84/10/26
بسم الله الرحمن الرحیم
مستثنیات دین
موضوع: مستثنیات دین
ادامه مناقشات در سند روایت:
ویوید ما ذکرنا به اینکه مرحوم نجاشی در صفحه 295 شخصی را به نام مسعده بن ربعی ذکر کرده است. و این شخص، توثیق نشده است. فیعلم من ذلک أن مطلق الربعی توثیق نشده است مسعده بن زیاد ربعی توثیق شده است.
در رابطه با حدیث 7 قلنا به اینکه مرحوم اردبیلی می گوید: و من السند و الدلاله تامل که تامل در سند روشن شد.
تامل در دلالت لعل از این جهت باشد که این روایت فروش کمیّ را می گوید فروش کیفی را نمی گوید.
پس دلالت بر مدعا ناقص است. شما هم کمی و هم کیفی را می گویید ولی روایت کمی را فقط می گوید. این اشکال را مرحوم مجلسی درروضه المتقین و الظاهر أن هذا الخبر يدل على الجز و الأول و هو الزيادة في الكمية لا على الزيادة في الكيفية إلا استنباطا....[1]
ممکن است در ذهن شریف محقق اردبیلی همین معنا مورد نظر بوده است.
و فی الدلاله تامل چون تمام مدعا را نمی رساند.
این تامل مورد ندارد برای اینکه روایت اطلاق دارد و حکم دو فرض را بیان می کند 1- پس ازاداء دین چیزی بماند 2- چیزی نماند این ماندن و نماندن چیزی، هم در کیف است و هم درکم. شما از کجای روایت استفاده کم شود نه کیف.
پس مناقشه دلالی وجهی ندارد. کما اینکه مناقشه از جهت شرکت باشد بازهم وجهی ندارد. اگر طبقه فوقانی را فروختیم طبقه تحتانی باقی است و اگر150 متر بوده و 75 فروخته شده است 75 مانده است. هم کماً مانده است و هم کیفاً. مقداری را فروخته و بقیه باقی است که باقی هم کیف است و هم کم.
کما اینکه لافرق که مورد سوال، دار مشترک باشد یا مختص، وله نصیب ظهور در مشترک دارد.
دار مشترک دو فرض دارد سهمش راکه می فروشد چیزی برایش می ماند یا نمی ماند. چه فرقی می کند حصه مشاع از او باشد نصف یا خمس که خمس دار، دو فرض دارد بعد از اداء چیزی می ماند و چیزی نمی ماند.
حصه مختص هم دو فرض دارد که یا چیزی می ماند و یا نمی ماند.
مهم در روایت مشکل سند است که مسعده بن صدقه دو مشکله دارد 1- توثیق شد ه است یا نه2- بتری است یا بتری نیست.
این در رابطه باحدیث 7 باب 11
بررسی روایت دیگر:
بقی الکلام در حدیث 6 باب 11 که دومین حدیثی بود که خواندیم.
6- قَالَ الصَّدُوقُ وَ كَانَ شَيْخُنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَرْوِي أَنَّهَا إِنْ كَانَتِ الدَّارُ وَاسِعَةً يَكْتَفِي صَاحِبُهَا بِبَعْضِهَا- فَعَلَيْهِ أَنْ يَسْكُنَ مِنْهَا مَا يَحْتَاجُ وَ يَقْضِيَ بِبَقِيَّتِهَا دَيْنَهُ- وَ كَذَلِكَ إِنْ كَفَتْهُ دَارٌ بِدُونِ ثَمَنِهَا بَاعَهَا- وَ اشْتَرَى بِثَمَنِهَا دَاراً لِيَسْكُنَهَا وَ يَقْضِي بِبَاقِي الثَّمَنِ دَيْنَهُ.[2]
این حدیث 6 یک احتمال این است که حدیث نباشد، برداشت ابن ولید از روایت مسعده بن صدقه باشد فتوی ابن ولید باشد. این احتمال را مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه در روضه المتیقین می فرمایند:
و يمكن أن يكون استنباطا مما رواه الشيخ في القوي كالصحيح، عن مسعدة بن صدقة....[3]
پس اولین حرف در این حدیث این است که این شاید حدیث نباشد بلکه فتوی ابن ولید باشد.
اگر روایت نباشد که بحث ندارد چون بحثش گذشت که اگر برداشت باشد که بحثش گذشت اگر دلالت داشت خودمان می گوییم چرا ابن ولید بگوید ولی این خلاف ظاهر است چرا که می فرمایند و یروی که این ظهور در روایت دارد که به عنوان احتمال مطرح شده است.
احتمال دوم این است که حدیث 6 روایت باشد کما اینکه ظاهر کلمه یروی صدوق این را می گوید. بر این احتمال مشکله دومی مطرح است و آن این است که محمد بن الحسن مشترک بین 102 نفر است شما در رجال 102 نفر محمد بن الحسن داریم البته بعضی پسوند دارند.
اما محمدبن الحسن المطلق مشترک بین 102 است که ما چه می دانیم که این محمد بن الحسن ثقه است یا نه؟
مشکله سوم این است که محمد بن الحسنی که استاد مرحوم صدوق بوده است، مشترک بین 7 نفر است این محمد بن الحسن که استاد صدوق است کدامیک از 7 نفر است؟ محمد بن الحسن الفضال است یا محمد بن الحسن ابان است یا محمد بن الحسن ولید است که بعضی ثقه و بعضی غیر ثقه اند.
پس الی الان دررابطه با این روایت چند سوال است؟ 1- روایت است یا نه؟ تقدم الکلام 2- تردید بین 120 نفر را چه کنیم؟ 3-تردیدبین 7 نفر را چه کنیم؟
تا این موارد حل نشود نمی شود بالاتر رفت.
بخاطر این دو اشکال مرحوم اردبیلی در مجمع الفائده می فرمایند: و الظاهر ان محمد بن الحسن هو ابن الوليد، قيل: انه ثقة و شيخ الصدوق، و يبعد نقله رواية مرسلة في هذا الكتاب مع عدم العمل بها، فكأنه عمل بها (و الظاهر انه عمل بها خ) شيخه أيضا فتأمّل.[4]
این جمله که الظاهر ان محمد بن الحسن هو ابن الوليد آن دو اشکال را می خواهد حل کند و بگوید آن دومشکل، مشکل نیست. به این نحو که در رابطه با مشکله اول، می گوییم گرچه محمد بن الحسن مشترک بین 102 نفر است و قبول داریم ولی همه اینها که شیخ صدوق نبودند و همه این ها که استاد صدوق نبودند همه اینها در من لایحضر روایت ندارند.
پس باید به سراغ این رفت که چند نفر از این 102 نفر استاد صدوق بودند. این مطلق محمد بن الحسن را نمی گوید بلکه مجمد بن الحسنی که استادش است را می گوید. محمد بن الحسن که استاد مرحوم صدوق بودند 7 نفر هستند که هم در مستدرک نوشته شده و هم در من لایحضره الفقیه نوشته شده است.
به کلمه شیخنا چند نفر از 102 خارج شد؟ 195 نفر از دائره خارج می شوند.
بناء علیهذا این محمد بن الحسن مشترک بین 7 نفر است نه 102 نفر پس مشکله اولی غلط است و اشکالی نیست.
کما اینکه مشکله دوم هم همانگونه که محقق اردبیلی فرموده است نا تمام است چرا که مرحوم حاجی در مستدرک ج 3 فائده 5 کل محمد بن الحسنی که از مشایخ صدوق بوده اند را نقل کرده است. در مقدمه جلد 1 من لایحضره الفقیه مرحوم خصال از مرحوم حاجی نقل کرده است. این 7 نفر شیخ قهرا موجب اجمال می شود اینکه می گوید حدثنا شیخنا آیا ابن ولید است یا محمد بن الحسن الفضال است یا محمد بن الحسن السعید هاشمی است؟ همه اینها استادش بوده اند.
لذا از مشکله اول عبور ولی در مشکله دوم باید جواب گو باشید.
ظاهرا ولله العالم کما اینکه صدوق می فرماید: الظاهر انه ابن الولید تمام است.
چرا که اکثر این 7 نفر را مرحوم صدوق از آنها روایت دارد اما تعبیر به شیخنا نمی کند. نمی گوید که شیخنا این گونه گفته است. بعضی از این 7 نفر از این دائره خارج می شوند، کما اینکه بعضی از این 7 نفر را صدوق از آنها روایت دارد ولی در علل الشرائع روایت دارد در من لایحضر روایت ندارد.در اکمال الدین روایت دارد در من لایحضر روایت ندارد. بعضی از این 7 نفر هم از این جهت از دائره خارج می شوند.
ابن ولید است که مرحوم صدوق 140 مورد از او روایت دارد. ازمحمد بن الحسن السعید یک یا دو روایت نقل می کند کما اینکه از همه این هائی که روایت نقل کرده است رضی الله عنه نمی گوید بعضی از این 7 نفر هم از دائره خارج است وقتی رضی الله عنه می گوید مربوط به ابن ولید است. شما دراین 7 نفر سه جهت را باید سیر کنید 1- کدام 7 نفر در من لایحضر است و کدام در اکمال و علل است.2- کدام یک از این 7 نفر را شیخ، شیخنا می گوید و کدام را شیخنا نمی گوید. 3- کدامیک از این 7 نفر پسوند می زند و رضی الله عنه می گوید و کدامیک را رضی الله عنه نمی گوید.
اگر این سه جهت را خوب بررسی کنید کلام محقق اردبیلی تمام است. نه اجمال از ناحیه 102 و نه اجمال از ناحیه 7 نفر مشکله پیدا نمی کند.
ظاهر بلکه مقطوع این است که این تعبیر اختصاص به ابن ولید دارد لذا مشکله اول ودوم دفع می گردد.
بعضی از این موارد مذکوره را ملاحظه کنید. بقیه را خودتان فحص کنید. خصال ج 2 ص 66
از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کنند شرّ اولین و آخرین 12 نفرند 6 تا قبل از اسلام بودند و6 بعد از اسلام بوده اند. این روایت را صدوق از استادش نقل می کند.
می گوید: حدثنا محمد بن الحسن بن السعید الهاشمی الکوفی بالکوفه
معلوم است که مرحوم صدوق این محمد بن الحسن را نمی گوید. برای اینکه از این محمد بن الحسن تعبیر به شیخنا نکرده است در خصال از این تعبیر کرده که حدثنا محمد بن الحسن بن السعید الهاشمی الکوفی که این را تعبیر به استاد نمی کنند. یک روایت از عمرش از ایشان شنیده و نقل کرده و تعبیر به استاد نمی کند این از دائره خارج است.
گرچه محمد بن الحسن مشترک بین ابن ولید و هاشمی است اما از خارج می فهمیم از هاشمی تعبیر به شیخنا نکرده است اگر نکرده پس شیخنا در این کلام ابن سعید قطعا نیست.
مرحوم صدوق در اکمال الدین روایتی از محمد بن الحسن بن علی بن محمد نقل کرده است. اشکال این است که از کجا می گویید که محمد بن الحسن فی سندنا هذا، ابن ولید است و علی بن محمد نباشد؟ این هم محمد بن الحسن است محمد بن الحسن بن علی بن محمد است این هم محمد بن الحسن است. اشکال شما این است این محمد بن الحسن در حدیث 6 کی گفته ابن ولید است شاید محمد بن الحسن بن علی بن محمد است. این هم از اطراف علم اجمالی خارج است چرا که این محمد بن الحسن راوقتی به اکمال الدین مراجعه می کنیم می فهمیم که مرحوم صدوق از این فرد نیز تعبیر به شیخنا نکرده است اتفاقی افتاد است که روایتی از ایشان شنیده و نقل کرده است.
در اکمال الدین می گوید: حدثنا الشیخ ابوسعید که این هم از دائره خارج است محمد بن الحسن که ابوسعید است از دائره خارج است چون تعبیر به شیخنا نکرده است و شیخنا به کسی می گوید که مدتی پیش او تلمذ کرده و حداقل 140 روایت از او نقل می کند.
پس این هم از دائره خارج می شود.
پس نتیجه این شد که سه بعد را درنظر بگیرید 1- کون الروایت فی الفقیه 2- تعبیر مرحوم صدوق به شیخنا 3-تعبیر مرحوم صدوق به رضی الله عنه که این سه جهت را اگر در نظر بگیرید یقین می کنید که مراد از محمد بن الحسن، ابن ولید است.
واضح شد.
پس الی الان در رابطه با ح 6 چند مطلب بیان شد؟ 1-روایت نباشد احتمالا 2-تردید بین 102 را چه می کنید؟ 3-تردید بین 7 نفر را چه می کنید؟
این سه مشکله همه حل است به عقیده من.
مشلکه اول خلاف فرمایش صدوق است. مشکله دوم تردید بین 102 نیست بین 7 است و مشکله سوم به قرائن اشتراک بین 7 برداشته می شود.
این سه مطلب در رابطه با حدیث 6
مطلب چهارم: و هو العمده به اینکه این روایت مرسله است. روایت مرسله نزله الصدوق فی الفقیه
چرا مرسله است؟ برای اینکه مرحوم ابن ولید سنه 343 فوت کرده است از سنه 43 تا زمان امام عسگری چند سال فاصله می شود؟ حدود 100 سال فاصله می شود کسی که صد سال است جزء معمرین است کسی نگفته که ابن ولید از معمرین است.
بناء علیهذا آخرین امامی که می تواند از او روایت نقل کند حدود 100 سال فاصله زمانی دارد. تبعا این ولید بلاواسطه نمی تواند از امام عسگری روایت داشته باشد واسطه بین ابن ولید و امام حسن عسگری برای ما معلوم نیست. لذا روایت مرسله می شود و اگر مرسله شد قابل استدلال برای حکم فقهی نمی باشد.
مهم اشکال در حدیث 6 این جهت است. البته جوابی که مرحوم اردبیلی می دهد واضح الضعف است چرا که مرحوم محقق اردبیلی می فرمایند: چگونه مرحوم صدوق روایت مرسله نقل کند وخودش عمل نکند.
بعدش می گوید که استادش به این روایت عمل کرده است.
اولا معلوم شد که مرحوم صدوق به این روایت عمل نکرده است وثانیا با یک گل بهار نمی آید با عمل صدوق و ابن ولید مشکله حل نمی شود 98 درصد فقها از این روایت اعراض کرده اند.
ملاحظه کنید کلام مرحوم اردبیلی را
جواب مرحوم از اشکال پنجم چنین است: و يبعد نقله رواية مرسلة في هذا الكتاب مع عدم العمل بها، فكأنه عمل بها (و الظاهر انه عمل بها خ) شيخه أيضا فتأمّل.
انه عمل بها حرف فقیه نیست. این مشکل را حل نمی کند. زیاد مواردی مرحو م صدوق روایت دارد ولی خودش عمل نکرده است.
پس اشکال 5 به این روایت وارد است و جواب محقق اردبیلی به این اشکال نا تمام است و للکلام تتمه انشاءالله فردا