1404/09/19
بسم الله الرحمن الرحیم
توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها/راههای اصلاح و تربیت /تربیت
موضوع: تربیت/راههای اصلاح و تربیت /توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
قال الکریم فی القرآن العظیم: ﴿إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ﴾.[1]
گفته میشود قلب قرآن سوره یس است و این سوره، سوره رسول الله الاعظم است. جهان در قالب ماده و مادیات است و قرآن تمام جهان است. آنچه که قلب جهان است، قلب قرآن است و آنچه که قلب قرآن است، قلب جهان است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله قلب قرآن است و قلب عالم امکان هم است. فاطمه سلام الله علیها روح پیامبر صلی الله علیه و آله و قلب پیامبر صلی الله علیه و آله است. پس حضرت زهرا قلب قلب عالم امکان است؛ لذا اگر دوام و ثباتی در یک بدن وجود دارد، به وسیلهی حرکت قلب است و اگر میخواهد یک دوام و ثباتی برای انسانیت وجود داشته باشد، باید با قلب قلب عالم امکان در ارتباط باشد تا آن انسانیت زنده بماند.
حضرت صدیقه طاهر سلام الله علیها مسندهایی دارد که مؤمنین هم مسندات او را نوشته اند و معاندین هم آن را نوشته اند. در بارهی اخلاق یک حکایت و روایت معروفی است در کتاب الامامة، ص88 که فردی نزد حضرت صدیقه طاهره آمد و گفت از پدرت هدیهی داری که برای ما بگویی؟ حضرت زهرا به فضه فرمود که جریده (دست نوشته) را بیار. فضه گشت و آن را پیدا نکرد. حضرت صدیقه فرمود من آن دست نوشته را به اندازه حسن و حسینم دوست دارم. فضه رفت و گشت آن را پیدا کرد. در آن دست نوشته نکات اخلاقی متعددی است؛ از جمله این که میفرماید: «إِنَ الْحَيَاءَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْإِيمَانُ فِي الْجَنَّةِ، وَ إِنَّ الْفُحْشَ مِنَ الْبَذَاءِ، وَ الْبَذَاءُ فِي النَّار»[2] شرم و حیاء از ایمان است و ایمان انسان را به بهشت میبرد. فحش بدزبانی است و بدزبانی آدم را به جهنم میبرد.
حدیث دیگری که حضرت صدیقه فرمایش میکند در بحار، ج72، ص401 است: «بِشْرٌ فِي وَجْهِ الْمُؤْمِنِ يُوجِبُ لِصَاحِبِهِ الْجَنَّةَ وَ بِشْرٌ فِي وَجْهِ الْمُعَانِدِ الْمُعَادِي يَقِي صَاحِبَهُ عَذَابَ النَّارِ».[3] مؤمنی که انبساط دارد خوشرو است و این امر باعث میشود که او به بهشت رود. علامت بهشتی و جهنمی از دنیا پیدا است. اما بشر معاند معادی که خطش دشمنی است و عداوت هم میکند، میگوید چرا حضرت زهرا پشت در آمد؟ این فرد جهنمی است.
در بارهی حضرت صدیقه طاهره این نکته قابل توجه است که انسان یک جسمی دارد که داخل آن خون در جریان است و مطهراتی دارد. مطهر اول مطهر ظاهری است و مطهر دوم باطنی است. مطهر ظاهری شهادتین است. مطهر باطنی ولایت اهل بیت علیهم السلام مخصوصا ولایت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است. در زیارت نامه حضرت میخوانیم «فانا نسألك ان كنا صدقناك الا ألحقتنا بتصديقنا لهما بالبشرى لنبشر أنفسنا بانا قد طهرنا بولايتك».[4] در زیارت جامعه کبیره میخوانیم «وطهارة لأنفسنا وتزكية لنا»[5] به وسیلهی ولایت باطن انسان پاک میشود.
انسان خودش را امتحان کند و اگر نتیجه گرفت خدا را شکر کند. مطهر باطنی را ممکن است کسی ادعا کند. مطهر باطنی امتحانش به این صورت است که در کشاکش دهر و تطور احوال، هر چه فشار آید از محبت و عشق و ادب نسبت به اهل بیت علیهم السلام عقب نشینی نکند. یک لحظه کلمه جسارت آمیز نسبت به اهل بیت و حضرت زهرا سلام الله علیهم اجمعین به کار نمیبرد.
اخلاقی بودن اصلی به این است که ولایی کامل بشوید و واقعا پیرو مولا امیرالمؤمنین و حضرت صدیقه طاهره علیهما السلام شوید. به عبارت دیگر؛ اخلاق فرهنگ انسان شود و از دروغ و غیبت بدش آید. وقتی گناه را ببیند اشمئزاز پیدا کند. اخلاق وقتی در روح جا گیرد جلوهی نور است و جلوهی نور مصدر نور میخواهد که ولایت است. لذا یزیدیها و حسینیها، علویها و امویها، فاطمیها و ابووقفیها، مدافعین حضرت زهرا سلام الله علیها و جیره خواران ابوبکر به وجود میآید که در تاریخ بوده و الآن هم کم و بیش وجود دارد.
اخلاقی که فرهنگ شود، هیچگاه فرد اسائهی ادب نمیکند و هیچگاه حرف ناسزا به کسی نمیگوید. به هیچ مؤمنی بدبینی ندارد. یک اهل ولایت واقعی ذهنش نسبت به مؤمنان بدبینی ندارد. اگر این چیزها در ما بود خدا را شکر کنیم که ما پیرو امیرالمؤمنین علیه السلام هستیم. انجام واجبات و ترک محرمات هم جزء آثار اصلی ولایت اهل بیت علیهم السلام است. «لا تنال ولایتنا الا بالورع»[6] به ولایت ما کسی نمیرسد مگر با ورع و تقوا. کسانی که باطنش از ولایت بهرهی ندارد نمک نشناسی میکند؛ مثلا با جرئت میگوید ابوبکر خلیفه رسول الله بود. این یک دروغ محض است. خلیفه رسول کسی است که از طرف خود رسول تعیین شود. ابوبکر از طرف سقیفه بنی ساعده تعیین شد. چند نفری او را تعیین کردند که عامل اصلی عمر بود. خلیفه در زمان قدیم به رئیس اطلاق میشده و در لغت خلیفه به معنای سلطان الاعظم است. ابوبکر به وسیله سقیفه خلیفه شد. بنابراین باطن انسان که فاسد بود دروغ میگوید و با جرئت میگوید ابوبکر خلیفة الرسول است. اسم هفت نفر را که توطئه کرده اند شورا میگذارد. شورا این نیست، شورا یعنی آراء مردمی. امروزه به توطئه هفت نفر کودتا میگویند. در سقیفه افراد نافذی مثل امیرالمؤمنین، سلمان، اباذر و ... نبود. در اثر یک توطئه که ابوبکر قدرت منطقهی داشت رئیس برای مردم شد و خلیفه رسول گفتن آن دروغ است.
ای مگس عرصهی پولاد نه جولانگه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری
این فرد به ولایت دهن کجی میکند و میگوید چرا علی ساکت نشست و فاطمه پشت در آمد؟ آمدن حضرت صدیقه طاهره پشت در یک عمل طبیعی است. در خانه را اگر کسی بزند گاهی خانم خانه و گاهی آقا و گاهی یکی از بچهها پشت در میآید. چنین فردی که این اعتراض را میکند، خبث باطن دارد و ان شاء الله به زودی به جزای عمل خود میرسد.
ما با عالم دل در تعقیب نماز به وجه الله نگاه میکنیم. انسان کامل اشراف دارد و باید قصد کنید که به وجه وجه الله نگاه میکنید و این سه جمله را بگویید: «السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه، السلام علیک یا رحمة الله، السلام علیک یا مولای یا ابا صالح المهدی و رحمة الله و برکاته». نظر به فرزند رسول الله که حی و حاضر است، نظر به وجه رسول الله است.
بعد از پا گرفتن ولایت، اخلاق به طرف شما میآید. کسی که با بقیة الله آشنا شود، قلب رئوف پیدا میکند. بدبینی را کنار میگذارد. اخلاق به طرف او میآید. منیت او از بین میرود. همه چیز از الطاف جلیه یا خفیه الهی است. الطاف از سوی خدا داده شده و با معرفت باید عبودیت را ادامه دهیم که آن وقت اخلاق خودش وارد میشود.
تا ارتباط با ارباب برقرار نشود، نه کار تدیّن به جایی میرسد، نه کار اخلاق و نه رشد علمی حاصل میشود. هر کسی به جایی رسیده، ابتدا وصل شده است. گفته میشود که در تاریخ افراد باسواد بالایی بوده ولی به جایی نرسیده اند. آن باطنی که نور ولایت داشته باشد آدم را میبرد به جایی که خدا میداند.
قسم دادن یک نوع جسارت و حد اقل خلاف ادب به حساب میآید؛ اما اگر ختم صلوات و ختم قرآن برای حضرت زهرا گرفتیم، قصد ما خوشنودی فرزند عزیزش حضرت بقیة الله باشد که این کار توسل و پیدا کردن کلید است. صلوات اکبر را با هفت ضرب برای شادی حضرت صدیقه طاهر به قصد خوشنودی فرزندش بخوانید، آن وقت عزت، توفیق، اخلاق، عظمت و ... خودش میآید.