1404/08/17
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد طبقه بندی های ادوار فقه/نظر برگزیده در ادوار فقه /تاریخ و ادوار علم فقه

موضوع: تاریخ و ادوار علم فقه/نظر برگزیده در ادوار فقه /نقد طبقه بندی های ادوار فقه
نقد طبقه بندی های ادوار فقه:
با بررسی تقسیمات تدوین شده شش گانه ای که پیرامون ادوار تحولات فقه امامیه ذکر شد و با ملاحظه حدود دامنه تحقیق که از زمان بعد از رحلت پیامبر(ص) تا زمان حاضر بوده است، به نظر می رسد که غالب آن ها از حیث جامعیت و مانعیت قابل نقد می باشند.
تقسیمات مذکور حداقل در دو جهت زیر قابل خدشه است:
1. برخی از آن تقسیم ها چندان دقیق نبوده و دارای زیادت اند؛ یعنی تحولات رخ داده در هر عصر و دوره بدان حد نبوده که بتوان آن را مبنای تقسیم قرار داد و قطعاً در یکایک آن طبقات، برای فقه تطوّرات تازه پدید نیامده است.
2. عمده طبقه بندی های مذکور همراه با نقصان و کاستی بوده و از حیث جامعیت قابل خدشه است؛ چرا که غالب این دسته بندی ها حداکثر تا قرن سیزدهم ق. و تا حیات شیخ انصاری(متوفی ۱۲۸۱ ق.) پایان یافته و تحولات پس از عصر ایشان لحاظ نشده است، در صورتی که برای فقه به اعتبار تفقه پس از شیخ انصاری نیز تحولات قابل توجهی رخ داده است. به جز تقسیم اول، بقیه موارد مذکور از زمان وحید بهبهانی و یا شیخ انصاری به بعد را موشکافی نکرده است.
نظر برگزیده در ادوار فقه امامیه از جهت زمانی:
به نظر می رسد با توجه به تحولات تاثیر گذار در فقه و اجتهاد در نزد شیعه بتوان از جهت زمانی ادوار فقه را در هفت دوره ترسیم نمود گرچه ممکن است برخی از این دوره ها خود مراحل مختلفی را گذرانده باشند که به آنها اشاره خواهد شد.
دوره اول: دوره تشریع و تبیین و تبلیغ احکام(عصر نص از زمان پیامبر اکرم(ص) تا غیبت صغری(1-260 قمری)
دوره دوم: تدوین و تکامل کتب حدیثی و آغاز اجتهاد اصطلاحی(از غیبت صغری تا آخر حیات شیخ طوسی)(۲۶۰–۴۶۰ قمری.)
دوره سوم: عصر جمود، رکود و تقلید(از وفات شیخ طوسی تا عصر ابن ادریس حلی(۴۶۰ تا حدود 600 قمری)
دوره چهارم: عصر تجدید حیات اجتهاد و فقاهت(از عصر ابن ادریس حلی تا زمان اخباریگری(۶۰۰–۱۰۳۰ قمری)
دوره پنجم: عصر ظهور و رشد حرکت اخباریگری(از ظهور ملامحمد امین استرآبادی تا مرحوم وحید بهبهانی(۱۰۳۰–۱۱۸۰ قمری)
دوره ششم: عصر توقف اخباریگری و شروع مرحله تکامل و ابداعات و نوآوریهای فقهی و اصولی(۱۱۸۰–تا عصر معاصر)
دوره هفتم: عصر استقرار حکومت فقهی و ورود مؤثر فقها در امور سیاسی و اجتماعی(از عصر امام خمینی(ره) تاکنون)
دوره اوّل: عصر نصّ (دوره تشریع، تبیین و تبلیغ احکام / از زمان پیامبر اکرم(ص) تا غیبت صغری 260ق)
اوّلین دورهای که در ادوار فقه مطرح میشود، «عصر نصّ» است. عصر نصّ دورهای است که از صدر اسلام آغاز شده و تا پایان غیبت صغری ادامه داشته است. و جه تسمیه این دوره به عصر نصّ این است که شیعیان در این محدوده زمانی، به نصّ دینی دسترسی داشتند و میتوانستند نصوص دینی را از خود معصومین(ع) به طور مستقیمـ از طریق شخص معصوم(ع) ـ یا غیر مستقیم ـ از طریق نوّاب اربعه در زمان غیبت صغری ـ دریافت نمایند.
خود این دو را می توان به دوم مرحله تقسیم نمود:
مرحله اول:عصر پیامبر اکرم(ص)(عصر وحی و تشریع احکام)
مرحله دوم:از رحلت پیامبر(ص) تا آخر غیبت صغری(عصر تبلیغ احکام و عصر حضور ائمه ی اطهار(ع) و نواب اربعه)
مرحله اول: عصر پیامبر اکرم(ص) (عصر وحی و تشریع احکام)
در این دوره قانون گذاری و جعل احکام مستقیما به وسیله وحی و نزول قرآن،توسط پیامبر اکرم(ص) انجام شده است.این دوره عصر تشریع و جعل احکام و قوانین اسلام برای جامعه و بشریت بوده است که پیامبر اکرم(ص) به عنوان شارع مقدس عهده دار این مسئولیّت مهم بوده اند.
آغاز این عصر با بعثت پیامبر اکرم(ص) و انتهای آن با وفات ایشان مقارن است که در آن تشریع احکام طبق حکمت الهی به تدریج از ناحیه آن حضرت صادر می شده است. خداوند متعال مقدّر ساخته بود احکام به مناسبتها، شؤون و مواردی خاصّ از ناحیه پیامبر(ص)در قالب آیات و روایات صادر شود. بخشی از این احکام در آیات منعکس و بخشی دیگر از آن در روایات نبوی مطرح شده است.
به هر حال، حکمت الهی به این گونه رقم خورد که آیات به تدریج نازل شود؛ لذا قسمتی از احکام در محدوده زمانی بین بعثت و هجرت از مکّه به مدینه که مبدأ تاریخ مسلمانان میباشد، صادر شد.
آیاتی که در این محدوده نازل شدند به «آیات مکّی» موسوم است که غالباً ناظر به اخلاقیّات و اعتقادیّات است و کمتر میتوان در آنها به مورد فقهی برخورد. برخی از محقّقین قائلند که در این محدوده زمانی جزء نماز و طهارت که بر پیامبر و اجب و بر مردم مستحبّ بوده، هیچ تکلیفی تشریع نشده است؛ زیرا جاهلیّت و آداب و سنن آن بین مردم و در فکر و ذهن آنها به شدّت ریشه و رسوخ داشت و تحوّل و تغییر آن به گذشت زمان نیازمند بود؛ تا آن ملّت بتواند به سمت یک مسلمان و اقعی و کامل قدم بردارد. در مدّت زمان از هجرت تا رحلت، تمامی احکام در قالب آیات و روایات توسّط آن حضرت صادر و مطرح شدند. میتوان گفت حدوداً دو ثلث قرآن قبل از هجرت و یک ثلث آن که عمدتا آیات الاحکام میباشد و به کار فقه و فقیه میآید بعد از هجرت نازل شده است.
نتیجتا شروع استنباط فقهی مربوط به بعد از هجرت است چون قبل از هجرت حکم فقهی غیر از طهارت و نماز صادر نشده بود.
نویسندگان تاریخ فقه از دوره اول فقه تعبیر به عصر تشریع کرده اند زیرا نزول قرآن و ابلاغ آن توسط حضرت رسول به جهانیان رسالت آن بزرگوار را پایدار ساخت قرآن اولین مصدر تشریع احکام است سنت رسول خدا دومین مصدر تشریع احکام نزد امامیه است از روایات نبوی که به عنوان قواعد عام فقه می توان یاد نمود مانند «لایحل مال امرءمسلم الا عن طیب نفسه، علی الید ما اخذت حتی تودّی، البینه علی المدعی و الیمین علی المدعی علیه، الولد للفراش، لاضرر ولا ضرار فی الاسلام، الاسلام یجب ماقبله، و تدرأ الحدود بالشبهات و...».
دوره تشریع از آغاز بعثت پیغمبر تا زمان رحلت آن حضرت شامل می شود یعنی مدت بیست و سه سال در این دوره که همزمان نزول وحی و حیات پیامبر است احکام دین به مناسبت های مختلف جعل می شده و قرآن کریم و یا پیامبر حکم مناسب هر موضوع را بیان می کند شیعه معتقد است که امام معصوم هم حق و حکم را دارد منتها این حکم را از پیش خود وضع نمی کند بلکه به استناد آیات و سنت نبوی بیان می فرماید و در واقع ائمه مفسر و مبین احکام می باشند دوره تشریع از زمان بعثت تا رحلت رسول الله بوده و این دوره همان دوره تاسیس فقه است که موسس آن نبی اکرم(ص) با لسان وحی می باشد.
مرحله دوم: عصر ائمه اطهار(ع) تا غیبت صغری(عصر تبیین و تبلیغ احکام)
از آنجایی که تمام احکام از هجرت تا رحلت پیامبر(ص) نازل شد و عصر تشریع با انقطاع وحی پایان یافت به همین دلیل خیلی از محقّقین قائلند که زمان ائمه اطهار(ع) زمان تفریع و تبیین احکام بوده است. تشریع مختصّ به زمان پیامبر(ص)بوده است و شارع مقدس پیامبر گرامی اسلام بوده اند و بعد از این زمان و قت آن بوده که این احکام تشریع شده توسّط اهلبیت(ع) برای تبیین و تفریع شود.
ما به بیان دو شاهد بر این ادّعا اکتفا میکنیم.
شاهد اوّل: بخشی از خطبه معروف پامبر اکرم(ص) در حجّه الوداع است.
در آن خطبه آمده است: «یا أیّها الناس و الله ما من شیء یقرّبکم من الجنّه و یباعدکم من النار الّا و قد أمرتکم به، و ما من شیء یقرّبکم من النار و یباعدکم من الجنّه الّا و قد نهیتکم عنه.» هیچ چیزی(از و اجبات و مستحبّات) نیست که شما را به بهشت نزدیک و از دوزخ دور کند مگر اینکه شما را به آن فرمان دادم و هیچ چیزی(از محرّمات و شاید مکروهات) نیست که شما را به دوزخ نزدیک و از بهشت دور کند مگر اینکه شما را از آن بر حذر داشتم.
شاهد دوّم: آیات مشهوری است از قرآن که بر این معنا دلالت دارد.
آیه اکمال دین و اتمام نعمت ﴿الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً﴾ که در حجّه الوداع نازل شده به و ضوح نشان دهنده این امر است.
آیه مبارکه ﴿ونزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکلّ شیء﴾ و ما قرآن را بر تو به عنوان تبیان و روشن کننده هر چیزی نازل کردیم.
آیه شریفه ﴿ما فرّطنا فی الکتاب من شیء﴾ ما از(بیان) چیزی در این کتاب کوتاهی نکردیم.
آیه مبارکه ﴿ولا رطب و لایابس الّا فی کتاب مبین﴾ هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتاب روشنکننده میباشد.
این آیات سهگانه و مشابهات آن دلالت میکند بر اینکه قرآن شامل تمامی احکام و احتیاجات انسان است.
روایات مؤیّد شاهد دوّم: تاییداتی برای مفاد این آیات، در روایات و ارد شده که به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم.
امام صادق(ع) فرمودند: «ما من امر یختلف فیه اثنان الّا و له أصل فی کتاب الله عزّوجلّ و لکن لا تبلغه عقول الرجال»
روایت دیگری است از امام صادق(ع)که میفرمایند: «انّ الله تبارک و تعالی انزل فی القرآن تبیان کلّ شیء، حتّی و الله ماترک الله شیئا یحتاج الیه العباد، حتّی لا یستطیع عبد یقول: لو کان هذا انزل فی القرآن الّا و قد أنزله الله فیه».
این روایت هم به وضوح نشان میدهد که هر چیزی ـ از جمله احکام فقهی که بندگان به آن احتیاج دارند، تماماً در قرآن و جود دارد.
با توجّه به این شواهد و مؤیّدات به این نتیجه میرسیم که تمام احکام در محدوده دوّم عصر تشریع یعنی از هجرت تا رحلت نازل شد.
بله بسیاری از احکام به مصالحی در عصر پیامبر اکرم(ص) برای مردم بیان نشده و آن احکام نزد ائمه ی اطهار(ع) در مصحف امیر المومنین(ع) یا مصحف فاطمه(س) یا کتاب جامعه به ودیعت نهاده شده و آنها به حسب مقتضیات زمان و شرائط و ظرفیت مردم آن احکام را تبلیغ و اعلام می کنند و برخی از آن احکام نیز تا زمان ظهور حضرت حجت(عج) برای مردم مخفی می ماند و با ظهور ایشان برای مردم اعلام خواهد شد.
در برخی از روایات این تعبیر آمده است: «ثم فوّض إِلَیهِ أَمْرَ اَلدِّینِ وَ اَلْأُمَّهِ».
در اینکه منظور از تفویض امر به پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) چیست؟ چندین احتمال وجود دارد، از جمله:
- تفویض امر تشریع به پیامبر و اوصیاء به نحو کلی
-تشریع جزئى در موارد محدود، به این گونه که پیامبرصلى الله علیه وآله و اوصیاء در موارد جزئی و محدود جعل احکام داشته اند.
-تفویض امر حکومت و تدبیر و سیاست و تربیت نفو
-تفویض امر عطا و منع(به هر کس صلاح ببیند از بیت المال ببخشد و به آن کس مصلحت نبیند نبخشد).
-تفویض در بیان حقایق اسرار احکام یعنى آنچه را از اسرار، و احکام مصحلت مى بیند بیان کند و آنچه را مصلحت نیست نگوید.
در عبارتی کامل امام صادق علیه السلام مصحف فاطمه(س) را این چنین تعریف می کنند: «إِنَّ عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَةَ وَ مَا يُدْرِيهِمْ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ قَالَ فِيهِ مِثْلُ قُرْآنِكُمْ هَذَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ اللَّهِ مَا فِيهِ مِنْ قُرْآنِكُمْ حَرْفٌ وَاحِدٌ إِنَّمَا هُوَ شَيْءٌ أَمْلَاهُ اللَّهُ عَلَيْهَا وَ أَوْحَى إِلَيْهَا قَالَ قُلْتُ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْعِلْمُ قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ لَيْسَ بِذَاكَ قَالَ ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ إِنَّ عِنْدَنَا لَعِلْمَ مَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا هُوَ وَ اللَّهِ الْعِلْمُ قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ مَا هُوَ بِذَاكَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَيُّ شَيْءٍ هُوَ الْعِلْمُ قَالَ مَا يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ الْأَمْرُ بَعْدَ الْأَمْرِ وَ الشَّيْءُ بَعْدَ الشَّيْءِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ».
و از امام باقر(ع) نیز نقل شده: «نزد من صحیفه ای است و در آن نوزده صحیفه وجود دارد که رسول خدا(ص) آن را بخشیده است.
در جای دیگر می فرمایند: نزد ما کتاب علی(ع) که هفتاد ذراع است موجود است. هیچ چیز در زمین وجود ندارد که انسان بدان محتاج باشد مگر این که در این کتاب آمده است حتی حکم خراش دست و چنانچه ولایت مردم را به دست گرفتیم بر اساس آن چه خدا نازل فرموده حکم می کنیم و از آن چه در این صحیفه آمده است تجاوز نمی کنیم.
از امام صادق(ع) نقل شده است امام علی(ع) شیعیانش را در احکام حلال و حرام محتاج به احدی رها نکرده بلکه ما همه مسائل را حتی خراش دست را در کتابش یافتیم. چنان چه آن کتاب را ببینی خواهی دانست که از کتب اولین است.
همچنین در روایتی از ابابصیر این گونه آمده است: «عن ابی بصیر قال سمعت: ابا عبدالله یقول: ما مات ابو جعفر حتی قبض ابو عبد الله مصحف فاطمه(س)» امام باقر(ع) رحلت نفرمود تا این که امام صادق(ع) مصحف فاطمه(س) را دریافت نمود.
امام صادق(ع) فرمود: داود علوم همه انبیاء را به ارث برد و سلیمان وارث داود شد و محمد(ص) وارث سلیمان است و ما هم وارث محمدیم، نزد ما است صحف ابراهیم و الواح موسی(ع)، ابو بصير گفت به راستی علم این است امام فرمود: ای ابا محمد(ضریس کناسی) این علم نیست همانا علم آن است که در شب و روز و روز به روز و ساعت به ساعت پدیدار می شود.
امام موسی ابن جعفر در پاسخ بُرَیه که پرسید تورات و انجیل و کتب انبیاء از کجا به دست شما آمده است؟ فرمود: همه آن ها از خودشان به ما ارث رسیده و همان طور كه می خواندند آن ها را می خوانیم و همان گونه كه خود انبیاء بیان می کردند بیان می کنیم. به راستی خدا در زمین خود حجتی معين نمي كند نمی گذارد که از چیزی پرسش شود و گوید: من نمی دانم عصا، الواح، حجر و تابوت موسی، پیراهن حضرت آدم و خاتم سلیمان، پیراهن یوسف(ع)، شمشیر پیامبر(ص) و پرچم و زره و دیگر وسایل آن حضرت از مواریث انبیاء و امامان معصوم علیهم السلام است که یکی پس از دیگری از همدیگر به ارث برده اند و اکنون در نزد امام عصر حضرت مهدی علیه السلام موجود است.
در مورد مواریث علمی امامان(ع) احادیث بسیاری در کتب روایی آمده است که ذکر یکی از آنها به عنوان نمونه از کتاب شریف اصول کافی در اینجا مناسب به نظر می رسد.
ابی بصیر گوید: خدمت امام صادق(ع) رسیدم و عرض کردم قربانت، می خواهم از شما پرسش خصوصی کنم. در این جا کسی است که سخن مرا بشنود؟ گوید امام پرده ای که میان او و اتاق دیگری آویخته بود بالا زد و سری در آن کشید و سپس فرمود: ای ابو محمد، از هرچه خواهی بپرس گوید: گفتم قربانت، شيعيان باز می گویند که: رسول خدا(ص) به علی(ع) بابی از دانش آموخته که از آن هزار باب برای وی گشوده شده؟ فرمود: ای ابا محمد رسول خدا به علی هزار باب آموخت که از هر باب آن هزار باب گشوده می شود. گفتم: بخدا علم این است، ساعتی آن حضرت سر انگشت به زمین زد و سپس فرمود: محققاً این علم است ولی باز آن علم کامل و نهایی نیست و به راستی «جامعه» نزد ما است و مردم چه می فهمند که جامعه چیست؟ فرمود: یک دفتری است که هفتاد ذراع به ذراع رسول خدا(ص) درازا دارد و به املاء آن حضرت است که از زبان خود بیان کرده و علی(ع) به دست خود نوشته، هر حلال و حرام و هرچه مورد نیاز مردم باشد در آن است تا برسد به حکم ارش یک خراش در تن.
سپس فرمود: به راستی در نزد ما است «جفر» و چه می فهمند جفر چیست؟ عرض کردم که جفر چیست؟ فرمود: یک ظرفی است از پوست که در آن است علم انبیاء و اوصیاء و علم دانشمندان گذشته از بنی اسرائیل، گوید، گفتم: به راستی این است همان علم کامل، فرمود: این هم علمی است ولی باز آن علم نهایی نیست و ساعتی خاموش شد و باز فرمود: به راستی نزد ما است مصحف فاطمه(س) و چه می فهمند که مصحف فاطمه(س) چیست؟ گفتم: مصحف فاطمه چیست؟ فرمود سه برابر این قرآن که میان شما است در آن است و به خدا یک کلمه از این قرآن شما هم در آن نیست، گوید: گفتم به خدا علم کامل این است، فرمود این هم علمی است ولی آن علم نهایی و کامل نیست و ساعتی خاموش شد و باز فرمود: به راستی نزد ما است علم آن چه بوده و علم هرچه خواهد بود تا قیام ساعت، گفتم: قربانت بخدا علم نهایی این است فرمود: این هم علمی است ولی آن علم نهایی نیست. عرض کردم قربانت، پس آن علم نهایی و کامل چیست؟ فرمود: آن علمی است که در هر شب و روز نسبت به کاری دنبال کاری و چیزی دنبال چیزی پدید شود تا روز قیامت.
در دیدگاه شیعه اولین کتاب حدیثی توسط امیر المومنین علی(ع) تدوین شده که معروف به کتاب علی یا الصحیفه یا الصحیفه الجامعه و یا أمالی رسول الله بوده است، احادیث این کتاب را پیامبراکرم(ص) به علی(ع) املا فرموده و حضرت علی(ع) آن را کتابت کرده اند،این کتاب نزد ائمه اطهار بوده است و در مواقعی سخنانشان را به این کتاب مستند می کردند.
امام باقر(ع) در روایتی که در کافی شریف نقل شده مراتب سهم وراث را در ارث مستند به این کتاب بیان کرده اند: «..أقرأنی ابوجعفر صحیفه کتاب الفرائض التی هی املاء رسول الله ص و خط علی ع بیده...».[1]
مرحوم محمد بن حسن صفار قمی(م 290 ق) نیز در بصائر الدرجات 24 روایت در رابطه با کتاب علی(ع) در باب خاصی به همین نام گردآوری کرده است
برخی ویژگی هایی که مصحف امام علی(ع) را از سایر مصحف ها جدا می کردند، عبارتند از:
۱. در این مصحف، سیر تاریخی نزول قرآن و تشریع احکام(بویژه مسئله ناسخ و منسوخ)، به دلیل رعایت ترتیب سوره ها بر طبق نزول آنها و قرار گرفتن سوره های مدنی پس از سوره های مکّی، روشن بود.
قرائت این مصحف، همان قرائت پیامبر(ص) بود. بنا بر این، فهم صحیح و درست آیات، در دسترس بود.
در حاشیه این مصحف، تفسیر، تأویل، اسباب نزول و... به دست امام(ع) نوشته شده بود و به آیات ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، نام اشخاصی که آیات در باره آنها نازل شده بود، و... تصریح شده بود.
بنابراین، در مصحف امام علی(ع)، هر آنچه ناظر به تفسیر و تبیین قرآن است، منعکس گردیده بود.
امتیازات و ویژگی های دوره اول:
اگرچه در این دوره اجتهاد به صورت گسترده مطرح نبود و محدث و فقیه تقریباً یک معنی را می رساند، لکن در عین حال می توان امتیازاتی را برای آن برشمرد که برخی از آن ها چنین است:
1) چهرههایی که در این دوران به عنوان مرجع و ملجأ مردم و پاسخ سؤالات و شبهات فقهی مطرح بودند در زمان پیامبر(ص) با عنوان «قاری» و در زمان ائمّه: به عنوان «راوی» شناخته میشوند عنوان «فقه» یا «فقیه» را به نحوی که امروز مصطلح شده است، در صدر اسلام نبود، بلکه غالبا از کسانی که به عنوان چهرههای شاخص و دانشمند مطرح بودند به عنوان «قاری» یعنی قاری یاد میشد. کار این عدّه، قرائت و اقراء قرآن بود یعنی قرآن میخواندند و به دیگران هم تعلیم میدادند.
به تدریج عنوان «راوی» جایگزین عنوان «قاری» شد زیرا با و فات پیامبر(ص) عصر تشریع و نزول قرآن به پایان رسیده و تقریباً همه مسلمین توانایی خواندن قرآن را داشتند. بدین سبب بود که «روات» به عنوان چهرههای برجسته به جای قرّاء مطرح شدند.
2) خصوصیّت اجتهاد در این دوره این است که به شکلی بسیار بسیط و ساده، و فاقد پیچیدگیها، دقّتها و تأمّلهایی بوده که در قرون بعد در اجتهاد رخ داده است؛ چراکه فقهاء با وجود منبع حیّ و زنده فقه، نیازی به اجتهاد احساس نمیکردند. البتّه بحثهای اجتهادی مطرح بود، ولی جدّیّتی در طرح آن دیده نمیشد.
به تعبیر دیگر: پیشرفت، توسعه و خلّاقیّت زاییده نیاز است؛ چنانکه میگویند: نیاز مادر اختراعات و اکتشافات بشری است. انسان با احساس کمبود، درصدد رفع آن برمیآید، تا یک بیماری بروز نکند درمان آن کشف نخواهد شد. این یک اصل مسلّم است. فقها و روات شیعه نیز، به خاطر حضور اهلبیت(ع) نیاز چندانی به اجتهاد احساس نمیکردند.
بحثهای اجتهادی بود، و لی جدّی مطرح نبود؛ چون فقیه و لو اینکه الآن دسترسی به امام نداشته باشد، امّا امیدوار بود که بالاخره میتواند راهی به امام پیدا کند و جواب و پاسخ اشکالش را بپرسد، لذا تلاش نمیکرد.
به تعبیر دیگر باب اجتهاد از راه منابع معتبر شرعی در این دوره برای قاریان و عالمانی که مجتهدان آن زمان به حساب می آمدند، باز بود؛ ولی به دو علت نیاز چندانی به استفاده از آن نبود:
الف- کم بودن پدیده ها و فروع جدید؛
ب- حضور رسول خدا در جامعه اسلامی و دسترسی مستقیم مسلمانان به ایشان.
بهترین راه برای شناخت احکام شرعی در وقت نیاز این بود که مردم بدون هیچ واسطه ای به شخص پیامبر مراجعه می کردند و مسائل مورد نیاز را از وی می پرسیدند؛ ایشان با گفتار یا رفتار خویش و یا با آیه ای از کتاب خدا به آن ها پاسخ می داد. خداوند در این زمینه می فرماید: «وَلَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ.»
نیاز فراوانی به مقدمات علمی نداشت؛ بلکه فقط کمی نیاز به ادراک و فهم و تأمل داشت.
برای اثبات این موضوع، علل گوناگونی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
یک - ارتباط عالمان با رسول خدا(ص)
در این دوره ارتباط قاریان و عالمان به طور مستقیم با پیامبر(ص) فوایدی را برای آنان به ارمغان داشت؛ از آن جمله:
- آگاهی بیشتر آنان به نخستین منبع فقهِ اجتهادی، یعنی کتاب خداوند، از حیث خصوصیات و ویژگی های آن؛ از جمله زمان و مکان صدور و شأن نزول ها، که دانستن این امور نقش بسزایی در تسهیل استنباط دارد.
- آگاهی بیشتر آنان به دومین منبع فقهِ اجتهادی، یعنی سنت رسول خدا(ص) اعم از قول و فعل و تقریر ایشان، از حیث خصوصیات آن؛ از قبیل اصل صدور، دلالت و جهت در قول(به مثال: وجوب، استصحاب یا اباحه) و اباحه در فعل و در تقریر ایشان.
- آسان بودن شناخت حدیث صحیح از سقیم در احادیث متعارضه و نبودن نیاز به قواعد و قوانین خاص؛ زیرا با مطرح نمودن اختلاف نزد رسول خدا، حدیث صحیح برای عالم معلوم می شد و بدین جهت ملاک و مقیاسی در این زمینه برای عالمان و قاریان لازم نبود.
دو - نبودن فقهِ اجتهادی به صورت فنّی خاص
در این دوره قاریان و عالمان در مقام استنباط نیاز به علوم مقدماتی و ابزار خاصی از قبیل علم رجال، حدیث، علم اصول و امثال اینها نداشتند.
سه - نبودن مسائل تازه
سومین علتِ آسان بودن اجتهاد در این دوره، مطرح نبودن مسائل تازه و رویدادهای پیچیده است.
چهار - نبودن مسائلی که دارای نصّ خاص نباشند
علت دیگر، مطرح نبودن رویدادهایی است که دارای نصّ خاص نبودند؛ و اگر احیاناً مطرح می شدند، بسیار کم و ناچیز بودند.
پنج - عدم وجود آرا و نظریات متضاد و متنافی
پنجمین علت، مطرح نبودن آرا و نظریات متفاوت و متضاد بود. بدین جهت قاریان و عالمان به مجرد مراجعه به منبع استنباطی، حکم مسئله را استخراج و پاسخگو می شدند.