درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی
98/12/19
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت نهم / قاعده اصالة الصحه / امر پنجم / خاتمه / استصحاب جهت نهم تعارض بين اصالت الصحه و استصحاباگر معارضه بين اصالت الصحه و استصحاب واقع شود، چه بايد كرد و كدام مقدم است؟ و مقصود از بحث در خاتمه استصحاب هم همين جهت نهم مي باشد و بقيه بحث ها، ربطي به استصحاب نداشته است.
اگر معارضه بین اصالت الصحه و استصحاب واقع شود، چه باید کرد و کدام مقدم است؟ و مقصود از بحث در خاتمه استصحاب هم همین جهت نهم می باشد و بقیه بحث ها، ربطی به استصحاب نداشته است.
در این رابطه می گوئیم استصحابی که معارض با اصالت الصحه است، گاهی استصحاب حکمی است و گاهی استصحاب موضوعی.
اگر استصحاب معارض، استصحاب حکمی باشد، شکی نیست که اصالت الصحه بر استصحاب حکمی مقدم است. مثلا بیعی انجام شده است و شک داریم که این بیع، صحیح واقع شده یا فاسد، چون احتمال می دهیم شرطی از شروط بیع، اخلال شده است و از طرفی قابلیت فاعل و مورد هم احراز شده است، در این صورت از یک جهت بنگریم، استصحاب حکمی می گوید عدم انتقال مبیع از مالک است و حکم به فساد این بیع می کند و از طرفی هم اصالت الصحه، حکم به صحت بیع می کند، در این صورت شکی نیست که اصالت الصحه مقدم است و با توجه به اینکه سیره قائم شده است و حمل بر صحت می کند، می گوئیم اصالت الصحه، بر استصحاب مقدم است، فرق ندارد که این تقدم، به وسیله حکومت باشد یا به وسیله تخصیص.[1]
اما استصحاب موضوعی، آیا اصالت الصحه مقدم است یا استصحاب؟ مثلا شک داریم بیعی که انجام شده، صحیح است یا خیر و منشا شک این است که این مبیع، قبلا خمر بوده و احتمال می دهیم هنگام بیع، تبدیل به سرکه شده باشد، آیا با اصالت الصحه، می توان حکم به صحت این بیع کرد یا خیر؟ در اینجا می گوئیم، استصحاب موضوعی مقدم است و جای جریان اصالت الصحه نمی باشد و استصحاب موضوعی، حکم به بقاء خمریت می کند و بالتعبد شکی در فساد بیع نیست که بخواهیم با اصالت الصحه، حکم به صحت کنیم و معنای این، تقدیم استصحاب موضوعی بر اصالت الصحه نیست، بلکه با جریان استصحاب موضوعی، دیگر شکی باقی نمی ماند که بخواهیم به دنبال اصالت الصحه برویم، زیرا جریان اصالت الصحه، متوقف بر احراز مورد و قابل بود و با شک در قابلیت مورد یا فاعل، دیگر اصالت الصحه جاری نمی باشد.[2]
پس عدم جریان اصالت الصحه، بخاطر عدم مقتضی است نه بخاطر وجود مانع.
مرحوم نائینی در فوائد الاصول[3] یک بحث مفصلی را دنبال می کند و آن اینکه جهت تقدیم هر یک از این دو بر دیگری چیست که گفته اند ابتداءا باید بحث شود که اصالت الصحه از امارات است یا از اصول و اگر بگوئیم از امارات است، دیگر بحثی در تقدیم امارات بر اصول نیست و اگر بگوئیم استصحاب از امارات است و اصالت الصحه از اصول، باز هم بحثی نیست در تقدیم استصحاب بر اصالت الصحه. پس باید ابتداءا وضع این دو را از این جهت روش کنیم.
اما می گوئیم در اینجا، جای این بحث ها نیست، چون دلیل بر اصالت الصحه، سیره است و در هر موردی که سیره حمل بر صحت کند، لا محاله باید گفت، اصالت الصحه جاری است و مقدمه بر استصحاب می باشد، چه بگوئیم از اصول است یا از امارات.
اما اگر در موردی، قیام سیره، برای حجیت اصالت الصحه، احراز نشود، وجهی بر تقدم آن نسبت به استصحاب نمی باشد و باید گفت استصحاب مقدم است، چه بگوئیم اصالت الصحه از امارات است یا از اصول است.[4]
تا به حال بحث از اصالت الصحه در 9 جلسه و 9 جهت، به پایان رسید.
این دومین بحثی بود که در خاتمه استصحاب از آن بحث شد، مبحث اول قاعده فراغ و تجاوز بود و مبحث دوم، اصالت الصحه بود و مبحث سومی که بحث خواهد شد، قاعده ید است.