1404/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه ادله حجیت استصحاب /أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادامه ادله حجیت استصحاب
مفاد فقره دوم روایت: قسمت دوم سوال زراره هم سوال از شبهه موضوعیه نوم است که اگر شک کردم نوم ناقض محقق شده یا نه وظیفه چیست ؟ «قُلْتُ فَإِنْ حُرِّكَ إِلَى جَنْبِهِ شَيْءٌ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ قَالَ لَا حَتَّى يَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ قَدْ نَامَ حَتَّى يَجِيءَ مِنْ ذَلِكَ أَمْرٌ بَيِّنٌ». امام(ع) فرمودند با شک در تحقق نوم احکام نوم ناقض بار نمی شود مگر اینکه یقین به تحقق نوم حاصل شود.
سپس امام(ع) در روایت ضابطه و قاعده عامی را به زراره تعلیم دادند «وَ إِلَّا فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ» و آن اینکه چرا هنگام شک در تحقق نوم با سبق حالت سابقه(یقین به وضو) باید بنارا بر وضو و طهارت سابق گذاشت و به شک اعتنا نکرد چون شخص مکّف یقین به طهارت داشته و سپس شک در نقض آن دارد و یقین بماهو یقین با شک نقض نمی شود ولذا نباید به شک اعتنا نمود.
در رابطه با مستفاد از این ذیل روایت و حکم معلل در آن، تقریبا چهار دیدگاه بین اعلام اصولی در طول تاریخ وجود داشته است:
دیدگاه اول: حدیث دلالت بر حجیت استصحاب در باب وضو فقط می کند، برخی از متقدمین همین نگاه را به این روایت دارند.
دیدگاه دوم: مستفاد این روایت حجیت استصحاب در شبهات موضوعیه است چه وضو و چه غیر وضو نه در شبهات حکمیه.
دیدگاه سوم: مستفاد از روایت حجیت استصحاب در شک در رافع می باشد نه در شک در مقتضی.
دیدگاه چهارم: ادعا شود حدیث دلالت بر حجیت استصحاب مطلقا می کند، چه وضو و چه غیر وضو، چه شبهه موضوعیه و چه شبهه حکمیه و چه شک در رافع و چه شک در مقتضی. از جهت فقه الحدیث این کلمه(اّلا) ادغام شده است از(ان) شرطیه و(لای) نافیه، یعنی اینجا یک(ان) شرطیه وجود دارد، شرطش از جمله ما قبل استفاده میشود، که در جمله قبل امام علیه السلام میفرمایند که اگر چشم و گوش و قلب همه در نوم باشند، وضو واجب است. بعدامام(ع) میفرمایند: "أن لا" یعنی "وإن لم یستیقن انه قد نام" اگر یقین ندارد گوش و قلب و چشمش در خواب است، سؤال این است که جزای این(ان) شرطیه چیست؟ در این رابطه بین محققین احتماالاتی مطرح شده است:
احتمال اول: جمعی از محققین از جمله شیخ انصاری و محقق خراسانی در این جمله «وَ إِلَّا فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ» میگویند جزا محذوف است و علت قائم مقام جزا شده است یعنی در حقیقت این جمله چنین است "وإن لم یستیقن انه قد نام فلا یحب علیه الوضو". این «فلا یجب علیه الوضو» جزا می باشد به قرینه جمله قبل که جمله قبل این بود "فَإِذَا نَامَتِ الْعَيْنُ وَ الْأُذُنُ وَ الْقَلْبُ فَقَدْ وَجَبَ الْوُضُو" حذف شده است. این جزا یک علت دارد، علتش این است "لانه علی یقین من وضوئه فلا ینقض الیقین بالشک ابدا".
چرا وضو واجب نیست؟ چون یقین به وضو داشته و نباید یقین را به شک نقض کند و این علت قائم مقام جزا شده است و فاء جزا بر سر او داخل شده است و در زبان عربی موارد زیادی داریم که جزا حذف میشود و علت قائم مقام جزا میشود و فاء جزائیه بر سر علت وارد میشود یعنی آنچنان مطلب به کمک قرائن روشن است، آنچنان جزا واضح است که حذف میشود و در کلام نمیآید. فائی که بر سر جزا میآید بر سر علت جزا داخل میشود، مثلا آیه ﴿إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ﴾[1] ، اینجا علمای ادب میگویند: "ان" شرطیه است، "یسرق" شرطش است و جزا محذوف است و علت قائم مقام جزا شده است. "وإن یسرق فلا بعد فیه لانه قد سرق اخ له من قبل" اگر دزدی کرده این بُعدی ندارد. چرا؟ علتش این است که برادرش هم قبلا دزدی کرده است. جزا "فلا بعد" حذف میشود فاء جزاء بر سر علت داخل میشود.
یا مثل ﴿وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[2] اینجا هم از این موارد است که "مَن" شرطیه است و "کفر" شرطش هست و جزا حذف شده است که به این صورت بوده "و من کفر فلایضر الله لانه غنی عن العالمین" اگر کسی کفر ورزید و دستور خداوند را اطاعت نکرد و به حج نرفت یا منکر حج شد، این ضرری به خداوند نمیزند چون خداوند غنی است. جزا حذف میشود علت قائم مقام جزاء میشود فاء جزائیه بر سر علت داخل میشود.در علوم ادب میگویند: در زبان عربی این کلیشه مطابق با بلاغت است و فراوان داریم که علت حذف میشود و علت قائم مقام جزا میشود. مرحوم شیخ اعظم انصاری می فرماید: وتقرير الاستدلال: أنّ جواب الشرط في قوله عليه السّلام: «و إلاّ فإنّه على يقين» محذوف، قامت العلّة مقامه لدلالتها عليه، و جعلها نفس الجزاء يحتاج إلى تكلّف، و إقامة العلّة مقام الجزاء لا تحصى كثرة في القرآن و غيره،...فمعنى الرواية: إن لم يستيقن أنّه قد نام فلا يجب عليه الوضوء؛ لأنّه على يقين من وضوئه في السابق، و بعد إهمال تقييد اليقين بالوضوء و جعل العلّة نفس اليقين، يكون قوله عليه السّلام: «و لا ينقض اليقين» بمنزلة كبرى كلّية للصغرى المزبورة.[3]
احتمال دوم: در این عبارت چیزی حذف نشده، شما میگویید جزا حذف شده، محقق نائینی میفرمایند جزا حذف نشده و علت هم قائم مقام جزا نشده و این جملۀ موجود جزای شرط است «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ» که اصلا ما در این روایت جمله محذوف نداریم، هیچ چیزی حذف نشده بلکه خود جمله «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ» جزای شرط است، با این توضیح که این جمله خبری در مقام انشاء است یعنی امام علیه السلام در روایت میفرمایند: "فان لم یستیقن انه قد نام" اگر یقین نداشت که خوابیده است، «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ» او خود را دارای یقین به وضو اعتبار کند یعنی الان که شک دارد خوابیده یا نه، امام علیه السلام میفرمایند: خودش را داری یقین به وضو اعتبار کند یعنی الان بگوید من یقین به وضو دارم. این یقین، یقین وجدانی که نیست چون شک دارد، روشن است که یقین تعبدی است یعنی الان که یقین ندارد خوابیده است، شک در نوم دارد، خودش را اعتبار کند دارای یقین به وضو و این معنای استصحاب است. بنابراین طبق این احتمال نه جملهای حذف میشود به عنوان جزا، و عدم الحذف اولی از حذف است و روایت هم دال بر استصحاب خواهد بود.
مرحوم نائینی می فرماید: مع أنّه لا ينبغي الإشكال في كون الجزاء هو نفس قوله: «فانّه على يقين من وضوئه» بتأويل الجملة الخبريّة إلى الجملة الإنشائيّة، فمعنى قوله عليه السلام «فانّه على يقين من وضوئه» هو أنّه يجب البناء و العمل على طبق اليقين بالوضوء.[4]
احتمال سوم: گفته شده است ما شئ محذوف نداریم «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ» تتمه شرط یا بگویید مقدمه جزاست و جزا «ولاینقض الیقین بالشک» است که گویا معنا چنین میشود جمله شرطیه این است "وان لم یستیقن انه قد نام و هو علی یقین من وضوئه فلاینقض الیقین بالشک". این شخص که یقین ندارد خوابیده است و یقین سابق دارد به وضو پس نقض نکند یقینش را به شک. طبق این احتمال هم روایت دال بر استصحاب میشود.