1403/11/02
بسم الله الرحمن الرحیم
دیدگاه شیخ انصاری پیرامون مفهوم غایت/بررسی آراء پیرامون مفاهیم /مفاهیم
موضوع: مفاهیم/بررسی آراء پیرامون مفاهیم /دیدگاه شیخ انصاری پیرامون مفهوم غایت
نکتههای تکمیلی در بارهی بحث مفهوم وصف:
قول مشهور و غیر مشهور گفته شد. رأی و نظر شیخ انصاری بر این شد که جملهی وصفیه مفهوم ندارد. هر دو دسته استدلال شان بیان شد. اما چند نکتهی را در ادامه بحث تحت عنوان نکتههای تکمیلی یادآور میشویم:
نکات تکمیلی:
نکتهی اول: گفته میشود طبق بیان سید مجاهد در کتاب مفاتیح، ص219 که رأی اخفش بر این است که اصل در توصیف توضیح است نه تقیید؛ بنابراین وصف توضیح ارائه میدهد و تقییدی در کار نیست.
نکتهی دوم: در جملهی وصفیه یک اصطلاح معروف ثبت شده داریم و آن این است که گفته میشود تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است؛ یعنی علت وصف وجود آن حکم باشد و وصف که منتفی شود علت منتفی است و به تبع آن معلول منتفی است. تحقیق این است که این جمله قابل انکار نیست در حد اشعار درست است؛ ولی با اشعار مدعا ثابت نمیشود. مراحل کشف مطلوب موارد زیر است: یقین، قطع، اطمینان، ظهور، احتمال قوی، اشعار است و اشعار در مرحله ششم است؛ لذا در جمله معروفی که در بحث مفهوم وصف به عنوان مثال آورده اند «فی الغنم السائمة زکاة» کلمه سائمة مشعر به علیت است؛ اما دلالت بر علیت نمیکند تا بگوییم وصف مفهوم دارد و در معلوفه زکات نیست.
نکتهی سوم: گفته میشود وصفی که در جمله ذکر میشود وصف غالبی نباشد. اگر وصف غالبی بود هیچ گونه دلالتی بر تقیید و انحصار و علیت نخواهد داشت مثل ﴿وَرَبَائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ﴾[1] که حرمت اختصاص ندارد به آن ربیبههایی که در سرپرستی انسان است اگر در حجور هم نباشد حرام است. ربیبه غالبا در حجور و تحت سرپرستی است.
نکتهی چهارم: مفهوم برای جملهی وصفیه دائر مدار علیت وصف است که وصف اگر علت حکم بود مفهوم محقق است و اگر نبود از وصف خبری نیست.
در بحث بعدی خواهد آمد که راهی برای مفهوم وصف در نظر بگیریم. نکتهی اصلی این است که اگر وصف قید حکم باشد مفهوم دارد و اگر قید موضوع باشد مفهوم ندارد. سؤال اینجاست که از کجا بفهمیم وصف قید حکم است یا قید موضوع؟ اگر وصف به صورت حیثیت تعلیلیه بود، قید حکم است و اگر به صورت تقییدیه بود قید موضوع است.
شیخ انصاری بعد از مفهوم شرط و وصف مفهوم غایت را بیان کرده است.
مفهوم غایت:
شیخ انصاری بسیار عنایتی کرده برای ما طلاب که رأی خود را در مطارح در ابتدا به صورت واضح بیان کرده است، بر خلاف رسائل که یادداشتهای او بوده و اگر کسی بتواند رأی شیخ را در آن به دست آورد مجتهد است.
شیخ میفرماید: «الحق كما عليه كثير من أهل التحقيق أن الحكم المغيّا بغاية يرتفع بعد حصول الغاية على وجه لو قيل بثبوته بعدها كان مناقضا للدليل الأول و هو المراد بمفهوم الغاية.»[2] که حکم مقید به غایت بعد از اتمام غایت منتفی میشود. اگر حکم بعد از انتهاء غایت باز هم باقی بماند موجب تناقض میشود. شیخ در اینجا هم رأی خود را بیان کرده و هم اصلی ترین دلیل را برای اثبات مفهوم غایت در همان ستور اول بحث بیان کرده است.
بعد میفرماید در بارهی مفهوم غایت بحثی است بین صاحب نظران که نیاز به یک مقدمه دارد و آن این است که معنای غایت توضیح داده شود. به طور عمده غایت به دو معنا آمده است: یکی به معنای نهایت که ارباب لغت مثل قاموس آن را آورده اند و غایت امر و عمل از این باب باشد. علت غائیه هم به همین معنا است. معنای دیگر از منظر بدیع و بیان گفته شده است. علامه تفتازانی در مطول که شرح تلخیص مفتاح العلوم سکاکی است در بحث ادوات میفرماید غایت یعنی مسافت. حرف «من» برای ابتداء غایت و حرف «الی» برای انتهاء غایت است. خود غایت که بین ابتدا و انتهاء قرار میگیرد مسافت است. این دو معنا گفته شده است؛ ولی آنچه برای ما اعتبار دارد معنای لغوی است که در لغت به معنای نهایت است.
گفته میشود که کلمه غایت عند الاطلاق ظهور در نهایت دارد و قول لغوی و ظهور لفظی برای ما کافی است که بگوییم معنای غایت یعنی نهایت. وانهگی میفرماید بعد از این مقدمه، مسأله در دو محور و مرحله مورد بحث قرار میگیرد. مرحله اول دخول و خروج غایت از مغیا است که آیا غایت داخل مغیا است یا خارج از آن. مرحله دوم بحث از اثبات مفهوم برای غایت است.
دخول غایت در مغیا:
اما مرحله اول: در بارهی این مرحله میفرماید چهار قول وجود دارد.
قول اول عبارت است از قول به خروج غایت از مغیا مطلقا بدون هیچ تفصیلی. این قول را فاضل نراقی در کتاب مناهج الاصول، ص132 بیان کرده است و نسبت داده است به نجم الائمه که نجم الائمه صاحب نظر و قطب ادبیات است و حرف اعتبار دارد. ایشان گفته غایت از مغیا مطلقا خارج است و غایت به منزله دیواری است که فقط حدود مغیا را تعیین میکند.
قول دوم قول به دخول غایت در مغیا است به طور مطلق این قول را سید مجاهد در مفاتیح، ص100 بیان کرده و گفته: زمخشری آن را گفته است که غایت در مغیا داخل است ولی این قول شاذ است.
قول سوم تفصیل بین حتی و الی است که اگر جمله مغیات به غایت با حرف حتی شکل گرفته باشد دلالت بر حصر دارد و غایت داخل در مغیا است مثل «اکلت السمکة حتی رسها». و اگر الی باشد غایت خارج از مغیا است. این مطلب در شرح کافیه، ج2، ص324 آمده است. کتاب کافیه کتاب نحوی بسیار مبسوطی است.
قول چهارم تفصیل بین متحد الجنس و مختلف الجنس است. اگر غایت با مغیا متحد الجنس باشد غایت داخل در مغیا است مثل ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ﴾[3] که جنس واحد است و قبل و بعد غایت از یک جنس است و غایت داخل در مغیا است. اگر مختلف الجنس باشد که ماقبل و ما بعد غایت جنسش یکی نباشد، در این صورت غایت داخل در مغیا نیست مثل ﴿أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى الَّليْلِ﴾[4] که ما قبل غایت روز و ما بعد آن لیل است. این قول را در کتاب هدایة المسترشدین شیخ محمد تقی اصفهانی، ص515 بیان کرده است و این قول منسوب به مبرد است. مبرد گفته است که غایت در صورتی داخل در مغیا است که متحد الجنس باشد.
شیخ انصاری میفرماید: اظهر این است که غایت به معنای نهایت داخل در مغیا است و اگر دخول و خروج غایت به وسیلهی قرائن کشف شود جدا از محل بحث است و اگر قرائنی نباشد و از خارج علم و اطمینای حاصل نشود به سراغ اصل میرویم، اصل عدم دخول عقلائی نیست و اعتبار ندارد. نه اصل موضوعی که امر وجدانی است و از اصل تعبدی اتباع نمیکند و تابع وجدان است و از حیث حکم اگر بگیریم چنین اصلی از اصول عقلائیه نیست. در نتیجه اصالة الحقیقه میتواند مستند باشد که لفظ حقیقت است در بارهی مدلول خودش تا هر کجا که مدلول لفظ باشد لفظ بر آن مدلول دلالت میکند. پس بر اساس اصالة الحقیقه لفظ بر اساس ظهور عقلائی دلالت دارد بر تمامی آنچه که در قلمرو مدلول آن است. بنابراین غایت داخل در مغیا خواهد بود. ظاهر کلام ایشان دخول غایت در مغیا است براساس ظهور لفظ در مدلول و غایت جزء مدلول لفظ خواهد بود.