1403/11/13
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی مفاهیم از منظر محقق خراسانی/بررسی آراء پیرامون مفاهیم /مفاهیم
موضوع: مفاهیم/بررسی آراء پیرامون مفاهیم /بررسی مفاهیم از منظر محقق خراسانی
بحث مفهوم بر اساس نظر محقق خراسانی:
در بارهی مفهوم ابتدا محقق خراسانی معنای مفهوم را توضیح میدهد و میفرماید: مفهوم تعاریفی دارد متعدد؛ ولی کاملترین تعریف این است که بگوییم مفهوم عبارت است از حکم غیر مذکور. بنابراین تعاریف دیگری که در بارهی مفهوم آمده است، تعریف حقیقی نیست و تعریف شرح الاسم است؛ از قبیل اصطلاح معروف «السعدانة نبت» که تعریف حقیقی به جنس و فصل نیست؛ اما در بحث اصولی و طبق اصطلاح، مفهوم عبارت است از حکم برخواسته از خصوصیتی که در منطوق وجود داشته باشد. منظور از آن خصوصیت، علیت انحصاریه بین شرط و مشروط است. هر کجا یک خصوصیت در منطوق بود که آن خصوصیت حکم را منحصر به موضوع مذکور در منطوق منحصر اعلام کند، زمینه برای مفهوم فراهم میشود.
اولین مفهومی که بحث میشود بر اساس تنسیق معروف و آنچه که شیخ انصاری فرموده، مفهوم شرط است که یک جمله فعل و جواب شرط داشته باشد؛ مثل «ان جاءک زید فاکرمه» که این جمله شرطیه است. کسانی که قائل به مفهوم هستند، میگویند انتفاء حکم محقق است عند انتفاء شرط؛ یعنی اکرام که حکم است و منتفی میشود به انتفاء شرط که مجیء زید باشد و برای افرادی که قائل به مفهوم شرط هستند، باید ادله اقامه کنند که بین شرط و جزاء ارتباط علیت انحصاریه وجود دارد. کسانی که مفهوم را انکار میکنند در وضعیت مطلوبی قرار دارند و نیازی به اقامه دلیل ندارند. طبیعتا فقط اکتفا به منطوق میکنند و نیازی ندارد که به سراغ ادلهی بروند تا مفهوم استخراج شود.
پس از این بحث مقدماتی میفرماید مفهوم شرط که تعریفش معلوم و واضح است، مورد اختلاف نظر است. مشهور میگویند قضیه شرطیه مفهوم دارد. غیر مشهور و عدهی از صاحب نظران میگویند قضیه شرطیه مفهوم ندارد. اما مشهور که برای قضیه شرطیه مفهوم اعلام میکنند، این مدعا را به وجوهی مستند کردهاند.
ادله دال بر اثبات مفهوم:
دلیل اول:
ادلهی که در این رابطه اقامه میشود، در رأس تبادر است. میفرماید: از لزوم، لزوم انحصاری تبادر میکند. توضیح مطلب از این قرار است که در قضیه شرطیه سه امر باید احراز شود: یک لزوم و ملازمه بین مقدم و تالی. دوم کیفیت ملازمه که باید اثبات شود که این ملازمه به نحو علیت است. سوم باید اثبات شود علیت انحصاری است. این سه امر باید احراز شود. اما در بارهی تحقق لزوم بین مقدم و تالی شبههی نیست که لزوم وجود دارد. اگر کسی ادعا کند که این ارتباط اتفاقی است و ملازمه نیست، یک ادعای باطلی است. برای این که خود صیاغت و شاکلهی قضیه شرطیه ارتباط بین شرط و جزاء است. همان ارتباط ملازمه است. در اصل ملازمه شکی وجود ندارد. اما ملازمه بین مقدم و تالی به نحو علیت باشد، محل بحث است. امر سوم که علیت به صورت علیت منحصره باشد، این ادعا قابل التزام نیست.
بنابراین گفته میشود که وجه اول و دلیل اول برای اثبات مفهوم تبادر متعلق به لزوم است. در قضیه، لزوم انحصاری تبادر میکند. پس از این مقدمات، مفهوم فراهم میشود و مفهوم به اثبات میرسد.
محقق خراسانی میفرماید اصل لزوم درست است؛ اما لزوم به صورت انحصاری قابل التزام نیست. میتوانیم بگوییم «اذا جاءک زید فاکرمه» و «اذا اکرمک فاکرمه» انحصار محقق نیست و سبب و شرط میتواند متعدد باشد، نه یک فرد واحد منحصر. اگر تبادر ثابت شود، نتیجه تبادر این است که لزوم در قضیه شرطیه حقیقت باشد به لزوم انحصاری؛ چون که تبادر علامت حقیقت است و آن وقت استعمال قضیه شرطیه در جایی که لزوم انحصاری نیست با عنایت و علاقه باشد در حالی که چنین نیست و در غیر موارد لزوم انحصاری به طور طبیعی به کار میرود؛ لذا تبادر ثابت نیست.
دلیل دوم این است که گفته میشود علاقه لزومیه، انصراف به لزومیه انحصاریه دارد؛ برای این که لزوم انحصاری فرد اکمل است و بیان منصرف به فرد اکمل خواهد بود. خود اکملیت هم جاذبه دارد و خود بیان هم جهت گیری به سمت فرد اکمل دارد. پس فرد اکمل لزوم انحصاری است.
محقق خراسانی این دلیل را هم مورد ملاحظه قرار میدهد و میفرماید: این انصراف قابل التزام نیست؛ زیرا اولا اکملیت مورد انصراف نیست؛ چون انصراف آن است که به طور اغلب، معنا لفظ را به سمت و سوی خودش جذب کند. در مورد قضیه شرطیه میبینیم که استعمالات در غیر لزومیه وافر است. پس انصرافی نیست. انصراف اگر بود استعمالات کثیر در غیر لزومیه وجود نداشت.
ثانیا خود انصراف لزومی اکمل نیست؛ برای این که منظور از اکمل در این مورد این است که دلالت یا انصراف اقوا باشد از مورد عدل و غیر خودش. در لزوم یا ملازمه بین مقدم و تالی، لزوم انحصاریه لزوم از لزومی غیر انحصاریه اقوا نیست. وقتی اقوا نبود از اساس اکملیت وجود ندارد تا بگوییم انصراف به سوی اکمل صورت گرفته است.
دلیل سوم اطلاق شرط است. میفرماید: استدلال میشود برای اثبات مفهوم برای قضیه شرطیه به اطلاق شرط. میگوییم همانگونه که صیغه افعل اطلاق دارد و عند الاطلاق واجب نفسی اخذ میشود و واجب غیری کنار گذاشته میشود، به همین صورت میگوییم شرط اطلاق دارد و به وسیلهی آن، شرطی که انحصاری نداشته باشد، کنار گذاشته میشود و شرط انحصاری متقضای اطلاق در میآید و نتیجه اش ثبوت مفهوم خواهد بود.
محقق خراسانی جواب داده که اولا این اطلاق در بارهی شرط زمینه ندارد؛ زیرا اطلاق شرایطی دارد: یکی از شرطها این است که باید در اطلاق کلام مستقلی وجود داشته باشد که قابلیت اطلاق را داشته باشد؛ اما در شرط کلمه «ان» شرطیه یک حرف است و قابلیت برای اطلاق را ندارد؛ چون برای اطلاق قابلیت لازم است. در بحث مقدمات حکمت اشارهی به قابلیت شده است. قابلیت یعنی یک کلام مستقل باشد، نه کلام به معنای حرفی که استقلال ندارد و قابلیت برای اطلاق نخواهد داشت.
ثانیا قیاس شرط با صیغهی امر، قیاس مع الفارق است؛ برای این که در صیغهی امر که دلالت بر وجوب نفسی نماید، بر اساس اطلاق میبینیم واجب در همهی اقسام وجود دارد؛ ولی هر قسمی با قسم دیگر فرق میکند. واجب نفسی علی الاطلاق واجب است و واجب غیری نیاز به مئونه زائد دارد و علی تقدیر واجب است؛ یعنی یک ذی المقدمهی باشد تا مقدمه واجب شود. معنای اطلاق در آن موارد این است که واجب نفسی علی الاطلاق واجب است و واجب غیری نیاز به مئونه زائده دارد؛ اما در مورد شرط این گونه تفاوت در کار نیست. شرط که مقتضایش ربط است و این ربط انحصاری باشد یا غیر انحصاری بر یک نحو خواهد بود. هر کدام را مولا یا متکلم بطلبد نیاز به قرینه معینه دارد و ربط لزوم علّی و غیر علّی هر دو یکسان است و فرقی نمیکند. پس قیاس مع الفارق است.
دلیل بعدی این است که میفرماید اقتضای اطلاق در شرط از حیث عدل است. بر اساس بیان استادنا العلامه شیخ صدرا این دو تا اطلاق فرق دارد. به اطلاق شرط تمسک میشود اولا به صورت اطلاق احوالی و ثانیا تمسک میشود به اطلاق شرط به صورت اطلاق عدلی. اطلاق احوالی معنایش این است که اگر جمله شرطیه، یک شرط دیگری میداشت بیان میشد چون مولی در مقام بیان است و شرط دیگری ذکر نشده و فقط همین شرط آمده، پس مقتضای اطلاق این است که همین شرط علت برای حکم و جزاء است. اطلاق احوالی یعنی همین شرط ذکر شده، شرط است در همهی احوال و متقضای آن انحصار است و در این صورت مدعا ثابت است.
محقق خراسانی میفرماید ما مقتضای اطلاق را انکار نمیکنیم. اگر مولی در مقام بیان باشد و فقط یک شرط را ذکر کند و شرط دیگری نیاورد منحصر به آن میشود به اقضای اطلاق؛ ولی این در غایت ندرت است، در نتیجه مدعا ثابت نمیشود و مدعا این است که قضیه شرطیه مفهوم دارد. به عبارت دیگر مولا در مقام بیان است و قرینهی دیگری ذکر نکرده، پس مقتضای اطلاق انحصار است؛ ولی چنین چیزی در غایت ندرت است و مدعا را ثابت نمیتواند.
گفته بودم که محقق خراسانی بر اساس ظاهر کلامش مفهوم شرط را انکار میکند؛ ولی در ضمن بیانش اقرارهایی به مفهوم داشتن شرط هست که شرط بدون قرینه، به صورت موجبه جزئیه مفهوم دارد. مورد هم نادر نیست و در حد قابل توجهی مورد پیدا میشود؛ لذا اگر کسی بگوید نفی ایشان علی الاطلاق نفی مفهوم است، خالی از ملاحظه نخواهد بود.