1404/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
تجری و انقیاد/قطع /امارات و حجج
موضوع: امارات و حجج/قطع /تجری و انقیاد
تجرّی:
دومین امر از امور مربوط به بحث قطع، طبق تنسیق کفایه، عبارت است از مسأله تجرّی. منظور از آن جرئت به خرج دادن است بدون این که عملی مطابق قصد انجام گیرد. محقق خراسانی میفرماید: قطع که مطابقت آن در عمل واجب است و مخالف آن جایز نیست؛ به جهت این که قطع حجیت قطعی دارد و بدون شک نه تنها برای اهل فضل بلکه برای هر عاقلی حجیت قطع اعتبار دارد؛ حتی حیوانات هم طبق قطع و علم خود از چیزی میترسند و از مواهب طبیعت طبق قطع خود استفاده میکنند.
اگر کسی با قطع مخالف کند که مخالفتش مطابق با واقع نباشد، در این صورت به این مخالفت تجری گفته میشود؛ مثلا مولی دستور داده است که فلان فرد را به قتل برسانید و عبد مخالفت کند و فرد مورد نظر را به قتل نرساند و بعد معلوم شود که آن فرد واجب القتل نبوده؛ بلکه محرّم القتل بوده است. در این صورت که عبد مخالفت کرده، مخالفت او چه حکمی دارد؟ در بارهی شرب خمر که قطعا در شرع محرّم است و فردی جرئت میکند بر خلاف شرع و دستور مولای شرعی، مایعی را که قطع دارد خمر است استفاده میکند و بعد از شرب آن کشف میشود که خمر نبوده و مایع دیگری بوده است. طبق این مثال ها، تجری جرئتی است بر خلاف دستور شرع و امر شرعی. این مخالفت که با واقع تطبیق نکرده است و فقط در حد مخالفت است، آیا حکمی دارد یا ندارد؟ به عبارت دیگر عقاب و مذمت و مؤاخذهی دارد یا ندارد؟
در ابتدا گفته میشود که در بارهی موافقت دستور شرعی یا حجیت قطعی؛ مثل خود قطع آیا موافقت التزامیه واجب است و مخالفت التزامیه حرام است؟ یا این گونه نیست؟ موافقت التزامیه یعنی انقیاد و مخالفت التزامیه یعنی تجری. التزام یعنی این که مکلف در ذهن خودش ملتزم است و در بارهی واجب تصمیم بر انجام و در بارهی فعل حرام تصمیم بر ترک دارد.
در بارهی این دو عنوان از منظر اخلاق و عبودیت قطعا مطلوبیت وجود دارد و مخالفت التزامیه قبح دارد و موافقت التزامیه حسن دارد. آیا دستور شرعی به عنوان امر و نهی مولوی هم در این دو مورد وجود دارد یا نه؟ مشهور این است که امر و نهی نسبت به موافقت التزامیه و مخالفت التزامیه در شرع به ثبت نرسیده است؛ هر چند در ضمن بحثهای عبادی، التزام نفسانی امر مهم و قابل توجه در عبودیت آمده است.
در صورتی که تجری صورت گیرد، آیا این تجری عقاب دارد؟ یا فقط مذمت دارد یا هیچ مسئولیتی وجود ندارد؟ در این رابطه رأی و نظر شیخ انصاری بر این است که در تجری عبدی که جری میشود و در برابر مولی جسارت و جرئت بر خلاف از خود نشان میدهد، این عمل کشف میکند از سوء سریرهی این مکلفی که تجری کرده است و نشان میدهد که او دارای خبث باطن است؛ اما قبح فعلی ندارد. منظور از قبح فعلی در مقابل انشائی نیست؛ بلکه این است که خود این جرئت یک فعل است و این جرئت به عنوان یک فعل جوارحی، قبح ندارد؛ چون متجرّیبه دارای مصحلت و مفسده است و عقاب و قبح مربوط است به خود فعل متجرّیبه و در واقع آن فعل یعنی مثلا شرب خمر واقعی مفسده دارد و قصد شرب خمر ملاک و مفسده ندارد؛ لذا قبح فعلی در کار نیست؛ اما در عین حال سوء سریره این فرد در تجری کشف میشود که آدمی است دارای باطن فاسد و خبیث.
مؤید این مطلب این است که شهید در کتاب القواعد و الفوائد، ج1، ص107 میفرماید: «لا تؤثر نية المعصية عقابا و لا ذما، ما لم يتلبس بها».[1] بعد میفرماید روایاتی در بارهی عفو از قصد معصیت وارد شده است. بنابراین تا فعل متجرّیبه محقق نشده است، نیت معصیت اثر گذار نیست.
بعد میفرماید: روایات متعددی دیده میشود که متعارض اند. برخی اعلام میکنند که در نیت هم عقاب است و برخی عفو اعلام میکند. این روایات در محاسن برقی؛ آمده است؛ مانند: «إِنَّ اللَّهَ يَحْشُرُ النَّاسَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».[2]
این روایات به طور کل اولا متعارض اند. ثانیا لحن این روایات اخلاقی است. در صورتی که لحن اخلاقی باشد، الزامی در کار نیست و بار الزامی ندارد.
رأی و نظر محقق خراسانی:
در بارهی تجرّی میفرماید: حق این است که تجرّی موجب عقاب میشود؛ برای این که شخصی که جرئت به خرج داده و در برابر مولی به مخالفت برخواسته است، تجری صورت گرفته است و این فعل و این عملی که از این مکلف صادر شده، جرئت در برابر مولی و هتک حرمت مولی است و اقدام به طغیان است. یک عمل هر چند جوارحی باشد؛ ولی تحت عنوان طغیان و هتک حرمت عقاب دارد و قبحش پیدا است. پس در تجری هر چند که مطابقت با واقع نداشته باشد، عقاب وجود دارد.
خلاصه شیخ انصاری ما حصل نظرش این است که شخص تجری کننده دارای سوء سریره است و استحقاق ذم و مذمت دارد؛ ولی استحقاق عقاب ندارد و عقاب مربوط به اصل فعل است. محقق خراسانی میفرماید این شخص که دارای خبث باطن است و هتک حرمت مولی کرده است و طغیان نموده؛ لذا خود این تجری استحقاق عقاب دارد.
محقق خراسانی میفرماید: شاهد بر این مطلب وجدان است. منظور از وجدان این است انسان که این مطلب را برای عقلاء ارائه کند، آنان بدون این که دلیلی را جستجو کنند میگویند هتک مولی استحقاق عقاب دارد. خود فعل حرام سر جای خودش و این فعل که استحقاق عقاب دارد، تعذیر در پی دارد و عقاب چنین فردی در این حد است؛ چون هتک حرمت مولی حرام است و عقابش تعذیر است و حاکم شرع میتواند او را تعذیر کند. قاعده فقهی این است که «کل فعل محرم فعلیه التعذیر». هر فعل محرمی که در حد قصاص و مجازات معینهی شرعی نرسد، تعذیر دارد.
در ادامه میفرماید: این عقاب مربوط به همین عمل جوارحی است و مربوط به اصل فعل نیست و قبح فعلی وجود ندارد؛ چون ملاک و مفسدهی که در کار است در خود آن فعل خارجی است و آن فعل محقق نشده است و عدم وجود قبح فعلی را به دو وجه شرح میدهد:
وجه اول این است که نیت و قصد سوء نسبت به عملی موجب ایجاد منقصت در خود آن عمل خارجی نمیشود و حسن و قبح نیت به حسن و قبح فعل خارجی تأثیر گذار نیست. آن حسن و قبح تابع واقع است یعنی همان عملی است که دارای ملاک است و نیت و قصد که در تجری صورت گرفته است از عناوین محصله و مقومه فعل نیست.
وجه دوم این است که میفرماید: اگر عقابی فرض شود، عقاب بر امر غیر اختیاری میشود که کار ناممکنی است؛ برای این که کسی که یقین دارد این مایع خمر است و مخالفت میکند و آن را میخورد؛ اما در واقع خمر نباشد، این فرد در حقیقت قطع را مخالفت نکرده؛ برای این که این فرد در حال مخالفت قصد نمیکند که خمر معلوم و خمر مقطوع را مخالفت میکند و التفات به قطع ندارد و خمر را به عنوان خمر خارجی شرب می کند. پس قطع مورد التفات نیست و چون مورد التفات نسیت، پس مورد قصد نیست و در نتیجه اختیاری نیست.
اشکال: اگر بنا شود که اختیاری نسبت به تجری وجود نداشته باشد اصلا مخالفت قطع از اساس اشکالی نداشته باشد؛ چون عقاب بر فعل غیر اختیاری است.
جواب: عقاب نسبت به فعل نیست؛ بلکه نسبت به قصد متجری است که او قصد معصیت کرده است و عقاب مربوط به قصد معصیت است.
اشکال: قصد از مبادی اختیار است و مبادی اختیار هم غیر اختیاری است. در فلسفه آمده که اختیار سه مبدأ دارد: خطور و تصور شیء، میل و هیجان به سمت شیء مورد نظر و عزم بر اتیان آن. مبادی اختیار، اختیاری نیست و اگر نه تسلسل لازم میآید. پس عقاب بر قصد معصیت درست نخواهد بود.
جواب: اولا همهی مبادی اختیار خارج از اختیار نیست و برخی اختیاری است مثل جزم. ثانیا عقاب متعلق است به بعد مکلف از پروردگار عالم و مقام ربوبیت و این بعد هم مترتب است بر تجری و تجری مترتب است بر سوء سریره و خبث باطن و خبث باطن از ذاتیات انسان است و ذاتی لا یعلل.
سؤال: افراد انسان بر اساس سوء و حسن سریره فرق میکند، پس ارسال رسل و انزال کتب چه فایده دارد؟
جواب: ارسال رسل و انزال کتب برای تقویت و ممانعت است که تقویت نسبت به جنبهی حسن باطن است و ممانعت نسبت به جنبهی سوء باطن است. حسن و سوء باطن در حد یک مقتضی است، نه در حد یک علت تامه؛ لذا ارشادات اثر گذار است.
محقق خراسانی بر اساس قواعد فلسفی این سیر را داشت؛ اما در کلام مسأله به این سبک و سیاق نیست. گفته میشود اختیار یک وصف و یک موهبتی است که خدا میدهد و اختیار از فروع عقل است و عقل عنایت شده است برای این که انسان تکلیف را حمل کند و شرط تکلیف عقل است و اختیار فروع عقل است، پس تسلسل نیست. زنبور عسل مهندسی فوق العاده در زندگی دارد؛ اما فقط همان است؛ چون اراده و اختیار ندارد و شعوری از پیش برایش گذاشته شده است و تکلیف ندارد. تکلیف شرطش عقل و اختیار است و خداوند تکلیف را برای انسان قرار داده و به او عقل و اختیار داده است.