83/01/16
بسم الله الرحمن الرحیم
سن بلوغ دختران
موضوع: سن بلوغ دختران
حدیث 8 که روایت اسماعیل بن بزیع[1] است، دلالت آن بر مدعا یعنی مرز بین صغیره و کبیره، تسع سنین است، حد بین صبیه و بالغه تسع سنین است، مایز بین صبابت و بلوغ، تسع سنین است، دلالت این روایت از صحیحه حلبی، اقوی است، بخاطر دو جهت:
1. کلمه صغیره در این روایت، تکرار شده است.
2. تصریح شده است که دختر هفت ساله صغیرة است که به دنبال آن حضرت فرمودند نعم تسع سنین. مایز و حد، اماره علی البلوغ، تسع سنین است.
این روایت، ضعف سندی دارد از این جهت که در این روایت، جعفر بن نعیم شاذان نیشابوری واقع است کما اینکه در این سند، محمد بن شاذان نیشابوری واقع شده است و هر دو در کتب رجال توثیق نشده اند. با این فرق که نسبت به محمد بن شاذان در توقیع اینگونه آمده است: «وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ شَاذَانَ بْنِ نُعَيْمٍ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِنْ شِيعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْت».[2] اما این چه دلالتی بر توثیق میکند؟
بعضی ها میگویند این دلالت بر توثیق میکند، فکیف کان هر دو ضعیف هستند پس لذا حدیث 8، موید حدیث 4 و 5 و 6 است.
این روایت هم تعبیره معتبره شده است بخاطر اینکه جعفر بن نعمان تعبیر به شیخوخت شیخ صدوق بوده است، کسی که میگوید شیخوخت علامت اعتبار سند است، میگویند این حدیث معتبره است.
حدیث نه: «وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثَلَاثٌ يَتَزَوَّجْنَ عَلَى كُلِّ حَالٍ الَّتِي لَمْ تَحِضْ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ قَالَ قُلْتُ: وَ مَا حَدُّهَا قَالَ إِذَا أَتَى لَهَا أَقَلُّ مِنْ تِسْعِ سِنِينَ وَ الَّتِي لَمْ يُدْخَلْ بِهَا وَ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ قُلْتُ وَ مَا حَدُّهَا قَالَ إِذَا كَانَ لَهَا خَمْسُونَ سَنَةً».[3]
موضوع این حدیث، خانم هایی است که به دنبال طلاق عده ندارند، طوائفی که بعد از طلاق عده ندارند، یکی از این طوائف خانمی است که حیض ندیده است و هم ردیف های او حیض نمیبینند، مثلا مطلقه دختر 7 ساله است و هم قطارهای او حیض نمیبینند، این قسم از خانم ها در صورت طلاق، عده ندارند و اگر ساعت 8 شوهرشان طلاق داد، ساعت نه میتوانند ازدواج کنند.
التی لم تحض و مثلها لا یحیض. این یک مقدار مجمل است، راوی عرض میکند که ضابط این را بیان کنید، حد این را بیان کنید، کدام خانم ها هستند که حیض ندیدهاند و هم ردیفان هم حیض نمیبینند، حضرت میفرمایند اذا اتی لها اقل من تسع سنین، میگویند ضابط این است که نه سال کمتر داشته باشد، هر خانمی که 9 سال کمتر دارد، حیض ندیده است و هم ردیفان او هم حیض نمیبینند، مفهوم این است که هر خانمی که نه سال او تمام شده است، ممکن است حیض ببینند و هم نوعش حیض ببینند، خانمی که نه سال دارد صغیره نیست پس بالغه است.
پس این روایت دلالت دارد که مرز بین صغیره و کبیره و بین بالغه و غیر بالغه نه سال است.
حدیث ده: حدیث عبدالرحمن بن حجاج: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ ثَلَاثٌ يَتَزَوَّجْنَ عَلَى كُلِّ حَالٍ الَّتِي قَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ قُلْتُ وَ مَتَى تَكُونُ كَذَلِكَ قَالَ إِذَا بَلَغَتْ سِتِّينَ سَنَةً فَقَدْ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ وَ الَّتِي لَمْ تَحِضْ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ قُلْتُ وَ مَتَى يَكُونُ كَذَلِكَ قَالَ مَا لَمْ تَبْلُغْ تِسْعَ سِنِينَ فَإِنَّهَا لَا تَحِيضُ وَ مِثْلُهَا لَا تَحِيضُ وَ الَّتِي لَمْ يُدْخَلْ بِهَا».[4]
امام میفرمایند خانمی که حیض نمیبیند و هم ردیفان او هم حیض نمیبینند، نیاز به عده ندارند چون صغیره است، راوی میگوید متی یکون ذلک، میگوید حد و مرز و ضابط بین این دو طائفه را بیان کنید، حضرت میفرمایند مرز نه سالگی است اگر نه ساله است صغیره است، اگر نه ساله تمام شده است، کبیره و لیس بصبیة است، اگر قبل از نه ساله است داخل در رفع القلم عن الصبیه است و اگر به مرز رسیده است داخل در حدیث رفع نمیباشد.
پس این حدیث موید حدیث حلبی و معتبره ابن ابی عمیر است.
این حدیث موید است چون در حدیث 9 سهل بن زیاد واقع شده است که مورد اختلاف شدید است جماعتی مثل شیخ میفرمایند: «الامر فی السهل سهل»[5] است که این جماعتی تعبیر به صحیحه میگویند.
جماعتی میگویند این حرف درست نیست و دلیل درستی بر توثیق سهل بن زیاد نداریم و این حدیث موید احادیث قبل میباشد.
و همچنین حدیث 10 من حیث السند قابل مناقشه است، چون این حدیث را مرحوم شیخ به طریق خود به علی بن حسن نقل میکند و طریق ایشان به علی بن حسن اگر علی بن حسن فضال باشد ضعیف است چون ابن زبیر واقع شده است و اگر علی بن حسن رباط باشد صحیح است.
ظاهرا والله العالم این علی بن حسن، علی بن حسن فضال باشد، بر این اساس حدیث 10 از نظر سند مشکله ندارد و روات از اعاظم میباشند، ابن فضال از اعاظم است، محمد بن حسین بن خطاب فوق ثقه است، صفوان از اصحاب اجماع است، عبدالرحمن از اعاظم است، از نظر سند روایت مشکله ای ندارد اما از نظر طریق مشکل دارد.
فعلیه این روایت ایضا مشکله پیدا میکند چون طریق شیخ مشکله دارد و لذا این روایت موید حدیث 4 و 5و 6 خواهد بود.
بناءا علی هذا حدیث 4 و 5 و 6 و 7 و ح 8 و ح 9 و 10 تمام این احادیث مرز بین صبابت و بلوغ را بیان میکنند.
بقی فی المقام شیء و آن این است که در برخی از نوشته ها حدیث 9 و 10 حدیث واحد قرار داده شده است و لذا میگویند بعضی از نقلهای این حدیث اختلاف یسیر دارد.
اما ظاهرا و الله العالم این اشتباه است چون:
اولا حدیث 9 را مرحوم شیخ نقل کرده است و حدیث 10 را مرحوم کلینی نقل کرده است. و لذا در وسائل در همین دو سه صفحه از این حدیث سه مورد نام برده شده است.
یکی حدیث 4 که همان حدیثی است که مرحوم کلینی نقل کرده است.
و دیگری حدیث 4 در جای دیگر است.[6]
این دو سند واحد است و در هر دو از کلمه و ما حدها استفاده شده است.
این در حدیث 9.
در حدیث 10 از کلمه متی ذلک استفاده شده است.
هر دو سوال از مرز است اما در یکی و ما حدها و دیگری متی ذلک، این دو دو حدیث هستند و یک حدیث نیست که بگویند اختلاف یسیر است.
و ثانیا: سهل بن زیاد در سند حدیث 9 است و در 10 نیست.
طریق حدیث 9 صحیح است اما طریق حدیث 10 نیست.
پس اولا یکی نقل از شیخ است و دیگری نقل از مرحوم کلینی.
ثانیا در یکی سهل بن زیاد است و یکی خیر.
ثالثا احد الحدیثین از نظر طریق مشکله دارد و دیگری خیر.
رابعا تنها کلمه وحدها و متی ذلک نیست، جملات هم با یکدیگر اختلاف دارد.
ملاحظه کنید: در یکی میگوید و ما حدها قال اذا اتی لها اقل من تسع سنین. در حدیث دیگر میگوید و متی ذلک به دنبالش میگوید و مثلها لا تحیض.
نتیجه ما ذکرنا این است که حدیث 9 و حدیث 10 دو روایت است که بگوئیم بینهما اختلاف یسیر است.
حدیث 11 که در وسائل است: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع قُلْتُ لَهُ مَتَى يَجِبُ عَلَى الْغُلَامِ أَنْ يُؤْخَذَ بِالْحُدُودِ التَّامَّةِ وَ تُقَامَ عَلَيْهِ وَ يُؤْخَذَ بِهَا قَالَ إِذَا خَرَجَ عَنْهُ الْيُتْمُ وَ أَدْرَكَ قُلْتُ فَلِذَلِكَ حَدٌّ يُعْرَفُ بِهِ فَقَالَ إِذَا احْتَلَمَ أَوْ بَلَغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ أَشْعَرَ أَوْ أَنْبَتَ قَبْلَ ذَلِكَ أُقِيمَتْ عَلَيْهِ الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ أُخِذَ بِهَا وَ أُخِذَتْ لَهُ قُلْتُ فَالْجَارِيَةُ مَتَى تَجِبُ عَلَيْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ تُؤْخَذُ بِهَا وَ يُؤْخَذُ لَهَا - قَالَ إِنَّ الْجَارِيَةَ لَيْسَتْ مِثْلَ الْغُلَامِ إِنَّ الْجَارِيَةَ إِذَا تَزَوَّجَتْ وَ دُخِلَ بِهَا وَ لَهَا تِسْعُ سِنِينَ ذَهَبَ عَنْهَا الْيُتْمُ وَ دُفِعَ إِلَيْهَا مَالُهَا وَ جَازَ أَمْرُهَا فِي الشِّرَاءِ وَ الْبَيْعِ وَ أُقِيمَتْ عَلَيْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ أُخِذَ لَهَا بِهَا قَالَ وَ الْغُلَامُ لَا يَجُوزُ أَمْرُهُ فِي الشِّرَاءِ وَ الْبَيْعِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْيُتْمِ حَتَّى يَبْلُغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ يَحْتَلِمَ أَوْ يُشْعِرَ أَوْ يُنْبِتَ قَبْلَ ذَلِكَ».[7]
این حدیث دو مطلب را بیان میکند:
1. مایز بین صغیره و کبیره بیان میکند، حد بین صغیره و کبیره را بیان میکند که میفرماید متی ینقطع عنها الیتم. یتم یغنی غیر بالغه و صغیره، میگوید مایز بین یتیمه و غیر یتیمه است، آیه میگوید و ابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح، آیه میگوید بلوغ نکاح مرز بین یتیمه و غیر یتیمه و مرز بین صغیره و کبیره و بالغه و غیر بالغه است. امام میفرمایند اذا بلغت التسع و قد ذهب عنه الیتم. این روایت مثل آیه است که با این فرق که در این روایت تسع مایز قرار شده است اما در آیه، بلوغ نکاح و بلوغ حلم و بلوغ رشد مایز قرار داده شده است.
پس این مطلب که در این حدیث ضابط بین یتم یعنی صغیره بودن و غیر یتم یعنی کبیره بودن چیست که امام میفرمایند تسع سنین است.
مطلب دوم ترتب احکام بر تسع بیان شده است، امام میفرمایند اذا بلغ تسعا اقیمت علیه الحدود، میفرمایند اذا بلغ تسعا جازت امرها فی البیع و الشراء.
پس این حدیث یعنی حدیث 1 از بعد اول موافق با حدیث ابن سنان که حدیث 1 و 2و 3 میباشد، است و از بعد اول موافق با حدیث 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و10 است و از بعد دوم که ترتب احکام است، موافق 1 و 2 و 3و میباشد.
دو موضوع را بیان میکند موضوع اول حد را بیان میکند که موافق با حدیث 4 و 6 است و موضوع دوم که بیان میکند، از این جهت موافق با حدیث ابن سنان میباشد.
کتبت علیها السیئه همین را میگوید.
لذا حدیث 11 دو مطلب را بیان میکند، یکی مرز را بیان میکند که تسع سنین میباشد و دیگری ترتب احکام را بیان میکند.
کثیرا از این حدیثه تعبیر به صحیحه شده است اما این ظاهرا درست نیست چون در این روایت عبدالعزیز عبدی واقع شده است که در کتب رجال توثیق نشده است اما ضرر به استدلال نمیزند چون بعد اول موافق با روایات صحیحه است و به آنها عمل میشود و بعد دوم موافق با روایات صحیحه دیگری است که به آنها عمل میشود.
پس صحیحه بودن یا غیر معتبره بودن، مهم نیست.
حدیث 12: «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ يَزِيدَ الْكُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْجَارِيَةُ إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِينَ ذَهَبَ عَنْهَا الْيُتْمُ وَ زُوِّجَتْ وَ أُقِيمَتْ عَلَيْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ لَهَا وَ عَلَيْهَا الْحَدِيث».[8]
این حدیث را قبلا مفصل بحث کردیم.
این حدیث دو مطلب بیان میکند که حد بین صغیره و بالغه را بیان میکند، میگوید حد تسع سنین است، مطلب دوم که بیان میکند ترتب احکام بر تسع سنین را بیان میکند، این حدیث اگرچه تعبیر به صحیحه شده است، زحمت کشیدهاند که آن را صحیحه قرار بدهند اما ما نتوانستیم این کار را کنیم.
سابقا بحث کردیم که در سند یزید کناسی است که کوفی است تقدم الکلام که در رجال تارة یزید کناسی گفته میشود و اخری یزید قماط گفته میشود، اسم این دو مشترک است که هر دو یزید هستند و کنیه هر دو مشترک است که به هر دو ابوخالد میگویند، یزید قماط ابو خالد قطعا توثیق شده است، یزید کناسی به این عنوان توثیق نشده است، این امور مورد اتفاق است که اسم هر دو یزید است و کنیه هر دو ابوخالد است، قماط توثیق شده است و کناسی توثیق نشده است مورد اتفاق است و بحث در این است که این دو واحد هستند یا خیر که محققین زحمت کشیدهاند و میگویند این دو یکی هستند و تعبیر به صحیحه میگویند.
اما سابقا بحث کردیم و گفتیم این دو یکی نیستند و این حدیثه معتبره نیست اما اشکالی ندارد چون قسمت اول موافق با برخی از صحیحه ها است و قسمت دوم موافق با برخی دیگر است و این روایت چیز دیگری ندارد.
و للکلام تتمة سیاتی.