1403/11/03
بسم الله الرحمن الرحیم
مفهوم غایت از منظر شیخ انصاری/بررسی آراء پیرامون مفاهیم /مفاهیم
موضوع: مفاهیم/بررسی آراء پیرامون مفاهیم /مفهوم غایت از منظر شیخ انصاری
بحث و تحقیق در بارهی مفهوم غایت:
گفته شد که این بحث را در دو مرحله تنظیم نمودهاند. مرحله اول بحث از دخول غایت در مغیا و خروج آن از مغیا است و رأی شیخ این شد که غایت داخل در مغیا است. صاحب نظران این مطلب را فی الجمله تأیید کردهاند.
اما مرحله دوم بحث از ادله اثبات مفهوم برای غایت است؛ به این معنا که اگر یک حکم نسبت به یک موضوعی محدود به حد خاص شود مفهوم خواهد داشت؛ به این معنا که آن حکم اختصاص به آن موضوع دارد در آن محدودهی که تعیین شده است. خارج از آن محدوده و غایت، حکم آن موضوع با حکم قبلی محدود شده، فرق میکند. به عبارت دیگر حکم یک موضوع که قبل از غایت و بعد از آن وجود داشته باشد، باید حکم آن موضوع قبل از غایت با حکم آن موضوع بعد از غایت فرق کند و همین فرق داشتن مفهوم است؛ مثلا واجب است صوم تا فرارسیدن شب. این زمان ممتد است و زمان واحدی است. زمان امتداد دارد و سالبه منتفی به انتفاء موضوع نیست؛ منتهی صوم محدود به نهار شده است و وقتی که شب فرا رسد، زمان هست؛ ولی صوم واجب نیست که عدم وجوب پس از غایت محقق میشود.
در مقام استدلال گاهی اعاظم بحث را طوری مطرح میکنند که ادله برجسته دیده نمیشود. در نهایت بحث میفرمایند نتیجه این شد. در بحث غایت شیخ انصاری با صاحب فصول و برخی از صاحب نظران دیگر به نقد و بررسی آنها پرداخته اند. ادلهی مشخص و به طور کلی دلیل واضح و منقح و مرکز در کلام ایشان دیده نمیشود؛ اما از ضمن بحثها نکتههایی که به عنوان دلیل استفاده شده است از این قرار است:
شیخ میفرماید: قضیهی که مغیا به غایت باشد مفهوم دارد. دلیل اول در همان چیز است که بدو ورود بیان کرده و آن این است که میفرماید اگر بنا شود حکم بعد از غایت، همان حکمی باشد که قبل از غایت بوده است، موجب تناقض یا خلف میشود. خلف و تناقض آخر سر با هم قابل جمع نیست و اصل الاصول، تناقض است و خلف هم منتهی به تناقض میشود. این دلیل، دلیل اصلی است.
در ضمن ردودی که شیخ بر صاحب نظران دیگری دارد، از ضمن آن دلائل دیگر استفاده میشود. دلیل دوم دلالت جمله بر مفهوم وضعا و به حسب وضع است؛ منتها به صورت دلالت التزامیه. لازمهی محدودیت حکم بر موضوع خاص در حد معین این است که آن حکم بعد از آن حد فرق داشته باشد، از قبیل اباحه، تحریم و ... حکم بعدی با حکم قبلی باید فرق کند؛ مثلا اگر حکم قبل از غایت وجوب بوده، عدم وجوب برای مفهوم کافی است. در نهایت امر میفرماید: اقوا این است که دلالت در کار است و دلالت التزامی محقق است.
پس دلیل اول این است که عدم التزام به مفهوم موجب تناقض است. دلیل دوم دلالت وضعی به صورت دلالت التزامی است. مثالهایی در این رابطه ذکر شده است که علی التحقیق غیر از آیات قرآن مثالهای دیگری که آورده شود، مثال دلیل بر اثبات مطلب نمیشود. اگر مثال و امثله کثیر بود مؤیدی برای مطلوب خواهد بود. اگر در آیات قرآن مثال آمده باشد و به عنوان دلیل تلقی شود، جای خودش را دارد مثل ﴿أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى الَّليْلِ.﴾[1]
نکته تکمیلی در جهت اثبات مدعا این است که میفرماید: فرق نمیکند الی باشد یا حتی یا من و الی و امثال آن، دلالت بر غایت دارد و غایت منحصر به حتی و الی نیست که در ادبیات آمده است. ابن هشام در کتاب مغنی، ص168 این مطلب را ذکر کرده است که گفته میشود حتی با الی فرق میکند حتی انحصارش قطعی است و غایت را قطعا اعلام میکند و در حتی غایت داخل در مغیا است و الی دلالت کامل بر دخول غایت در مغیا ندارد.
اما تقریرات شیخ میفرماید حر «من» هم در بحث غایت اثر گذار است. «من» ابتدای غایت را نشان میدهد مثل «سرت من البصرة الی الکوفة.» در این مثال اگر انشاء باشد ممکن است مصلحتی در آن باشد که در خارج از این محدوده آن مصلحت نیست؛ مثلا اماکن زیارتی وجود دارد و مسجد کوفه است. زیارت حضرت مسلم است. محل استشهاد امیرالمؤمنین (ع) است. خارج از این مسیر این مصلحت وجود ندارد. بعد میفرماید: ظاهر معایر بدیع و بیان و ادبیات این است که «من» برای ابتدا و «الی» برای انتها است؛ مگر جایی که یک دلیلی از خارج داشته باشیم که الی بر انتهاء دلالت نکند مثل آیه وضو که در آن گفته میشود الی را که انباء عامه برای انتهاء گرفته اند حکمش این شده که وضو را به آن صورت انجام دهند. در جواب گفته میشود که اولا الی وقتی برای انتهاء است که یک ابتدائی در کار باشد؛ مثلا «من» باشد که دلالت بر ابتدا کند و در آخر «الی» باشد که دلالت بر انتهاء کند؛ مثل «سر من البصرة الی الکوفة» اما من تنها یا الی تنها به تنهایی بر ابتدا و انتها دلالت نمیکند. در کتاب و سنت و تعابیر اهل ادب و بلاغت «من» فقط برای وصل است.
محقق نائینی میفرماید این اضافاتی که در بارهی حروف گفته شده است که «من» برای ابتدا و «الی» برای انتهاء است، اساس ندارد. تمام این حروف فقط برای ربط وضع شده اند. مثلا دلالت حرف «علی» بر ضرر، بر اساس قرینه است و اگر نه در «حی علی خیر العمل» برای ضرر باید باشد در حالی که چنین نیست. در آیه ﴿وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا﴾[2] برای نفع میشود. پس حروف فقط ربط است و تمام این خصوصیات با قرائن است. جواب سوم این است که در جمله «الی الله تدعون» که در زیارت جامعه آمده، به معنای غایت نیست.
ثالثا در آیه وضو مورد به طور دقیق در جهت بیان حد عمل است نه در مقام بیان ابتدا و انتهاء؛ مثل این است که مولی بگوید «بیض الجدار الی النصف» که در مقام بیان حد عمل است؛ چون دست تا مچ است، تا آررنج است و تا شانه است و اجمال دارد و نیاز به بیان حد داشته است.
در فقه اهل سنت آمده که اگر کسی وضو را از آرنج به طرف سر انگشتان انجام دهد اشکال ندارد. در کتاب الفقه المقارن این بحث توضیح داده شده است.
ادله قائلین به عدم مفهوم برای غایت:
برخی از اعاظم مثل سید مرتضی و شیخ طوسی میفرمایند: غایت مفهوم ندارد. محققان اصولی تقریبا اتفاق کلمه دارند بر این که غایت مفهوم دارد. در بین صاحب نظران افراد کمی هستند که برای غایت مفهوم قائل نیستند؛ از جمله سید و شیخ است. سید در کتاب ذریعه، ص295 میفرماید: جملهی که مغیا به غایت باشد، دلالت بر مفهوم ندارد؛ برای این که مثل «اتموا الصیام الی اللیل» این جمله دلالت دارد بر این که صیام را تا شب ادامه دهید؛ اما حکم وجوب یا استحباب یا ... از دلیل دیگری استفاده شود و خارجا از مدلول اگر بخواهی چیزی را ثابت کنی نیاز به دلیل دارد. اگر کسی بگوید بعد از افطار تا سحر روزه بگیر، ممتنع نیست و مطلب ثابت است.
شیخ در کتاب عده، ص513 همین بیان سید را دارد که قضیه مغیا به غایت مفهوم ندارد.
در آخر یک دلیل دیگری را نافیین اقامه میکند و میگوید اگر مفهوم باشد باید به یکی از دلالت ثلاثه باشد و هیچ کدام در کار نیست. شیخ انصاری میفرماید علی التحقیق دلالت التزامیه در کار است و حصر بالملازمه دلالت بر انتفاء حکم بعد از غایت میکند.