1404/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه بحث/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /مقدمه بحث
استصحاب: در مبحث استصحاب ابتداءً مطالبی به عنوان مقدمه ورود به بحث استصحاب بیان می شود و سپس در مقام اول حجیت و اعتبار استصحاب و ادله آن و در مقام دوم اقوال و نظرات اصولیون در استصحاب و در مقام سوم تنبیهات استصحاب بیان خواهد شد و در انتها نیز خاتمه ای در تعارض استصحاب با دیگر اصول و امارات ذکر می شود. در مقدمه بحث اصولیون متعرض چند امر شده اند که با بیان این امور، ارکان و ماهیت استصحاب مشخص خواهد شد:
مقدمه اول: تعریف استصحاب
استصحاب در لغت: به معنای " أخذ الشیء مصاحباً " آمده یعنی زمانی که انسان یک شیئی را همراه خودش قرار میدهد به این همراه قرار دادن استصحاب میگویند. مانند اینکه من به شما میگویم «استصحبت الکتاب»؛ یعنی کتاب را همراه خودم گرفتم. در القاموس المحیط نیز آمده است: "استصحبه أی دعاه الی الصحبه و لازمه"[1] یعنی کسی را برای صحبت و همراه بودن فراخواند و ملازم او واقع شد.در روایات و کلمات فقها هم تعبیر استصحاب "أجزاء ما لا یوکل لحمه در صلاه" آمده که به همین معنای لغوی و معنای همراه داشتن اجزای حیوان حرام گوشت در نماز است. روشن اسن که استصحاب اصطلاحی هم متخذ از همین معنای لغوی است چون در حقیقت مکلف حالت سابقه و یقین سابق خود را همراه خود به زمان لاحق و شک می برد.
پیشینه استصحاب در کلمات قدما:
در کلمات قدما درباره استصحاب تعبیر "الکلام فی استصحاب الحال" عنوان شده است همانند کلمات سید مرتضی[2] ، شیخ طوسی[3] ، ابن ادریس حلی در سرائر[4] و علامه حلی[5] و دیگران. استصحاب الحال را تقسیم به استصحاب حال عقل و استصحاب حال شرع نموده اند.دمرحوم فاضل تونی در بیان ادله عقلی احکام می گوید: " القسم الثانی استصحاب حال العقل أی الحاله السابقه و هی عدم شغل الذمه عند عدم دلیل أو اماره علیه [6] " مقصود ایشان از استصحاب حال عقل همان حکم عقل به برائت است که قبل از بلوغ انسان حکمی نداشته است تکلیفی نداشته است لذا عقل حکم به برائت و عدم اشتغال ذمه خواهد کرد. از آن جا كه قدما استصحاب را از ادله عقلى مى شمردند، آن را استصحاب حال عقل ناميده اند. ضمن اين كه چون حالت اصلى قبل از شريعت، برائت ذمه بوده، به آن استصحاب حال هم گفته مى شود. هم چنين به دليل اين كه در اين نوع استصحاب، برائت ذمه استصحاب مى شود، به آن استصحاب برائت ذمه نيز گفته شده است.و مراد از استصحاب حال شرع همین استصحاب اصطلاحی است،فاضل تونی در جای دیگر می فرماید قسم ششم استصحاب حال شرع به معنای تمسک به ثبوت آن چیزی است که در زمانی یا حالتی ثابت بوده و اکنون بعد از آن وقت یا زمان بنای خود را بر بقای آن می گذاریم،بنابراین استصحاب حال شرع تمسک به حکمی است که قبلا در یک زمان یا حالتی ثابت بوده است.
تعریف اصطلاحی استصحاب:
در کلمات اصحاب برای استصحاب، تعریف های مختلف و متعدّدی ذکر شده است:
مرحوم شیخ انصاری استصحاب را اینگونه تعریف کرده است: و عند الاصوليّين عرّف بتعاريف، أسدّها و أخصرها: «إبقاء ما كان»، و المراد بالإبقاء الحكم بالبقاء.[7] بهترین و مختصر ترین تعریف برای استصحاب "ابقاء ما کان" است، مراد از ابقاء، حکم به بقاء است، دلیل ابقاء هم لأجل انّه کان است، چون که قبلا بوده است.
مرحوم آخوند خراسانی در کفایه فرموده: و لا يخفى أن عبارتهم في تعريفه و إن كانت شتى إلا أنها تشير إلى مفهوم واحد و معنى فارد و هو الحكم ببقاء حكم أو موضوع ذي حكم شك في بقائه.[8]
بعد مرحوم آخوند می فرماید عبارات مختلف در تعریف استصحاب هم اشاره به این معنا و مطلب دارد و تعریف صحیح طبق همه مبانی در حجیت استصحاب، همین تعریف است که استصحاب یعنی حکم به بقاء ولی وجه و مستند آن مختلف است، ممکن است بناء عقلاء باشد یا ظن حاصل از بودن سابق باشد یا دلالت نصوص بر حکم تعبدی به بقاء باشد.قدر متیقن و جامع استصحاب، همان حکم به بقاء است که این حکم به بقاء، همان تعریف مرحوم شیخ است که استصحاب حکم شرعی به بقاء است. در تعریف استصحاب در کتاب زبده شیخ بهایی نیز به همین مطلب اشاره شده است: "اثبات الحکم فی الزمان الثانی تاویلا علی ثبوته فی الزمن الاول" اشکالاتی به تعریف مرحوم شیخ و آخوند شده که باید از آنها جواب بدهیم، قبل از آن باید مقدمه ای مطرح شود و آن اینکه در مورد استصحاب، سه جهت وجود دارد که این سه جهت باید در تعریف استصحاب ملاحظه شود و تعریف خوب و جامع، تعریف مشتمل بر این سه جهت است:
جهت اول: اینکه به استصحاب عنوان دلیل و حجت اطلاق شود.
جهت دوم: اینکه مبانی در حجیت استصحاب مختلف است از باب اماره یا اصل عملی یا حکم عقل و بناء عقلاء و... لذا باید تعریفی ارائه شود که با همه مبانی سازگاری داشته باشد.
جهت سوم: اینکه استصحاب فعلی است که اسناد به مکلف داده می شود و مشتقات آن به مکلف اسناد داده می شود. همچنین در ادله خطاب استصحاب به مکلفین است، ایاک أن تنقض الیقین بالشک و... این توجه خطاب به مکلفین نشان می دهد که استصحاب باید فعلی از افعال مکلف باشد.
البته به این جهت سوم اشکال شده به اینکه توجه خطاب به مکلفین به عبارت "انقض و لا تنقض" نهایتا اقتضاء می کند که ماده(نقض و عدم نقض) فعل مکلف است ولی این دلیل نمی شود که خود استصحاب هم فعل مکلف باشد چون ممکن است نهی از نقض عبارة اخری حجیت و اعتبار استصحاب و حکم به بقاء از طرف شارع باشد. طبعا اگر تعریفی این سه جهت را تأمین بکند، تعریف جامع وأنسب خواهد بود.