میکنند.
وجه چهارم: بیان امیرالمؤمنین7 در نهج البلاغه، خطبه شماره 318 است. در آنجا حضرت ضمن بیان مفصلی در وصف قرآن میفرماید: «فَالقُرآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ حُجّهُ اللّهِ عَلَی خَلقِهِ أَخَذَ عَلَیهِ مِیثَاقَهُم وَ ارتَهَنَ عَلَیهِم أَنفُسَهُم.»[1] از این متن استفاده میشود که قرآن با بیان روشن خودش هدایت میکند. قرآنی که آمر و زاجر است و ناطق است، مردم آن را میفهمند.
وجه پنجم: حدیث ثقلین «إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله تعالى حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي اهل بيتي»[2] این حدیث از نظر سند متواتر بین الفریقین است. در متون ابناء عامه با یک اختلافی آمده و آن کتاب الله و سنتی است. عترت، اهل بیت: است و سنت روایات است. این حدیث از نظر سند متواتر است و از حیث دلالت قرآن و عترت که در اختیار بشر قرار داده شده، معنایش این است که از هر دو استفاده کنند. معنای به جا گذاشن قرآن و عترت این نیست که منضماً استفاده شود؛ بلکه به این معنا است در جاهایی که محکمات است از قرآن استفاده شود و در متشابهات تفسیرش از عترت گرفته میشود.
وجه ششم: روایاتی که در آن ارجاع به قرآن در هنگام تعارض اعلام شده است. در کتاب وسائل، باب 9 از ابواب صفات قاضی روایات متعددی آمده؛ از جمله مقوله عمر بن حنظله است که تحت عنوان روایات علاجیه ذکر میشوند. در این مقبوله آمده که «فما وافق كتاب اللّه فخذوه و ما خالف كتاب اللّه فدعوه.»[3] پس باید ظاهر کتاب قابل فهم باشد تا بتواند موافق با آن را اخذ کند.
وجه هفتم: ائمه اطهار: در بحثها و ارشادات مردم به آیات قرآن استناد کرده اند و معنایش این است که قرآن قابل فهم است. روایات متعددی در این زمینه وجود دارد. بنابراین با توجه به این وجوه و ادله عمل به ظاهر قرآن بدون هیچ گونه اشکالی درست است.
مدعا و ادله اخباریها:
محقق قمی بعد از بیان ادله حجیت ظواهر قرآن، به مدعا و ادله اخباریها اشاره میکند و میفرماید: استرآبادی در کتاب فوائد المدنیه مدعایش این است که قرآن کنار گذاشته نمیشود؛ ولی قرآن را باید از طریق سنت استفاده کنیم و خود ما حق نداریم که از قرآن چیزی برداشت کنیم. مفسر اصلی قرآن عترت است.
برخی گفته انسان مفسر قرآن نیست و قرآن مفسر انسان است. تفسیر از مصدر وحی توسط اولیاء الله میرسد. اگر قرآن نبود انسان خوب شناسایی نمیشد. آنچه را مفسران از قرآن استفاده میکنند، برداشت است و تفسیر نیست. تفسیر باید به مصدر وحی وصل باشد.
دلیل اول: اخباریها استناد میکنند به روایات. روایت اول در کافی، ج8، ص312 آمده: «إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ.»[4] «من خوطببه» پیامبر9 و ائمه: هستند و کسی دیگر حق تفسیر ندارند. در حقیقت متن، قرآن است و شرح، نصوصی است که از طریق اهل بیت: میرسد. پس فهم قرآن اختصاص به من خوطب به دارد.
دلیل دوم: روایتی است در کافی که در آن آمده «وَ جَعَلَ لِلْقُرْآنِ وَ لِتَعَلُّمِ الْقُرْآنِ أَهْلًا ... وَ هُمْ أَهْلُ الذِّكْرِ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ هَذِهِ الْأُمَّةَ بِسُؤَالِهِمْ.»[5] برای قرآن و علم آن اهلی است و آنان اهل ذکر اند که در قرآن آمده ﴿فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ.﴾[6]
حافظ نه حدّ ماست چنین لافها زدن پا از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم[7]
دلیل سوم: این دلیل، دلیل معروف و محکمتری دیده میشود و آن این است که مرحوم طبرسی در مقدمه مجمع البیان میفرماید: «أن تفسير القرآن لا يجوز إلا بالأثر الصحيح، والنص الصريح.»[8] ثابت شده است که تفسیر قرآن جا ندارد مگر به وسیلهی نص صریح و صحیح. بنابراین قرآن تفسیرش جز با نص و بیان صریح جایز نیست.
جواب:
محقق قمی در جواب میفرماید: نسبت به حدیث اول (من خوطب به)، بر اساس تحقیق «من خوطببه» تمام کسانی است که در زمان پیامبر9 حاضر بودند و اختصاص ثابت نمیشود.
وجه دوم که اختصاص علم قرآن به اهل الذکر است درست است؛ اما مراد از علم قرآن، بطون آن است، نه فهم ظواهر قرآن. قرآن هفت تا هفتاد تا بطن دارد.
اما تفسیر به رأی که در کلام طبرسی آمده، منظور از این تفسیر طبق تصریح خود طبرسی، تفسیر متشابهات است. در متشابهات بدون نص صریح تفسیر آن امکان ندارد. پس ادلهی مذکور قابل التزام نیست و هر کدام از این ادله توجیه دارد. در نتیجه استفاده از ظاهر قرآن درست است.