« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

84/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

معنای دائن و غریم

 

موضوع: معنای دائن و غریم

 

تقدم الکلام در اول کتاب دین، و للآخر الدائن و الغريم

ظاهر این کلام کما ذکرنا این است که اطلاق کلمه غریم بر طلبکار است. به طلبکار دو کلمه اطلاق می شود 1- دائن 2- غریم

اگر مقصود این کلام اختصاص الغریم به طلبکار باشد، کما هو الظاهر، این اختصاص خلاف لغت و کلمات فقها و روایات است برای اینکه درلغت کلمه غریم تاره اطلاق بر طبکار شده است و اخری اطلاق بر مدیون شده است.

کما اینکه در کلمات فقها کلمه غریم تاره اطلاق بر طلبکار شده است و اخری اطلاق بر مدیون شده است.

کما اینکه در روایات کلمه غریم تاره اطلاق بر طلبکار شده است و اخری اطلاق بر مدیون شده است.

ملاحظه کنید صدر اول از کتاب دین و للآخر الدائن و الغريم.[1]

للآخر یعنی طلبکار که بر این فرد کلمه غریم و دائن اطلاق می شود.

نتیجه اینکه این استظهار خلاف لغت و کلمات فقها و روایات است.

توضیحی در کلمه غریم

توضیح ذلک:

در مفردات راغب ماده غرم و الغریم یقال لمن له الدین و لمن علیه الدین.

له الدین، دائن است و علیه الدین، مدیون است. پس اختصاص به من علیه الدین ندارد.

مرحوم طریحی در مجمع البیان: و الغریم الذی علیه الدین و قد یکون الغریم ایضا الذی له الدین.

این عبارت عکس ما افاده سیدنالاستاد است این عبارت بر مدیون اطلاق می شود و گاهی هم بر دائن اطلاق می شود.

ملاحظه کنید مجمع البحرین را.

نتیجه ما ذکرنا این است که کلمه غریم اختصاص به طلبکار ندارد. برای اینکه در لغت بر هردو اطلاق شده است. اینکه سیدنالاستاد می فرمایند: و للآخر الغریم نا تمام است. برای اینکه مخالف لغت است.

کما اینکه این فرمایش مخالف کلمات فقهاست.

ملاحظه کنید.

مختصر النافع

و لو بيع الدين بأقل منه لم يلزم الغريم أن يدفع إليه أكثر مما دفع على تردد.[2]

مورد استشهاد کلمه غریم است. این کلمه غریم درعبارت محقق حلی مراد مدیون است، مراد من علیه الدین است. پس ایشان کلمه غریم را اطلاق به مدیون کرده است.

پس ما افاده سیدنالاستاد که غریم رامختص به دائن دانسته است نا تمام است.

در کافی می فرمایند:

بَابُ النُّزُولِ عَلَى الْغَرِيمِ‌[3]

این کلمه غریم، مدیون است.

فرع این است که بر کسی که بدهکار است وارد شود و دائن وارد شود از غذای مدیون بخورد چگونه است؟ النزول علی الغریم که مراد از غریم مدیون است.

در کافی می فرمایند:

بَابُ هَدِيَّةِ الْغَرِيمِ‌[4]

هدیه الغریمه مراد هدیه مدیون است. زید 100 تومان بدهکار است از باب اتفاق این زید بدهکار برایش هدیه آوردند قبول هدیه بدهکار چگونه است؟

مرحوم کلینی کلمه غریم را اطلاق بر مدیون کرده است.

کذلک صاحب وسائل می فرمایند:

18 بَابُ جَوَازِ النُّزُولِ عَلَى الْغَرِيمِ وَ الْأَكْلِ مِنْ طَعَامِهِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ كَرَاهَتِهِ بَعْدَهَا‌[5]

کلمه غریم منظور مدیون است.

بناء علیهذا در کلام فقها کلمه غریم، اطلاق بر مدیون شده است. اطلاق بر دائن که فراوان است.

نتیجه این میشود که اینکه سیدنالاستاد فرموده است که کلمه غریم اختصاص بر دائن است نا تمام است چرا که مخالف کلمات فقهاست.

کما اینکه این اطلاق خلاف روایات است.

حدیث 1:روایت نبوی

1- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ص لَيْسَ مِنْ غَرِيمٍ يَنْطَلِقُ مِنْ عِنْدِ غَرِيمِهِ رَاضِياً- إِلَّا صَلَّتْ عَلَيْهِ دَوَابُّ الْأَرْضِ وَ نُونُ الْبَحْرِ- وَ لَيْسَ مِنْ غَرِيمٍ يَنْطَلِقُ صَاحِبُهُ غَضْبَانَ وَ هُوَ مَلِيٌّ- إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُلِّ يَوْمِ يَحْبِسُهُ وَ لَيْلَةٍ ظُلْماً.[6]

غریم اول به معنای طلبکار و غریم دوم به معنای مدیون است.

اینکلام رسول الله است که افصح العرب است.

در این روایت در دو مورد اطلاق بر مدیون شده است.

در وسائل می فرمایند:

18 بَابُ جَوَازِ النُّزُولِ عَلَى الْغَرِيمِ وَ الْأَكْلِ مِنْ طَعَامِهِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ كَرَاهَتِهِ بَعْدَهَا‌

23826- 1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَأْكُلُ مِنْ عِنْدِ غَرِيمِهِ أَوْ يَشْرَبُ مِنْ شَرَابِهِ- أَوْ تُهْدَى لَهُ الْهَدِيَّةُ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ.[7]

طلبکار وارد بر بدهکار می شود و از آبگوشت او می خواهد بخورد، حکمش چیست؟ خوردن چای مدیون چه حکمی دارد؟

مراد از غریم مدیون است.

اگر مقصود سیدنالاستاد مراد از غریم اختصاص باشد این خلاف روایات است. در روایت غریم اطلاق بر مدیون شده است.

حدیث 2 روایت حلبی:

2- وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ كَرِهَ لِلرَّجُلِ أَنْ يَنْزِلَ عَلَى غَرِيمِهِ- قَالَ لَا يَأْكُلُ مِنْ طَعَامِهِ وَ لَا يَشْرَبُ مِنْ شَرَابِهِ- وَ لَا يَعْتَلِفُ مِنْ عَلَفِهِ.

غریم منظور مدیون است.

نتیجه ما ذکرنا این استکه آنچه که در اول کتاب الدین سطر دوم آمده است که و للآخر الدائن و الغریم این عبارت اگر مقصود اخصاص باشد خلاف لغت و کلمات فقها و روایات است.

لذا در بعضی منهاجها اینکه آمده است که الغریم یطلق علیهما.

مدین اطلاق بر چه کسی می شود؟ دائن اطلاق بر چه کسی می شود؟ غریم یطلق علیهما.

پس شما دو متن فقهی دارید 1- اطلاق غریم بردائن 2- غریم یطلق علی الدائن و المدیون.

تبعا متون دومی فقهی بهتراست چرا که در لغت و کلمات فقها و روایات غریم هم بردائن اطلاق شده است و هم بر مدیون.

این دررابطه با مسامحه ای که در اول کتاب دین محقق شود در اثناءکتاب دین متوجه شدیم این اختصاص نا تمام است و دربین کتاب هم به این اشاره شده بود و امروز مفصلا جهت نا تمامی اختصاص توضیح داده شد.

حاصل این توضیح این شد که اختصاص خلاف لغت و کلمات فقها و روایات است.

مطلب دیگری که در آن صفحه بیان شد،عرض شد که مباحث کتاب دین یک مباحث مشترکه ای دارند که این مباحث مشترکه این است که دین قرض یا مهریه یا قتل و... می باشد.

یعنی دیونی که اختصاص به باب دون بابی ندارد. مثلا فروش دین به اقل اگر مکیل و موزون نباشد قرض هم باشد همین است ضمانات هم باشد همین است اطلاقات هم باشد همین است مهریه هم باشد همین است.

کل مباحث متقدمه در فصل اول احکام دیون مشترکه بود.

این در رابطه با فصل اول دین که در دیون مشترکه بود.

فصل دوم از این مباحث، در احکام اختصاصی احد الدیون است. و آن احکام خصوص قرض است که این احکام اختصاص به احد اقسام دین دارد که قرض باشد.

آیا مساله قرض که احکامی اختصاصی داردکه سائر دیون این احکام راندارد. این مبحث دوم از کتاب دین است که سیدنالاستاد رضوان الله تعالی علیه در این رابطه بحث دوم راشروع کرده است.

القول فی القرض

ماهیت و احکام و فروعات قرض چیست؟ این احکام از فردا شروع می شود.

القول في القرض‌

و هو تمليك مال لآخر بالضمان بأن يكون على عهدته أداؤه بنفسه‌أو بمثله أو قيمته، و يقال للمملّك المقرض، و للمتملك المقترض و المستقرض.[8]

 


[1] خمینی، سید روح الله، تحرير الوسيلة، ج‌1، ص647‌.
[2] حلی، نجم الدین، المختصر النافع، ج‌1، ص136‌.
[3] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌5، ص102‌.
[4] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‌5، ص103‌.
[5] حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج‌18، ص351‌.
[6] حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج‌18، ص350‌.
[7] حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج‌18، ص351‌.
[8] خمینی، سید روح الله، تحرير الوسيلة، ج‌1، ص651 و 652.
logo