« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

82/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

علامت انبات

 

موضوع: علامت انبات

 

الجهة الثالثة فی علائم البلوغ و یقع الکلام فیها فی مقامات ثلاثة:

الاولی فی اماریة الانبات: فقها می‌فرمایند روییدن موی خشن بر ظهار از علائم این است که صاحب مو، بالغ شده است، رجلا کان او امرأة موهایی که در بدن روییده می‌شود، دو قسم است، یک قسم موهای ملایمی است که تمایل به زردی دارد که خود به خود ریخته می‌شود، این قسم از موها چه در عانه بود و چه در صورت باشد و چه زیر بغل باشد، اماریت ندارد، قسم دوم، موهایی است که خشن است، از قسم موهای معمولی بدن است که به تعبیر بعض از فقهاء، ازاله آن از بدن، خود به خود نمی‌شود، با کندن هم نمی‌شود یعنی زحمت دارد، می‌فرمایند اگر می‌خواهد این ها ریخته شود باید تراشیده شود یا از داروهای دیگر استفاده شود.

به وسیله کندن یا خود به خود مشکله این موها حل نمی‌شود.

آنچه که فقها می‌گویند، بیرون آمدن این موها در ظهار و عانه، علامت بلوغ است، موی خشن را می‌گویند موی معمولی را می‌گویند.

دلیل بر این اماریت، اجماعی است که شیخ طوسی[1] و علامه[2] و غیرهما ادعا کرده‌اند بلکه عند الامامیه مورد اتفاق است و تسالم فقهی است بعضی از عامه مخالفند.

و ثانیا دلیل بر این اماریت این است که انبات خصوصا در ظهار از علائم تکونیه بلوغ است، علامت طبیعیه بلوغ است، خصوصا در اینجا که می‌گویند این اماره است که دستگاه تناسلی آمادگی پیدا کرده است برای تولید مثل چه در مرد و چه در خانم ها.

اگر اماره طبیعی شد، اصلا جعل شارع نمی‌خواهد، مورد بنای عقلاء است بر این اماریت که موجب اطمینان است، اگر می‌خواهد این اماره نباشد، باید شارع نهی کند وا گر شارع نهی نکرده، اماریت آن عقلائی است چون امر طبیعی است و امر جعلی نیست.

پس دلیل اول اجماع و دلیل دوم بنای عقلاء بر اماریت این امر تکوینی و خارجی و طبیعی و الی الثانی اشار مرحوم آقای خوانساری در جامع المدارک حیث قال: «إنّ إنبات الشعر ليس من الأمارات الّتي تحتاج أماريتها إلى التعبّد بل هي من الأمارات الّتي تعتبرها العقلاء و توجب الاطمئنان بحصول البلوغ و ما لم يردع عنه الشرع يكون حجّة».[3] اصل جعل نمی‌خواهد اماریت انبات.

کما اشار الیه صاحب الجواهر: «بأن الإنبات أمارة طبيعية اعتبرها الشارع لكشفه عن تحقق الإدراك فلا يختلف».[4]

دلیل سوم بر این اماریت، حد اقل شش روایت است که پنج روایت در جواهر[5] آمده است.

سه روایت، روایاتی است که در جریان جنگ بنی قریظه وارد شده است، که حاصل این روایت این است اگر به کسی برمی خوردند از کفار بود شک می‌کردند که بالغ بوده تا کشته شود یا بالغ نبوده است تا در ردیف اطفال قرار بگیرد، مفاد این روایات این است که برای تشخیص که بالغ است یا بالغ نیست، سعد بن معاذ و ... دستور دادند که به بدن مراجعه شود اگر مو روی ظهار دارند کشته شوند و الا به اطفال مراجعه شود.

این روایات هم در طرق عامه امده و هم در طرق خاصه.

روایت اول: «من طريق الجمهور ما روي «أن سعد بن معاذ لما حكم على قريظة كان يكشف عن عورات المراهقين، و من أنبت منهم قتل، و من لم ينبت جعل في الذراري»».[6]

روایت دوم: ما روی عن عطیه «و ما‌روى عن عطية القرضي «قال»: عرضنا على رسول الله (صلى الله عليه و آله) يوم قريظة، و كان من أنبت قتل، و من لم ينبت خلى سبيله، فكنت فيمن لم ينبت فخلى سبيلي»».[7]

روایت سوم: ما روی عن البختری: «وَ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّهُ قَالَ: عَرَضَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَئِذٍ يَعْنِي بَنِي قُرَيْظَةَ عَلَى الْعَانَاتِ فَمَنْ وَجَدَهُ أَنْبَتَ قَتَلَهُ وَ مَنْ لَمْ يَجِدْهُ أَنْبَتَ أَلْحَقَهُ بِالذَّرَارِي‌».[8]

این روایت هم در جواهر است هم در وسائل.

و روایات عامه در سنن بیهقی[9] مسند احمد بن حنبل[10] است.

پس سه روایت که دلالت دارد بر اینکه انبات از علائم بلوغ است.

روایت چهارم که در هم جواهر[11] موجود است و هم در وسائل: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع قُلْتُ لَهُ مَتَى يَجِبُ عَلَى الْغُلَامِ أَنْ يُؤْخَذَ بِالْحُدُودِ التَّامَّةِ وَ تُقَامَ عَلَيْهِ وَ يُؤْخَذَ بِهَا قَالَ إِذَا خَرَجَ عَنْهُ الْيُتْمُ وَ أَدْرَكَ قُلْتُ فَلِذَلِكَ حَدٌّ يُعْرَفُ بِهِ فَقَالَ إِذَا احْتَلَمَ أَوْ بَلَغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ أَشْعَرَ أَوْ أَنْبَتَ قَبْلَ ذَلِكَ أُقِيمَتْ عَلَيْهِ الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ أُخِذَ بِهَا وَ أُخِذَتْ لَهُ قُلْتُ فَالْجَارِيَةُ مَتَى تَجِبُ عَلَيْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ تُؤْخَذُ بِهَا وَ يُؤْخَذُ لَهَا - قَالَ إِنَّ الْجَارِيَةَ لَيْسَتْ مِثْلَ الْغُلَامِ إِنَّ الْجَارِيَةَ إِذَا تَزَوَّجَتْ وَ دُخِلَ بِهَا وَ لَهَا تِسْعُ سِنِينَ ذَهَبَ عَنْهَا الْيُتْمُ وَ دُفِعَ إِلَيْهَا مَالُهَا وَ جَازَ أَمْرُهَا فِي الشِّرَاءِ وَ الْبَيْعِ وَ أُقِيمَتْ عَلَيْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ وَ أُخِذَ لَهَا بِهَا قَالَ وَ الْغُلَامُ لَا يَجُوزُ أَمْرُهُ فِي الشِّرَاءِ وَ الْبَيْعِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْيُتْمِ حَتَّى يَبْلُغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ يَحْتَلِمَ أَوْ يُشْعِرَ أَوْ يُنْبِتَ قَبْلَ ذَلِكَ».[12]

روایت پنجم، روایت کناسی است که در این روایت او ینبت فی عانته دارد.[13]

در این روایت جواهر کلمه او ینبت فی عانته را آورده است.

حدائق[14] هم این کلمه را آورده است.

ما در اینجا نوشته ایم و لکنه لم یوجد فی الوسائل و الکافی.

این روایت کناسی حداقل در سه جای وسائل آمده است:

اول در جلد 1[15]

دوم در جلد 18[16]

این دو کتاب این روایت را از کافی[17] نقل کرده اند.

در این سه مورد کلمه «ینبت فی عانته» ندارد، بر این اساس ما این جمله را در دفتر نوشتیم که این جمله در وسائل و کافی نیست.

و لکن آنچه حدائق و جواهر نقل کرده اند، تمام است و این کلمه در روایت موجود است و ما اشتباه کردیم. چون این روایت کما ذکرنا در وسائل در سه کتاب به هر دو مصدر نقل شده است و لذا در دو کتاب اول به تبع کافی این کلمه نیست، چون در کافی که مصدر است نیست.

اما این روایت را صاحب وسائل[18] از تهذیب هم نقل کرده است صاحب وسائل در این کتاب این روایت را از تهذیب نقل کرده است که این کلمه در آن است و لذا جواهر که این کلمه را آورده است به این نقل اعتماد کرده است و حدائق که این کلمه را آورده است از نکاح وسائل نقل کرده است نه از حدود وسائل و مقدمات عبادت.

پس لا ینبغی التامل که نقل جواهر و حدائق تمام است، کما اینکه از ما ذکرنا روشن شد اینکه بعضی می‌گویند روایت کناسی و حمران روایت واحده است، به قرینه اینکه ابن محبوب در هر دو سند است و هر دو از امام باقر نقل شده است.

این هم از اغلاط است و اینها دو روایت هستند و دو سند دارند و مجرد نقل ابن محبوب و اینکه از امام باقر است، یک بودن روایت را نمی‌رساند.

روایت ششم روایتی است که در مستدرک از تفسیر علی بن ابراهیم نقل شده است: «او نبت عانته».[19]

روایت هفتم: در وسائل آمده است روایت بیاع لولو است: «وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ الْخَادِمِ بَيَّاعِ اللُّؤْلُؤِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ أَبِي وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنِ الْيَتِيمِ مَتَى يَجُوزُ أَمْرُهُ قَالَ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ قَالَ وَ مَا أَشُدُّهُ قَالَ احْتِلَامُهُ قَالَ قُلْتُ: قَدْ يَكُونُ الْغُلَامُ ابْنَ ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ أَقَلَّ أَوْ أَكْثَرَ وَ لَمْ يَحْتَلِمْ قَالَ إِذَا بَلَغَ وَ كُتِبَ عَلَيْهِ الشَّيْ‌ءُ جَازَ أَمْرُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً».[20]

با اینکه مشهور بلکه بالاتر از مشهور بلکه تسالم فقهی بر عمل به این روایات است مشکله ضعف سند آنها اهمیت ندارد، حتی آنهایی که می‌گویند عمل مشهور جابر نیست، اینجا می‌گویند جابر است چون تسالم فقهی است.

پس دلیل بر این مدعا در مقام اول، اولا اجماع است و ثانیا اماریت وجدانیه و تکوینیه و طبیعیه و ثالثا هفت روایت است.

این راجع به مقام اول که اماریت روییدن مو در ظهار باشد.

این اماره اگرچه از نظر فقهی مورد تسالم است و درست است و لکن تحقیقی انجام شده که باید ملاحظه شود و آن تحقیق این است که می‌گویند روئیدن موی ظهار در سن ده سالگی پسرها، 62 و نیم درصد است، اینگونه آمار داده اند، در شش سالگی، 6 درصد و 2 صدم، در 7 سالگی 19 درصد در 8 سالگی 28 درصد، در 9 سالگی 54 درصد، این را فقها گفته‌اند که پسرها ده سالگی نماز بر انها واجب است؟! این تحقیق را از مجله ای از دانشگاه بهشتی نقل کرده است اگر این گونه است، چرا در فقه تطبیق نشده است، شواذ طبیعت همیشه است اما باید راهی برای آن پیدا کرد.

در این تحقیق چند حرف است:

1. اگر این تحقیق اشتباه است، منشا اشتباه چیست، چگونه یک محقق در این آمار گیری اشتباه کرده در این حد.

2. اگر درست است، چرا فقهاء نمی‌گویند 62 درصد بچه ده سالگی روزه بگیرند، انبات را از امارات می‌دانند دیگر، چرا نمی‌گویند 62 درصد پسرها در 10 سالگی روزه بگیرند.

3. اگر از کسانی است که غرض و مرض دارد، چرا ده سالگی را انگشت گذاشته‌اند و 9 سالگی را دست نگذاشته اند.

نتیجه ما ذکرنا این است که این تحقیق قطعا اشتباه است و منشاء آن جهل به گفتار فقهاء است و اگر کسی مسئله دان باشد و در مدارس این تحقیق را کند، به این نتیجه نمی‌رسد.

این نسبت به اماریت انبات.

المقام الثانی فی اماریة الاحتلام سیاتی ان شاء الله.

 


[1] «الإنبات دلالة على بلوغ المسلمين و المشركين... دليلنا: إجماع الفرقة»؛ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج3، ص281.
[2] «نبات هذا الشعر دليلٌ على البلوغ في حقّ المسلمين و الكفّار‌، عند علمائنا أجمع»؛ حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج14، ص187.
[3] خوانساری، احمد، جامع المدارک، ج3، ص363.
[4] نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج26، ص7.
[5] نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج26، ص6 و 7.
[6] نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج26، ص6.
[7] نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج26، ص6.
[8] حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج1، ص44، ابواب مقدمات العبادات، باب4، ح8.
[9] «من طريق الجمهور ما روي «أن سعد بن معاذ لما حكم على قريظة كان يكشف عن عورات المراهقين، و من أنبت منهم قتل، و من لم ينبت جعل في الذراري»»؛ سنن بیهقی، ج6، ص58.
[10] «حديث عطية القرظي سلف برقم (18776)، ولفظه: عرضنا على النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يوم قريظة، فكان من أنبت قتل، ومن لم ينبت خلي سبيله، فكنت فيمن لم ينبت، فخلي سبيلي»؛ مسند احمد، ج21، ص341.
[11] «في خبر حمزة بن حمران عن أبي جعفر (عليه السلام) «من أن الغلام لا يجوز أمره في الشراء و البيع، و لا يخرج عن اليتم حتى يبلغ خمس عشر سنة أو يحتلم أو يشعر أو ينبت»‌»؛ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج26، ص6.
[12] حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج1، ص، ابواب، باب2، ح2.
[13] «في خبر يزيد الكناسي «أن الغلام إذا زوجه أبوه و لم يدرك كان الخيار له إذا أدرك و بلغ خمس عشر سنة أو يشعر في وجهه أو ينبت في عانته»»؛ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج26، ص6.
[14] «ففي حسنة يزيد الكناسي عن الباقر عليه السلام و هي طويلة قال في آخرها: «ان الغلام إذا زوجه أبوه كان له الخيار إذا أدرك، أو بلغ خمس عشرة سنة، أو أشعر في وجهه، أو أنبت في عانته»»؛ بحرانی، یوسف، حدائق الناضرة، ج20، ص346.
[15] «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ يَزِيدَ الْكُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْجَارِيَةُ إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِينَ ذَهَبَ عَنْهَا الْيُتْمُ وَ زُوِّجَتْ وَ أُقِيمَتْ عَلَيْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ لَهَا وَ عَلَيْهَا الْحَدِيثَ»؛ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج1، ص31، ابواب، باب4، ح1.
[16] «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ يَزِيدَ الْكُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْجَارِيَةُ إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِينَ ذَهَبَ عَنْهَا الْيُتْمُ وَ زُوِّجَتْ وَ أُقِيمَتْ عَلَيْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ لَهَا وَ عَلَيْهَا قَالَ قُلْتُ: الْغُلَامُ إِذَا زَوَّجَهُ أَبُوهُ وَ دَخَلَ بِأَهْلِهِ وَ هُوَ غَيْرُ مُدْرِكٍ أَ تُقَامُ عَلَيْهِ الْحُدُودُ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ قَالَ أَمَّا الْحُدُودُ الْكَامِلَةُ الَّتِي يُؤْخَذُ بِهَا الرِّجَالُ فَلَا وَ لَكِنْ يُجْلَدُ فِي الْحُدُودِ كُلِّهَا عَلَى مَبْلَغِ سِنِّهِ «5» وَ لَا تَبْطُلُ حُدُودُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ لَا تَبْطُلُ حُقُوقُ الْمُسْلِمِينَ بَيْنَهُمْ»؛ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج28، ص20، ابواب مقدمات الحدود، باب6، ح1.
[17] «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ يَزِيدَ الْكُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْجَارِيَةُ إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِينَ ذَهَبَ عَنْهَا الْيُتْمُ وَ زُوِّجَتْ وَ أُقِيمَتْ عَلَيْهَا الْحُدُودُ التَّامَّةُ عَلَيْهَا وَ لَهَا قَالَ قُلْتُ الْغُلَامُ إِذَا زَوَّجَهُ أَبُوهُ وَ دَخَلَ بِأَهْلِهِ وَ هُوَ غَيْرُ مُدْرِكٍ أَ تُقَامُ عَلَيْهِ الْحُدُودُ وَ هُوَ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ قَالَ فَقَالَ أَمَّا الْحُدُودُ الْكَامِلَةُ الَّتِي يُؤْخَذُ بِهَا الرِّجَالُ فَلَا وَ لَكِنْ يُجْلَدُ فِي الْحُدُودِ كُلِّهَا عَلَى مَبْلَغِ سِنِّهِ فَيُؤْخَذُ بِذَلِكَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ لَا تَبْطُلُ حُدُودُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ لَا تَبْطُلُ حُقُوقُ الْمُسْلِمِينَ بَيْنَهُم‌»؛ کافی، ج7، ص198، ح2.
[18] «وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ بُرَيْدٍ الْكُنَاسِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع مَتَى يَجُوزُ لِلْأَبِ أَنْ يُزَوِّجَ ابْنَتَهُ وَ لَا يَسْتَأْمِرَهَا قَالَ إِذَا جَازَتْ تِسْعَ سِنِينَ فَإِنْ زَوَّجَهَا قَبْلَ بُلُوغِ التِّسْعِ سِنِينَ كَانَ الْخِيَارُ لَهَا إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِينَ قُلْتُ فَإِنْ زَوَّجَهَا أَبُوهَا وَ لَمْ تَبْلُغْ تِسْعَ سِنِينَ فَبَلَغَهَا ذَلِكَ فَسَكَتَتْ وَ لَمْ تَأَبَّ ذَلِكَ أَ يَجُوزُ عَلَيْهَا قَالَ لَيْسَ يَجُوزُ عَلَيْهَا رِضًى فِي نَفْسِهَا وَ لَا يَجُوزُ لَهَا تَأَبٍّ وَ لَا سَخَطٌ فِي نَفْسِهَا حَتَّى تَسْتَكْمِلَ تِسْعَ سِنِينَ وَ إِذَا بَلَغَتْ تِسْعَ سِنِينَ جَازَ لَهَا الْقَوْلُ فِي نَفْسِهَا بِالرِّضَا وَ التَّأَبِّي وَ جَازَ عَلَيْهَا بَعْدَ ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ تَكُنْ أَدْرَكَتْ مُدْرَكَ النِّسَاءِ قُلْتُ أَ فَتُقَامُ عَلَيْهَا الْحُدُودُ وَ تُؤْخَذُ بِهَا وَ هِيَ فِي تِلْكَ الْحَالِ وَ إِنَّمَا لَهَا تِسْعُ سِنِينَ وَ لَمْ تُدْرِكْ مُدْرَكَ النِّسَاءِ فِي الْحَيْضِ قَالَ نَعَمْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَى زَوْجِهَا وَ لَهَا تِسْعُ سِنِينَ ذَهَبَ عَنْهَا الْيُتْمُ وَ دُفِعَ إِلَيْهَا مَالُهَا وَ أُقِيمَتِ الْحُدُودُ التَّامَّةُ عَلَيْهَا وَ لَهَا قُلْتُ فَالْغُلَامُ يَجْرِي فِي ذَلِكَ مَجْرَى الْجَارِيَةِ فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ الْغُلَامَ إِذَا زَوَّجَهُ أَبُوهُ وَ لَمْ يُدْرِكْ كَانَ بِالْخِيَارِ إِذَا أَدْرَكَ وَ بَلَغَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً أَوْ يُشْعِرُ فِي وَجْهِهِ أَوْ يُنْبِتُ فِي عَانَتِهِ قَبْلَ ذَلِك‌..»؛ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج20، ص278، ابواب مقدمات النکاح، باب6، ح9.
[19] «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى وَ ابْتَلُوا الْيَتامى‌ «(1)» الْآيَةَ قَالَ قَالَ مَنْ كَانَ فِي يَدِهِ مَالُ بَعْضِ الْيَتَامَى فَلَا يَجُوزُ لَهُ أَنْ يُعْطِيَهُ حَتَّى يَبْلُغَ النِّكَاحَ وَ يَحْتَلِمَ «(2)» فَإِذَا احْتَلَمَ وَ وَجَبَ عَلَيْهِ الْحُدُودُ وَ إِقَامَةُ الْفَرَائِضِ وَ لَا يَكُونُ مُضَيِّعاً وَ لَا شَارِبَ خَمْرٍ وَ لَا زَانِياً فَإِذَا آنَسَ مِنْهُ الرُّشْدَ دَفَعَ إِلَيْهِ الْمَالَ وَ أَشْهَدَ عَلَيْهِ وَ إِنْ كَانُوا لَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ قَدْ بَلَغَ فَإِنَّهُ يُمْتَحَنُ بِرِيحِ إِبْطِهِ أَوْ نَبْتِ عَانَتِهِ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَقَدْ بَلَغَ فَيَدْفَعُ إِلَيْهِ مَالَهُ إِذَا كَانَ رَشِيداً وَ لَا يَجُوزُ لَهُ أَنْ يَحْبِسَ [عَلَيْهِ‌] مَالَه‌»؛ مستدرک، ج13، ص428.
[20] حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج18، ص412، کتاب الحجر، باب2، ح5.
logo