1404/01/24
بسم الله الرحمن الرحیم
تعریف، اقسام و ادات عام/عام و خاص /مفاهیم
موضوع: مفاهیم/عام و خاص /تعریف، اقسام و ادات عام
عام و خاص:
در جلسه قبل فرق بین عام و مطلق را بیان کردیم و گفتیم که شش تا فرق بین آن دو جود دارد. فرق هفتم این است که بر موارد عام در اصطلاح افراد اطلاق میشود و بر موارد مطلق حصص.
تعریف عام:
طبق تنظیم متن ابتدا تعریف، بعد اقسام و در مرحله سوم الفاظ و صیغ عموم بیان خواهد شد. نسبت به تعریف عام آنچه که قابل اعتماد دیده میشود تعریفی است که شیخ طوسی گفته است و فاضلان هم آن را تأیید کرده اند. شیخ در کتاب عده میفرماید: عام عبارت از لفظی است که «يستغرق جميع ما يصلح له».[1] این تعریف در عده ثبت شده است. محقق حلی در کتاب معارج، ص121 همین تعریف را تقریبا با عنایت به تعبیر شیخ آورده است.
علامه حلی در کتاب تهذیب الاصول، ص127 تعریف عام را به همان صورتی که شیخ فرموده است ذکر کرده است. بنابراین تعریفی که شیخ فرموده باشد و فاضلان هم تأیید کرده باشند یک تعریف قابل اعتمادی خواهد بود.
شیخ در ادامه کلمه خاص یا لفظ خاص را هم تعریف کرده است و میفرماید: خاص لفظی است که «يتناول شيئا مخصوصا»[2] بنابراین تعریف عام و خاص را به طور اجمال به دست آوردیم،
محقق قمی در کتاب قوانین، ج1، ص434 – 436 تقریبا همین تعریف شیخ را در نظر دارد با یک مقدار تغییر در صیغه کلمات که کلمه یستغرق را مستغرق گفته است.
شیخ انصاری در کتاب مطارح الانظار، ج2، ص21 به طور مستقیم وارد بحث عام و حجیت آن شده است و متعرض تعریف آن نشده است.
محقق خراسانی در بدو ورود میفرماید برای عام تعریفاتی آورده شده که در حقیقت شرح الاسم اند نه تعریف حقیقی. لذا یک تعریف جامعی به صورت جنس و فصل برای عام به ثبت نرسیده است؛ لذا معنای لغوی و عرفی عام را در نظر میگیریم.
اما اصطلاحا تعریف عام به چه صورت است؟ محقق قمی در بارهی تعریف عام لغةً و اصطلاحاً اشارتی دارد که در لغت استغراق است و به حسب اصطلاح، عام به دو قسم به کار میرود: یکی به معنای کلّ و دیگری به معنای کلّی. کلمه کلّی طرف جزئی است و کلمه کلّ طرف اجزاء است. کل عبارت است از یک مرکب ذی اجزاء مثل صلاة که از چند جزء ترکیب یافته است. قطعات و اجزاء این مرکب اجزاء این کلّ است. کلی طرفش جزئی قرار میگیرد و عبارت است از مفهوم وسیع و دارای شمول در برابر جزئی که عبارت است از لفظی که مصداق و معنای مفرد و واحدی داشته باشد. در اصول گویا منظور همین کلی و جزئی است که بر کلی و جزئی عام و خاص اطلاق میشود.
اقسام عام:
در بارهی اقسام محقق خراسانی میفرماید عام بر سه قسم منقسم میشود: یکی عام استغراقی. دیگری عام مجموعی. سوم عام بدلی. طبق تتبع این تقسیم برای اولین بار در کفایة الاصول آمده است.
قسم اول که عام استغراقی است عامی است که وضع شده است برای همهی افراد به طور شمول و فراگیر؛ مثل «اکرم کل عالم» که شمول دارد و در مقام ثبوت وضع واحد است و در مقام اثبات به عدد افراد منحل میشود و تمامی مصادیق علماء را فرا میگیرد و دارای امتثالهای متعدد و مخالفتهای متعدد است.
عام مجموعی عبارت است از وضع واحد برای مجموع افراد مثل این که گفته شود «اکرم جمیع العلماء» در این صورت امتثال واحد است. «اکرم جمیع الموجودین» که در قلمرو قدرت باشد. بنابراین امتثال واحد است. تمامی موجودین اگر اکرام شود امتثال صورت گرفته است.
قسم سوم عام بدلی است که در عام بدلی در حقیقت متعلق حکم یک فرد است، نه همهی افراد و نه مجموع؛ بلکه یک فرد است که یک فرد متغیر و علی البدل است؛ مثل «اکرم عالماً» که تنوین دلالت بر وحدت کند. این عالم علی البدل است، اصولی است، فقهی است، رجالی است و ... هر کدام که امتثال شود حکم ساقط میشود.
محقق نائینی در عام بدلی اشکالی دارد که گویا میفرماید: عام بدلی در حقیقت فرد است؛ منتها علی البدل و بدلیت عموم نمیآورد. منظور از عام شمول و سعه است. بدلیت در امتثال در کار است. اشکال دیگر این است که عام بدلی در حقیقت همان مطلق میشود؛ مثل اعتق رقبة که مطلق است.
پس اقسام عام علی المعروف این سه قسم است. با احترام به رأی و نظر محقق نائینی ما از بدلیت یک نوع شمولی را میفهمیم. فرد آن است که فقط در محدوده یک فرد است و اگر مصادیق متعدد داشت شمول است و عام هم یعنی شمول. لذا معروف این است که عام سه قسم خواهد بود.
الفاظ عموم:
الفاظ و ادوات عموم در بیان شیخ در همان منبع مذکور، ص332 آمده و میفرماید: عام الفاظ کثیری دارد؛ از جمله کلمه من و ما که به صورت نکره آمده باشد. من عمومیت دارد برای کل عقلاء و لفظ ما که نکره باشد عمومیت دارد برای جمیع غیر ذوی العقول. نکرد در سیاق نفی مثل «ما رأیت احدا فی الدار». مفادش عموم میشود. مورد چهارم اسم جنسی است که با الف و لام تعریف بیاید. مثل «والعصر ان الانسان لفی خسر» که کلمه انسان مثال بارز برای اسم جنس است و با الف و لام که بیاید برای عموم است.
مورد پنجم لفظ مفرد مشتقی که با الف و لام بیاید مثل ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا﴾[3]
ششم جمع محلی به لام تعریف است؛ مثل ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ﴾[4] که العقود جمع معرف به الف و لام تعریف است.
مورد هفتم کلمه کل است مثل ﴿ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾[5]
بار دیگر جستن و باید زجو کل شیء هالک الا وجهه
شیخ طائفه این موارد را از الفاظ عموم آورده که دلالت بر عموم دارد. محقق حلی و علامه حلی هم در منابع مذکور، این الفاظ را آورده اند. محقق حلی استدلالی هم کرده اند. در صفحه 122 دلیلی برای وضع الفاظ خاص برای شمول و عموم ارائه کرده است. به عنوان دلیل اول میفرماید: بیان عام مناقضت دارد نسبت به تعبیر خلاف آن؛ مثلا اگر بگوییم که «اکرمت کل عالم» و بعد گفته شود «ما اکرمت عالما» با همدیگر مناقضت دارد؛ لذا معنایش این است که الفاظ عام اختصاص دارد به معنای شمول و مشترک بین شمول و غیر شمول نیست.
دلیلی دوم این است که میفرماید: از لفظ عام استثناء جا دارد مثل «اکرم کل عالم الا الساحرین». این استثناء دلیل بر این است که عام برای شمول وضع شده است و اگر مشترک بین شمول و عدم شمول باشد، استثناء جا ندارد.
محقق قمی میفرماید: الفاظی برای عموم داریم که اختصاص دارد و اشتراکی در کار نیست و برای آن ادلهی اقامه کرده است. ادلهی که اقامه میکند اول تبادر است که از کلمات عام مثل کل و جمیع و امثال آن شمول تبادر میکند. دلیل دوم این است که بدون شک در کلمه توحید (لا اله الا الله) یک شمول قطعی است. دلیل سوم این است که کفاره حلف تحقق میشود برای کسی که با لفظ عام چیزی را مورد قسم قرار دهد و بعد مخالفت کند. کسی که قسم یاد کند «ما اضرب احدا» و بعد فردی را مورد ضرب قرار دهد، در این صورت کفاره محقق میشود و این دلیل بر شمول است و مشترک بین شمول و غیر شمول نیست.
محقق خراسانی میفرماید: شکی نیست که ادوات عام اختصاص به شمول دارد مثل کل و جمیع و ...
سیدنا الاستاد در کتاب محاضرات، ج4، ص303 میفرماید: شکی نیست که عام الفاظ خاصی دارد که دلالت بر شمول دارد و این دلالت ارتکازی است. در حقیقت تبادر مرتکز در اذهان است.