83/03/27
بسم الله الرحمن الرحیم
ولایت عدول مومنین
موضوع: ولایت عدول مومنین
دلیل پنجم برای اثبات ولایت عدول مومنین، آیه مبارکه 34 از سوره اسراء است: «﴿وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ إِلاَّ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ﴾».
مقتضای اطلاق این آیه این است که تصرف احسن برای مومن، جایز است، پس معلوم میشود که مومن ولایت بر تصرف دارد.
این استدلال در مجمع[1] و مفتاح الکرامه[2] ذکر شده است، اما این دلیل نا تمام است. چون:
اولا این خطاب مربوط به اولیاء اطفال است، به این آیه اثبات ولایت نمیتوان کرد، کسی که از خارج به اجماع، به حکم عقل و دلیل، ولی شمرده شده است مثل جد و اب و امام و حاکم، اینها حدود تصرفشان مشخص میشود، شما نمیدانید مومن ولایت دارد یا خیرف حکم که اثبات موضوع خود نمیکند.
جواب تصرف متوقف بر این است که ولی شناخته شده باشد، از جواز تصرف به احسن نمیتوانید بگوئید چه کسی ولایت دارد یا خیر.
و ثانیا این آیه در مقام بیان کیفیت تصرف است، نحوه تصرف است، در مقام بیان من له التصرف نیست، بحث شما فعلا در من له التصرف است.
شما میخواهید اثبات کنید مومن من له التصرف است یا من لیس له التصرف است و به این آیه نمیتوان استدلال کرد است.
دلیل ششم بر مدعی جریان تصرف حضرت خضر است.
این جریان دلالتش علی المدعی به این گونه است که حضرت خضر حینما شاهد که آن دیوار در شرف خرابی است و کج شده است و به زودی خراب میشود، اگر دیوار خراب شود، آنچه در زیر آن من الکنز بوده است هویدا میشود و دیده میشود، آن کنز و گنج برده میشود و سرقت میرود.
حضرت خضر این دیوار را درست کرد، دستش را زد به دیوار، دیوار راست شد و محکم شد.
محکم کردن دیوار، تصرف در آن است، دیوار مال صغیر است که تصرف در مال صغیر ولایت میخواهد، حضرت خضر تصرفی که کرده است باید ولایت داشته باشد، از این تصرف، استفاده میشود که مومن ولایت بر تصرف در مال یتیم دارد به یک معنا تصرف در گنج کرده است بقاءا لا حدوثا که به سرقت نرود با پوشاندن.
پس حضرت خضر تصرف در دیوار کرده است و تصرف در گنج بقائا کرده است و این تصرف، کاشف است که حضرت ولایت داشته است و این کاشف است که مومنین ولایت دارند.
این استدلال سه اشکال دارد:
اولا اگر حضرت خضر من الانبیاء بوده است کما فی بعض الروایات، این جریان دلالت بر ولایت انبیاء دارد، شما که این را بحث ندارید النبی اولی من المومنین که بحثی ندارید.
این جریان دلالت بر ولایت انبیاء بر اموال دارد که باید گفت ایشان بر نفوس هم ولایت دارد.
ثانیا اگر حضرت نبی و رسول نبوده باشد، کسی است که افقه الفقها بوده است و انبیاء از او میخواهند نصیحت کند، حضرت موسی و امیرالمومنین تقاضای نصیحت و حکمت کرده اند.
پس این جریان بر فرض صحتش که تصرف اینگونه بوده است، به درد ولایت فقیه میخواهد که بحث شما در این نیست و در بحث ولایت مومن است. آیه ولایت فقیه را میگوید.
عجب این است که برای ولایت فقیه به این آیه استدلال نشده است.
ثالثا: این ولایت، در زمان حضرت موسی بوده است در شرایع قبلی بوده است، در زمان حضرت موسی مومن ولایت داشته باشد، شما میخواهید این را در اسلام ثابت کنید، نمیشود، البته بحث دارد در اصول است که استصحاب احکام شرایع سابقه درست است یا خیر که اول بحث است.
و من الغریب جدا که محقق اردبیلی این را ذکر کرده است[3] و اغرب این است که صاحب جواهر[4] ذکر کرده و هیچی نگفته است.
فعلیه استدلال به این جریان نا تمام است.
مطلب دوم در دلیل ششم این بود که قائل به این دلیل چه کسی بوده استف مستدل چه کسی بوده است، جواهر میگوید قیل، این قیل چه کسی است؟ جواهر میگوید گفته شده، ایشان خودش نمیگوید. سوال این بود این قیل چه کسی است.
جواب این قیل، ظاهرا والله العالم باید محقق اردبیلی باشد. این آدرس را ملاحظه کنید:
1. جواهر. سوال این است که خود جواهر میتواند مبتکر باشد یا نه؟
2. مفتاح[5] سوال این است که میشود مفتاح الکرامه مبتکر باشد یا خیر؟
می شود بگوئید مراد از قیل در جواهر مفاح بوده است.
3. مجمع
پس در سه کتاب این جریان امده است، اگر از تاریخ فقه اطلاع داشته باشید میگوئید گوینده جواهر و مفتاح نبوده است، چون جواهر از نظر زمان حدود 200 سال زودتر بوده است.
پس مراد از قیل محقق اردبیلی بوده است، اینکه ظاهرا ایشان است، چون قبل از ایشان فحص نشده است، شاید ایشان از کتب قبلش گفته باشد.
پس در دلیل شش، چند مطلب بیان شد:
1. نحوه استدلال
2. اشکالات بر استدلال
3. صاحب نظریه علی الظاهر محقق اردبیلی بوده است.
مطلب چهارم در این جریان این است که ما فی الجدار چه بوده است؟ آنچه که در زیر دیوار مخفی بوده است چه بوده است؟
این بحث فقهی ندارد و اگر دارد در باب خودش باید بحث شود.
در اینجا بحث فقهی نیست، در ما فیه الجدار سه احتمال است:
1. صحف علمی بوده است، صحفی بوده که مطالب علمی در آن بوده است.
2. مراد از گنج، مال بوده است.
3. مراد از گنج، هم مال و هم علم بوده است.
روایات این موضوع در بحار[6] موجود است.
نوع محققین حدیث 2 را میگوید، این بحث در تفسیر زیاد مطرح شده است.
می گویند ما فی الجدار هم مال و هم علم بوده است.
دلیل بر این احتمال بحار است که صحیحه است این روایت: «تفسير القمي أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ: كَانَ ذَلِكَ الْكَنْزُ لَوْحاً مِنْ ذَهَبٍ فِيهِ مَكْتُوبٌ بِسْمِ اللَّهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص عَجِبْتُ لِمَنْ يَعْلَمُ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ كَيْفَ يَفْرَحُ عَجِبْتُ لِمَنْ يُؤْمِنُ بِالْقَدَرِ كَيْفَ يَفْرَقُ عَجِبْتُ لِمَنْ يَذْكُرُ النَّارَ كَيْفَ يَضْحَكُ عَجِبْتُ لِمَنْ يَرَى الدُّنْيَا وَ تَصَرُّفَ أَهْلِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ كَيْفَ يَطْمَئِنُّ إِلَيْهَا».[7]
لوح من ذهب، مال است ذر و سیم است، تایید میکند روایاتی که میگوید ما فی الجدار مال بوده است، مکتوب فیه، تایید میکند که ما فی الجدار مطلب علمی بوده است.
از نظر معنوی، در همین باب روایات متعددی است که آنچه مکتوب در لوح بوده است، چه جملاتی بوده است همه روایات اتفاق دارند که کلمه توحید بوده است و در سایر نوشته ها، مورد اختلاف است.
جملات که در لوح نوشته شده است:
1. لا اله الا الله محمد رسول الله.
2. عجبت لمن یعلم الموت حق کیف یفرح
3. عجبت لمن یومن بالقدر کیف یفزع
4. عجبت لمن یذکر النار کیف یضحک
5. عجبت لمن یری الدنیا و تصرف حالها حالا بعد حال کیف یطمن الیها.
این جملات میگوید در آن لوح نوشته بود.
ما فی الجدار مسامحة سه احتمال دارد طلا بوده علم بوده و هر دو بوده.
مطلب پنجم در این جریان، نصایح حضرت خضر به حضرت موسی است که این نصایح نوعا در تفاسیر آمده است، بعد از آن جریان میگویند که روایتی از پیامبر اکرم نقل میکند که اگر حضرت موسی عجله نمیکرد 1000 عجیب تر از این سه جریان برای کشف میشد.
غرض دارد در این جریان در حضرت موسی نصیحتی از حضرت خضر خواست یا بیان حکمتی از حکم خواست.
حضرت خضر اطول اولاد ادم است برخی روایات میگویند ایشان تا نفخ سور است و در جمله یاران حضرت صاحب است.
در بحار روایات آمده ست، باب 10، ح 7[8] و 8[9] و 54.
از بین این نصایح، نصیحت 54 برای شما انتخاب شده است: «الكافي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ الْخَضِرُ لِمُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ يَا مُوسَى إِنَّ أَصْلَحَ يَوْمَيْكَ الَّذِي هُوَ أَمَامَكَ فَانْظُرْ أَيُّ يَوْمٍ هُوَ وَ أَعِدَّ لَهُ الْجَوَابَ فَإِنَّكَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ وَ خُذْ مَوْعِظَتَكَ مِنَ الدَّهْرِ فَإِنَّ الدَّهْرَ طَوِيلٌ قَصِيرٌ فَاعْمَلْ كَأَنَّكَ تَرَى ثَوَابَ عَمَلِكَ لِيَكُونَ أَطْمَعَ لَكَ فِي الْأَجْرِ فَإِنَّ مَا هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنْيَا كَمَا قَدْ وَلَّى مِنْهَا».[10]
اصلح یومک اینگونه میشود یک روز دنیا و یک روز اخرت فرض کنید، اهمیت کدام بیشتر است؟ بهترینش کدام است که انسان باید بیشتر مواظب باشد.
برخی میگویند یکی از یومین به قیامت زده اند.
هر انسانی دو روز دارد یکی دنیا و دیگری قیامت.
حضرت خضر به حضرت موسی میفرماید، روزی که در پیش است، اخرت است، اخرت اصلح است قیامت است، قیامت اصلح است.
در فکر آن روز باش که مسئله آن روز چیست اهمیت را بر آن قرار بده.
برای اصلح جواب آماده داشته باشد.
آن یوم اصلح روزی است که انسان بازداشت میشود قف فانکم مسئولین.
آن روزی که انسان موقوف و مسئول است انسان باید بفکرش باشد.
حضرت خضر به حضرت موسی عرض میکند از همین روزگاری که در آن هستی پند و موعظه یاد بگیرد، فان الدهر طویل قصیر.
مرحوم مجلسی[11] چهار احتمال برای طویل و قصیر داده است. از نظر پند و موعظه قصیر و طویل است، اگر به سراغ در یک ساعت به سراغ پند و موعظه برود، میتواند به اندازه 5 هزار سال بفهمد.
حضرت خضر نسبت به علم میگوید علم را برای عمل یاد بگیرد نه اینکه به دیگران یاد بدهی.
تمام احتمالا مرحوم مجلسی خوب است، طویل از نظر اعتبار قصیر از نظر لذائذ، طویل از نظر اعتبار قصیر از نظر عمل.
وقتی عمل میکنی با شک و تردید عمل نکن، جواب و جزائش را آماده ببنید. در خطبه امام دارد که گویا خودشان را در بهشت و جهنم میبینند و تردیدی ندارند.
در این جا هم میگوید جزاء را ببنید که نقد است و نسیه نیست.
بعد میگوید آینده مثل گذشته است اگر در آینده تردید دارید در گذشته هم تردید داشته باش.
این روایت را خودتان ملاحظه کنید.