1404/08/18
بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادامه بررسی صحیحه دوم زراره
سوال سوم: «قُلْتُ فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً ثُمَّ طَلَبْتُ فَرَأَيْتُهُ فِيهِ بَعْدَ الصَّلَاةِ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيدُ الصَّلَاةَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ ذَاكَ قَالَ لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ نَظَافَتِهِ ثُمَّ شَكَكْتَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ أَبَداً».[1] شخص گمان به اصابت نجس می کند و فحص کرده و نجاست را ندیده و با آن حال نماز خوانده است ولی بعد از نماز نجاست را دیده است، امام(ع) در این صورت حکم به صحت نماز و عدم لزوم اعاده کرده اند و بعد دلیل آن را یقین داشتن به طهارت و عدم نقض یقین به شک هنگام دخول در صلات دانسته اند یعنی در حق شخص قبل از نماز قاعده استصحاب جاری شده لذا با طهارت وارد نماز شده و لذا نمازش صحیح است و اعاده ندارد.
سوال چهارم: در رابطه با کیفیت امتثال در علم اجمالی است، اگر بدانم به لباسم نجاست اصابت کرده ولی موضع نجاست را ندانم چه کار باید کنم؟ امام فرموده آن ناحیه ای را که احتمال می دهی نجاست در آن ناحیه باشد به نحو کامل بشور تا یقین به طهارت پیدا کنی.
سوال پنجم: اگر شک در اصابت نجس کردم فحص لازم نیست یعنی دلالت می کند که در شبهه موضوعیه فحص لازم نیست. بله اگر دلت میخواهد این شکی که در دلت افتاده است را از بین ببری اشکالی ندارد فحص کن ولی واجب نیست.
سوال ششم: زراره سؤال میکند در بین نماز من نجاست را روی لباس دیدم، وظیفهام چیست؟ اینجا امام علیه السلام دو تصویر برای این سؤال مطرح میکنند که یک احتمال آن مطابق با استصحاب میشود. امام علیه السلام تفصیل می دهد اگر قبل این حالت قبل از نماز، شک در نجاست داشتی و الان نجاست را دیدی باید نمازت را اعاده کنی ولی اگر ابتداء به ساکن در اثناء صلات رویت نجاست پیش آمد، نمازت را قطع نکن بلکه لباست را بشور و نمازت را ادامه بده چون ابتدای نماز یقین به طهارت داشتی لا تنقض الیقین بالشک می گوید یقینت را نقض نکن چون این نجاست تازه است شاید همین لحظه روی لباست افتاده، لذا قبل از نماز یقین به طهارت داشتی و در رکعت سوم نجاست را دیدی لذا شک داری دو رکعت اول نماز را با لباس پاک خواندی یا با لباس نجس، احتمال میدهی قطره خون از اول بوده پس دو رکعت را با لباس نجس خواندی و احتمال میدهی همین الان افتاده است پس لباس نجس نبوده است.
امام علیه السلام میفرمایند: یقین به طهارت داری الان شک داری آن دو رکعت را با طهارت خواندی یا بدون طهارت خبثی خواندی، به شک اعتنا نکن و به یقین سابق اعتنا کن و بگو ان شاء الله آن دو رکعت را با لباس پاک خواندهام و بعد هم لباس را بشوی و این دو رکعت را هم با لباس پاک میخوانی. تعلیل امام علیه السلام این است که سزاوار نیست یقین را با شک نقض کنید.
جهت سوم: در دلالت روایت بر حجیت استصحاب
در دو فراز این روایت تعبیر "لاتنقض الیقین بالشک" آمده و لذا گفته شده فقره سوم و ششم این روایت دلالت بر حجیّت استصحاب می کند.
بررسی فقره سوم روایت: در رابطه با سوال در فقره سوم، چهار احتمال داده شده است:
1. مکلف قبل از نماز فحص کرده و یقین به عدم نجاست پیدا کرده سپس بعد از نماز "ثم طلبت فرأیته فیه" علم پیدا کرده این نجاست همان نجاست قبل نماز است، در این صورت روایت ارتباطی به استصحاب و قاعده یقین ندارد بلکه مصداق نقض یقین به یقین خواهد بود.
2. بعد از فحص مکلف یقین به عدم اصابت نجاست پیدا کرده و بعد از نماز نجاستی دید که یقین ندارد، همان نجاست سابقه است بلکه احتمال آن داده می شود و لذا برای مکلف شک ایجاد می شود(در این صورت می تواند مورد استصحاب و قاعده یقین باشد).
3. مکلف ابتدا یقین به طهارت لباسش داشته سپس ظن به اصابت نجاست پیدا کرده و در هنگام داخل شدن در نماز می گوید من گشتم و نجاست را ندیدم، ندیدن هم دلالت بر عدم و یقین به عدم نجاست نمی کند، لذا شک در نجاست برای مکلّف ایجاد می شود و یقین و شک فعلی برای مکلف قبل از نماز محقق بوده و لذا استصحاب کرده و وارد نماز شده است و بعد از نماز عین همان نجاست سابقه را دیده است، در این صورت استصحاب به لحاظ حال دخول در صلات صحیح است.
4. مکلّف در حال صلات یقین به طهارت و شک در نجاست داشته بعد از نماز "فرأیت فیه" نجاستی را دیده که احتمال دارد همان نجاست سابقه باشد یا غیر از آن باشد در این صورت استصحاب قبل و بعد از نماز جاری خواهد شد.
گفته شده احتمال اول در سوال به سه وجه مردود است:
اولا: چون تعلیل صحت نماز و عدم اعاده به اینکه نقض یقین به شک است، با آن مناسبت ندارد چون بر اساس احتمال اول اصلا شکی در بین وجود ندارد بلکه قبل نماز یقین به عدم نجاست داشته است و به لحاظ بعد نماز نیز که یقین به وقوع نجاست در ثوب دارد.
ثانیا: خلاف ظاهر روایت است که یقین به همان نجاست قبل، بعد از نماز پیدا کند، چون در این صورت باید می گفت "رأیته" ولی زراره تعبیر به "رأیت فیه" آورده یعنی علم ندارم این همان نجاست قبلی باشد.
ثالثاً: تعبیر "فلم أر شیئاً" در قبل از صلات دلالت بر یقین به عدم اصابت ندارد، بلکه همان حالت شک و گمان قبلی باقی است. لذا به همین قرینه سوم احتمال دوم از احتمالات چهارگانه هم مردود می شود.و متعیّن جریان قاعده استصحاب خواهد شد.
نسبت به دلالت فقره سوم بر استصحاب اشکالاتی شده است:
اشکال اول: مستشکل میگوید شما فراز سوم را اینگونه به قاعده استصحاب تطبیق دادید که گفتید مکلّف در ابتدا یقین به طهارت داشت، بعد حادثهای پیدا شد، ظن به نجاست پیدا کرد، ظن چه ظن راجح، چه ظن مساوی و چه ظن مرجوح یعنی شک پیدا کرد و نگاه هم کرد و خون را ندید، لذا شما میگویید یقین قبلی به طهارت را با شک در نجاست نقض نکند و استصحاب طهارت را جاری کند لذا مکلّف نمازش را با استصحاب طهارت خوانده و نمازش درست است هر چند بعدا هم خون را در لباسش ببینید.
مستشکل میگوید ما این فراز را به صورتی دیگری تبیین میکنیم ما در این قسمت دو یقین درست میکنیم که ظاهر روایت هم موافق است به این تقریب که در ابتدا قبل از اذان مکلّف یقین داشت لباسش پاک است، بعد یک قطره خونی از بینیاش چکید، گمان کرد به لباسش رسیده ولی یقین نداشت، مستشکل میگوید به این جمله دقت کنید، "فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ" من نگاه کردم به لباسم ولی چیزی ندیدم، این چیزی ندیدم مستشکل میگوید یعنی یقین کردم لباسم خونآلود نیست، این شد یقین دوم، پس قبل از نماز مکلف شک نداشته بلکه یقین به عدم نجاست و طهارت لباس داشته است و با یقین به طهارت نماز خوانده است، امام علیه السلام میفرمایند حالا که نجاست را بعد از نماز میبینی، فکر میکنی یقین سابقت متزلزل شده و شاید این نجاست، همان نجاست قبل از نماز است، در این صورت قاعده یقین می گوید یقین سابقت را متزلزل نکن، به همان یقین به طهارت که بعد از جستجو و قبل از نماز رسیده بودی اعتنا کن و اثر همان را بار کن و بگو آن یقین سابق به طهارت قبل از نماز و بعد از جستجو باقی است و آثارش بار می شود. این قاعده یقین است، که یک شک ساری داریم که می خواهد یقین سابق را متزلزل کند چون مکلّف بعد از نماز، خون را دیده و میگوید شاید این خون از قبل بوده است، اگر این خون از قبل بوده است آن یقین قبلی که قبل از نماز و بعد از جستحو پیدا کرده، متزلزل میشود امام علیه السلام میفرمایند نخیر به همان یقین سابق عمل کن، یعنی آن اثر یقین سابق را بار کن و این قاعده یقین و شک ساری میشود و ربطی به استصحاب ندارد. (طبق احتمال دوم از از احتمالات چهارگانه)
ولی می توان جواب داد که:
اولا: مرحوم آخوند خراسانی می فرماید حمل فراز سوم بر قاعده یقین و نه استصحاب خلاف ظاهر است و توضیحی ارائه نمی کند، توضیح مطلب این می تواند باشد که قاعده یقین دو رکن اصلی دارد یقین سابق و شک ساری، این دو رکن از فراز سوم استفاده نمیشود. چرا؟ توضیحش این است که شما میگویید که راوی میگوید من شک ساری دارم، شک دارم آیا یقین قبلی من از بین رفته است حدوثا یا از بین نرفته؟ شما از کجای فراز سوم این را استفاده کردید؟ روایت میگوید بعد از نماز من یقین کردم که قطره خونی هست اینکه این قطره خون همان قبلی بوده یا جدید بوده، در فراز ششم چنین تصویری شده است ولی در این فراز در کجا چنین تصویری شده است؟ گویا روایت میخواهد بگوید من همان خونی را که شک کردم، همان را دیدم، این شک ساری نیست. ایشان می فرماید: دلالة الرواية على الاستصحاب لا على قاعدة اليقين نعم دلالته في المورد الأول على الاستصحاب مبني على أن يكون المراد من اليقين في قوله عليه السلام(: لأنك كنت على يقين من طهارتك) اليقين بالطهارة قبل ظن الإصابة كما هو الظاهر فإنه لو كان المراد منه اليقين الحاصل بالنظر و الفحص بعده الزائل بالرؤية بعد الصلاة كان مفاده قاعدة اليقين كما لا يخفى.[2]
ثانیا: شما میگویید مکلف بعد از جستجو یقین پیدا کرد که دیگر خونی نیست و لباس نجس نیست، کجای فراز سوم این را میگوید؟ فراز سوم میگوید "فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ" من نگاه کردم چیزی ندیدم ولی آیا یقین پیدا کردم که چیزی نیست؟ از کجا؟ من چیزی ندیدم. لذا یقین دوم(به عدم نجاست) ازاین از روایت استفاده نمیشود.
ثالثا: یقین به شک، ظهور در این دارد که یقین و شک هر دو فعلی باشد که در قاعده استصحاب اینگونه است ولی در قاعده یقین با آمدن شک، یقین قبلی زائل شده و یقین در آن فعلی نیست.
رابعا: علاوه بر اینکه در فقره ششم تعبیر "لا تنقض الیقین بالشک" بر استصحاب منطبق شده است لذا همین قرینه می شود که در سوال سوم هم مقصود استصحاب باشد نه قاعده یقین.
مرحوم امام خمینی در این باره می گوید: والاحتمال الرابع المنطبق على قاعدة اليقين بعيد؛ لأنَّه لو حصل له العلم كان عليه ذكره في السؤال؛ لوضوح احتمال دخالته في الحكم، فعدم ذكره دليل على عدم حصوله، و الغفلة في مقام السؤال عن موضوعه خلاف الأصل.مضافاً: إلى ظهور قوله:(و ليس ينبغي لك أن تنقض اليقين) في فعليّة الشكّ و اليقين، تأمّل،مع أنَّ الظاهر أنَّ الكبرى في هذا المورد و ذيل الرواية واحدة، و لا إشكال في أنَّ الكبرى في ذيلها مُنطبقة على الاستصحاب لا القاعدة.[3]
نتیجه آن که مرحوم آخوند خراسانی گویا این طور می گوید که تعلیل امام علیه السلام این است که یقین و شک هر دو قبل از نماز است، مکلّف ابتدا یقین به طهارت داشته بعد گمان کرده و شک کرده که لباسش نجس شده یا نه و نماز خوانده است و نماز او درست است «لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ» چون یقین به طهارت داشته و بعد شک کرده و قبل از نماز استصحاب طهارت کرده نه بعد از نماز، لذا در حال نماز، نماز با استصحاب طهارت بوده و نماز با استصحاب طهارت درست و صحیح است.
مرحوم نائینی نیز در این باره می گوید: بناء على أن يكون المراد من "اليقين" في قوله عليه السلام «لأنّك كنت على يقين من طهارتك» هو اليقين بالطهارة قبل ظنّ الإصابة، لا اليقين بها الحاصل من الفحص عن النجاسة بعد الظنّ بالإصابة، و إلاّ كانت الرواية منطبقة على قاعدة اليقين لا الاستصحاب، و لكن حمل "اليقين" على الحاصل بعد الفحص خلاف الظاهر، خصوصا مع عدم فرض الراوي حصول اليقين بالطهارة من الفحص بعد ظنّ الإصابة، بل المذكورة في الرواية هو أنّه لم ير شيئا بعد النّظر في الثوب و الفحص عن النجاسة المظنونة، و عدم الرؤية أعمّ من حصول اليقين بالعدم، كما هو واضح، فدلالة الرواية على حجّيّة الاستصحاب ممّا لا يكاد تخفى.[4]