« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

82/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

دلایل قائلین به جواز اجاره زمین برای مسجد

 

موضوع: دلایل قائلین به جواز اجاره زمین برای مسجد

 

0.0.0.0.0.0.1- دلیل چهارم: کفایت ملکية المنافع

چهارمین دلیل بر صحّت مسجد موقت عبارت از این است که گفته بشود در مسجدیت مسجد، ملکیة المنافع کفایت مي‌کند، ملکیة العین ضرورتي ندارد، بناءً علي هذا زید که 500 متر زمین را 100 ساله اجاره کرده است، عین که زمین است ملک زید نشده است، منافع این زمین به عقد اجاره ملک زید شده است، پس زمین مستأجره منافع آن ملک زید شده است، نتیجه این مي‌شود که جعل المسجد 100 ساله صحیح است، چرا؟ لأن المعتبر في المسجد ملکية المنفعة دون العین. که در این فرض هم أدله‌ي عامه‌ي مساجد از قبیل من بنا مسجداً، من عمّر مسجداً، المسجد لله شامل مي‌شود و هم مانع از مسجدیت نیست، نتیجه این مي‌شود که بگوئید من جانبٍ من بني مسجداً یا «أوفوا بالعقود» یا أدله‌ي خاصه اجاره موجود است. من جانبٍ آخر آنچه که شرط جعل المسجد است ملکیت المنافع است و هر دو در مورد بحث موجود است. بر این اساس، گفته بشود که هم الإجارة صحیحةٌ و هم احکام مسجد بر این مسجد بار مي‌شود.

این دلیل ظاهر فرمایش محقق اردبیلی است در مجمع، لابد عبارت را مراجعه کرده‌اید، قبلً هم این عبارت را خوانده‌اید و الآن هم مکرراً مي‌خوانیم، ببینید ایشان این مطلب را مي‌خواهد بگوید یا نمي‌خواهد بگوید؟ اگر ایشان همین مطلب را مي‌خواهد بگوید دلیل چهارم را بگوئید ما یظهر من المحقق الأردبیلي، اگر ایشان این مطلب را نمي‌خواهد بگوید این را وجه مستقلي قرار بدهید، ملاحظه کنید، مجمع، جلد 10، صفحه 21، عبارت ارشاد این است:

و يجوز استيجار الأرض لتعمل مسجدا.[1]

این متن است ایشان این عبارت را توضیح داده است:

لا مانع منه و عموم أدلة المسجد- و الإجارة مع عدم ظهور مانع- يقتضيه فالمراد (و المراد- خ) بالملكية في المسجد و نحوه هو ملكية المنفعة، و لكن في بعض قيود المحقّق الشيخ علي، أنّه لا تثبت حرمة المسجد. [2]

مي‌خواهد بگوید مانعي ندارد زمینی را اجاره کند و مسجد درست کند، مقتضي هم موجود است و مانع هم مفقود است، مقتضي چیست؟ من بني مسجداً، مقتضي چیست؟ «أوفوا بالعقود»، عموم أدله‌ي اجاره و عموم أدله‌ي مساجد؛ پس مقتضي موجود است. من بني مسجداً، مسجد در زمین مملوکه را شامل مي‌شود، مسجد در زمین مستأجره را هم شامل مي‌شود. «أوفوا بالعقود» اجارة الأرض للمسجد را هم شامل مي‌شود، اجارة الأرض للحنطة را هم شما مي‌شود، «أوفوا بالعقود» است دیگر، «لا مانع منه و عموم أدلة المسجد- و الإجارة مع عدم ظهور مانع- يقتضيه.»

0.0.0.0.0.0.2- اشکال بر دلیل چهارم: لا وقف إلا في ملک

طبعاً اینجا یک اشکال واضحي است که شما مي‌گوئید لا وقف إلا في ملک، زمین ملک این آقا نیست، مانع هست، مانع چیست؟ مانع این است که این زمین ملک واقف نیست. مانع هست، مانع چیست؟ مانع این است که در زمین مسجد اخراج عن الملک مي‌خواهد، این آقا اخراج عن الملک نکرده است، ملکش نیست، مانع چیست؟ مانع این است که باید مسجد، رقبه، عین نظیر حرّیت باشد، تحریر است، اینجا تحریر نیست. فعلیه موانع موجود است.

0.0.0.0.0.0.3- جواب از اشکال بر دلیل چهارم

ایشان جواب از کل این موانع را به کلمة وارده داده است، مي‌گوید آن مقداري که دلیل داریم این است که منافع باید ملک واقف باشد، زمین باید ملک واقف باشد این را دلیل نداریم؛ چه کسي گفته است زمین باید ملک واقف باشد؟ شما اخراج عن الملک مي‌خواهید، حالا اخراج عن الملک منافع باشد یا عین باشد. شما تحریر مي‌خواهید حالا تحریر منافع باشد یا عین باشد.

بناءً علي هذا مانعي در این فرض وجود ندارد، ملاحظه کنید عبارت را ببینید همین را مي‌خواهد بگوید یا نه؟

مع عدم ظهور مانع- يقتضيه فالمراد (و المراد- خ) بالملكية في المسجد و نحوه هو ملكية المنفعة،[3]

به این کلمه کل موانع را مي‌خواهد جواب بدهد. مسجد باید ملک باشد اما منفعتش ملک باشد نه اینکه زمینش ملک باشد، کدام آیه گفته است که زمین مسجد ملک باشد؟ این آقا هم که زمین را اجاره کرده منفعت را مالک است، زمین را مالک نیست، منفعت را که به عقد اجاره مالک شده است.

این مطلبي که در اینجا دارد. در صفحه‌ي بعد این عبارت را بنویسید:

و لم نجد مانعا الّا عدم كون الأصل وقفا، و ما نعرف اشتراطه، و ان كان ظاهر العبارات ذلك.[4]

ملکیت را از ناحیه‌ي ملکیت منافع درست کرد.

0.0.0.0.0.0.4- اشکال بر جواب از اشکال چهارم: عدم صحّت وقف منافع

قهراً باز یک اشکال دیگري زنده مي‌شود و آن این است که آن ساختمان وقف است، زمین چي؟ مي‌گویند زمینش وقف نباشد، چه کسي گفته است که زمین مسجد هم باید وقف باشد؟ دیوار مسجد وقف باشد کفایت مي‌کند، سقف مسجد وقف باشد کفایت مي‌کند، چرا زمین وقف باشد؟ «و لم نجد مانعا الّا عدم كون الأصل وقفا» یعنی خود زمین اصلاً وقف نباشد، مسجد نباشد. لابد مي‌برد بحث را تا اینجا دیگر، اگر زمین وقف نیست مسجد هم نباشد، لابد این جوری باید بگوید دیگر. جُنب که داخل شدنش در مسجد قبلاً گفته است حرام است، یعنی روی دیوار مسجد بایستد حرام است نه روی سقف. حالا شاید علي کل حال این را نمي‌خواهد بگوید اما این عبارت این را مي‌گوید.

و لم نجد مانعا الّا عدم كون الأصل وقفا، و ما نعرف اشتراطه،

مي‌گوید دلیلی هم نیامده که بگوید زمین هم باید وقف باشد، منافع وقف باشد کفایت مي‌کند، کدام آیه گفته است زمین باید وقف باشد؟ شاید ذهن شریفش مساجد أراضي مفتوح عنوةً بوده، در أراضي مساجد مفتو عنوة آنجا هم زمین وقف نیست برای اینکه فيءٌ للمسلمین است. شاید احتمال مي‌دهیم محقق بوده دیگر، چه جور شده؟ دارید در جايي که مساجد وقف نباشد؟ بله مساجد أراضي مفتوح عنوة، زمین وقف نیست، کما هو أحد الأقوال که در جلسه‌ي گذشته بیان کردیم.

این حاصل فرمایش ایشان، برداشت بنده از این عبارت کما ذکرنا است، که ایشان مي‌خواهند بفرمایند در تحقق مسجد ملکیة المنافع کفایت مي‌کند. اگر این فرمایش را مي‌خواهند بفرمایند این بدیهی البطلان است، اولاً وقف المنافع خلاف اتفاق است، فقط از اماميه أبو الصلاح حلبي گفته است، بقیه ما عدا الحلبي بالإتفاق مي‌گویند منافع قابل وقف نیست، اگر قابل وقف نیست قابل مسجدیت به طریق أولي نیست. کل مسجدٍ وقفٌ، اما کل وقفٍ مسجدٌ نیست. ملاحظه کنید کلمات اصحاب را در این رابطه:

شرایع مي‌گوید یکی از شرایط وقف این است:

في شرائط الموقوف و هي أربعة أن تكون عينا مملوكة ينتفع بها مع بقائها‌ و يصح إقباضها.[5]

در کلمه‌ي «عیناً» فقهاء توضیحی دارند مي‌گویند عین تارةً در مقابل دین است، وقف دین لا یصح، عین اُخري در مقابل منفعت است، وقف المنفعة لا یصح.

علاوه بر اینکه در متن تصریح شده به اینکه تا اینجا مي‌گوید «لا یصح وقف المنافع».

ملحقات عروه، جلد 2، صفحه 205: شرایط عین موقوفه را مي‌گوید:

أحدها: أن يكون عينا‌ فلا يصح وقف المنافع.[6]

تحریر، جلد 2، صفحه 61:

يعتبر في الموقوف أن يكون عينا مملوكة يصح الانتفاع به منفعة محللة مع بقاء عينه بقاء معتدا به‌ غير متعلق لحق الغير المانع من التصرف و يمكن قبضه، فلا يصح وقف المنافع.[7]

کل متون فقهیه همین عبارت است، مي‌گویند موقوفه باید از اعیان باشد، از عیان باشد در مقابلش سه چیز را خارج کردند، وقف دیون را خارج کردند، وقف منافع را خارج کردند، شيء ديگري را هم خارج کردند، پس این آقا اگر مي‌خواهد بفرماید وقف منافع مقصودش این است که صحیحٌ، اولین اشکالش این است که خلاف اتفاق سخن گفته است، بالاتر از خلاف اتفاق است ملاحظه کنید، جواهر، جلد 28، صفحه 16:

بل يمكن دعوى ضرورة المذهب أو الدين على ذلك.[8]

در بحث ارتداد گفتیم ضرورت دین موجب ارتداد است یا ضرورت مذهب موجب ارتداد است؟ روشن است ضرورت دین و ضرورت مذهب، جواهر مي‌خواهد بگوید ضرورت دین است بالاتر از ضرورت مذهب است، بین مسلمین ضروری است که وقف لا یصح، بالاتر از اتفاقي است که ما گفتیم.

پس نتیجه این مي‌شود که اگر مقصود این بزرگوار از این عبارتی که موجود است این باشد که وقف المنافع منهاي عین این صحیح است و لذا مساجد همه مسجد باشند، اولین حرفي که در مقابل ایشان است این است که خلاف اتفاق است، بلکه به قول جواهر خلاف ضرورت مذهب است یا خلاف ضرورت دین است. این اولین فرمایش و اشکالي که بر دلیل چهارم است.

0.0.0.0.0.0.5- اشکال دوم: منافع قابل حبس نیست

دومین اشکالي که بر این دلیل است مي‌گویند وقف حبس العین و تسبیل المنفعة، حبس العین و تسبیل المنفعة، این ماهیت وقف است دیگر، لذا در وقف عین باقیه مي‌خواهد. خوب، اگر ماهیت وقف حبس است، منافع که قابل حبس نیست، منافع از امور تدریجیه است، آناً فآناً یوجد و ینعدم، منفعت این ساعت یوجد و ینعدم. منفعت ساعت بعد یوجد و ینعدم، منفعت امروز یوجد و ینعدم، منفعت فردا یوجد و ینعدم، منفعت این ماه یوجد و ینعدم، منفعت این سال یوجد و ینعدم، تحبیس الأصلش کجا رفت؟ چیزی حالت باقيه ندارد که شما بگوئید تحبیس الأصل، منافع آناً فآناً از تدریجیات است دیگر، چه استیفاء بشود یا نشود.

پس دومین حرفي که در رابطه با فرمایش آقا هست این است که این فرمایش با تحبیس الأصل نمي‌سازد. سومین حرفي که در این فرمایش است این است که شما مي‌گوئید مساجد تحریر است، اینجا تحریر وجود ندارد.

نتیجه‌ي کما ذکرنا این است که فرمایش محقق اردبیلی اگر از این فرمایشات این باشد که وقف المنافع درست است این قابل تصدیق بوجه من الوجوه نمي‌باشد، بلکه کما ذکرنا آن شوخي بود ولکن جدي است، وقف المنافع بشود زمین تنجیسش جایز است یا جایز نیست؟ شما احکام مساجد را مي‌خواهید جاري بکنید، شما تصریح مي‌کنید اصل وقف نباشد، یعنی کسي گفته مسجد باشد و تنجیس زمینش جایز باشد؟ کسي گفته است مسجد باشد و تطهیرش واجب نباشد؟ این معلوم نیست که چي مي‌خواهد بگوید، مي‌خواهد ملکیت تبعیه را بگوید، وقفیت تبعیه را بگوید مثل أراضي مفتوح عنوةً؟ این نمي‌سازد مي‌گوید مشکله این است که اصل وقف نیست، نباشد. دارد اصل را انکار مي‌کند، آن لا أقل وقفیت تبعیه هست، تبعي را هم که خوانده‌اید دو معنا دارد، علي کلا التقدیرین این فرمایش قابل تصدیق نیست.

نتیجه‌ي ما ذکرنا این است چهار دلیل بر صحّت وقف موقت، مسجدیت موقته بیان شده است که هر یک از دیگری ضعیف‌تر است، چهار دلیل چه بود؟ 1. نقص به مساجد مفتوح عنوةً. 2. صدق اسم بود. 3. از امور قصدیه بود. 4. کفایت ملکیة المنفعة بود. اگر مرادش از کفایت این است که منفعت که مالک بود عین وقف مي‌شود؟ این خلاف قولش است که اصل این است که وقف نشده است. اگر مقصودش این است که منفعت وقف باشد و زمین وقف نباشد مما یضحک به الثکلي است. چگونه مي‌شود دیوار وقف باشد ولي زمین مسجد وقف نباشد؟

0.0.0.0.0.0.6- ج. بررسی نظریه قائلین به تفصیل

نظریه‌ي سوم این بود که اگر اجاره 100 ساله است مسجد موقت داریم و اگر 5 ساله است مسجد موقت نداریم. این نظریه‌اي است که مرحوم سید داده است، عبارت مرحوم سید در عروه، جلد 5، صفحه 99 مسأله 2 قبلاً خوانده شده است، عبارت مرحوم سید از ملحقات قبلاً خوانده شده است، هر دو کتاب یک معنا را مي‌گوید، مي‌گوید 100 ساله باشد مسجد مي‌شود، 10 ساله باشد مسجد نمي‌شود.

0.0.0.0.0.0.7- اشکال بر نظریه قائلین به تفصیل

از ما ذکرنا روشن شد که این أضعف الأقوال است، چرا؟ برای اینکه اگر أبدیت در تحقق مسجد کفایت مي‌کنددهمان جوری که 5 سال مسجد نمي‌شود 100 سال هم مسجد نمي‌شود، 500 سال هم مسجد نمي‌شود، چرا؟ برای اینکه 5 سال هم موقت است، 100 سال هم موقت است، 500 سال هم موقت است. چه فرق کرد بین 5 سال و 500 سال؟ ...

و اگر مي‌گوئید أبدیت شرط تحقق مسجد نیست همانگونه که 500 سال کفایت مي‌کند 5 روزه هم کفایت مي‌کند، 5 ساعته هم کفایت مي‌کند. اگر دلیل بر أبدیت ندارید 5 ساعته هم موقت است، 5 روزه هم موقت است، 5 ماهه هم موقت است، 5 یاله هم موقت است، 50 ساله هم موقت است، 500 سله هم موقت است، همه‌اش کفایت بکند دیگر.

نتیجه این است که فرمایش مرحوم سید که نظریه‌ي سوم است أضعف الأقوال است، برای اینکه دو راه بیش نیست، یا أبدیت مي‌خواهد یا نمي‌خواهد، اگر مي‌خواهد هر دو باطل است و اگر نمي‌خواهد هر دو صحیح است.

فعلیه إلي الآن بحث مسأله‌ي مورد نظر إن شاء الله تعالي روشن شد و آن این است که آیا مساجد کوي طلاب مسجدٌ أو لیس بمسجد؟ سه نظریه است، قولٌ به اینکه مسجد است، قولٌ به اینکه مسجد نیست و قولٌ بالتفصیل. أدله‌ي این اقوال تقدّم الکلام.

0.0.0.0.0.0.8- بررسی سبق ملکیت در تحقق مسجدیت

به مناسبت فرمایش محقق اردبیلی ما داخل در یک بحث جدیدي شدیم در نوشته و آن بحث این است که در تحقق مسجدیت سبق ملکیت مي‌خواهد یا نمي‌خواهد؟ اول شما باید زمین را مالک باشید بعد وقف کنید، یا نه سبق ملکیت نمي‌خواهد، در آن واحد هم ملکیت محقق بشود و هم مسجدیت محقق بشود. قریه‌اي تأسیس شده شما مي‌روید در گوشه‌اي از این قریه آجر را به قصد ملکیت و حیازت و به قصد مسجدیت مي‌گذارید، با گذاشتن این آجر دو کار انجام شده است، هم این نقطه ملک شما شده است و هم مسجد شده است، این چگونه است؟ این غیر از بحث محقق اردبیلی است، اول اینکه باید یک روز توضیح بدهیم که چرا این غیر از آن است و بعد هم أدله‌ي این مسأله حالا آدرسش را عرض مي‌کنم خودتان این را کار بکنید دیگر، این ارتباطي به مرود بحث ندارد اما بحث علمي و جدي است. مصباح الفقیه، مرحوم همداني در تاب الصلاة، صفحه 702. وقف مرحوم آخوند، صفحه 10 که أدق من الکل نوشته و خیلی زیبا بحث کرده است این فرع را، منتهي اشاره به أدله نکرده است. جواهر، جلد 14. کل این کتاب‌ها یک بحث استثنائي کردند و آن راجع به نماز جماعت به مناسبت وارد این بحث شده که انسان مي‌رود در بیابان آیا مي‌تواند با یک آجر دو کار بکند؟ هم مالک بشود زمین را و هم مسجد بشود یا نه؟ غرض اینکه این مطلب را خودتان کار کنید و بحث مفیدی هم هست، أدله‌اش را هم ملاحظه کنید، روایات را هم ملاحظه کنید مخصوصاً صحیحه‌ي أبو عبیده را ملاحظه کنید.

مبحث اخلاقي آخر هفته

در زیارت شریفه‌ي جامعه اینگونه آمده است:

رَبَّنا لا تُزِغْ‌ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ‌ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ‌ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولا.[9]

عرض شد که این جمله آیه‌ 7 از سوره‌ي آل عمران است، اگر مفاد این جمله دعا باشد که أحد احتمالات خمسه است، در این دعا کما تري دو خصوصیت لحاظ شده:

1. این دعا، دعاي راسخین في العلم است. یعنی رسول خدا مي‌فرماید رَبَّنا لا تُزِغْ‌ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا،[10] یعني امیرالمؤمنین مي‌فرماید رَبَّنا لا تُزِغْ‌ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا، في غیر واحد من الروایات مراد از راسخین یا أظهر مصادیق معصومین هستند. «نحن راسخون في العم» کما في بعض الروایات. پس خصصویت اول این است که این دعای راسخین در علم است.

2. خصوصیت دوم این است که این دعا، دعاي مؤمنین است، یعنی کساني که ایمان آورده‌اند، کساني که گفته‌اند «ربّنا آمنّا» تقاضاي دومي از خداوند متعال دارند و آن تقاضا این است که خداوندا ایمان ما را ثابت نگه دار. و آن تقاضا این است که خدا قلوب ما را قلوب انحرافي قرار مده. قلوب ما را قلوبي که میل عن الحق إلي الباطل قرار مده، رَبَّنا لا تُزِغْ‌ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا.

در یک روایت دارد که امام صادق فرمود این آیه را تکرار کنید، زیاد بخوانید، این روایت هم در تفسیر صافي است و هم در تفسیر برهان است و هم در تفسیر عیاشي است، جلد 1 تفسیر صافي، جلد 1 تفسیر برهن، جلد 1 تفسیر عیاشي. حدیث 9، روایت سماعة بن مهران است، دیل آیه‌ي مبارکه.

در روایت دیگری دارد که موسي بن جعفر راحجع به این آیه مي‌فرماید قوم صالحیني بودند که این تقاضا را داشتند و به دنبالش موسي بن جعفر مي‌فرماید قلوب تتضیق، قلب انسانها حالت ثابتی ندارد. برهان، جلد 1، صفحه 272، صافي، جلد 1، صفحه 247 و تفسیر عیاشي، جلد 1، صفحه 164، حدیث 9.

در بعضي از متون اسلاميه قلب انسان تشبیه به پر حیواني شده است، یک دانه پر مرغي را بگیرید، در بیایان طوفاني قرار بدهید، قلب انسان این حالت را دارد، همان جوری که باد این پر را نمي‌گذارد در جايي ثابت بماند، قلب انسان‌ها هم همین گونه است، امروز یک جور استف فردا یک جور است، این ساعت یک جور است، نیم ساعت دیگر یک جور است. لذا در یک روایت دیگری دارد امام مي‌فرماید اگر این قلب را رهایش کردی برگردی به همان گمراهيي که دارد. اگر مراقبتش نکردی هر صدايي قلب انسان را به طرفي مي‌کشد، لذا امام صادق فرمود زیاد این آیه‌ي مبارکه را تکرار کنید. در بعضي از نقل‌ها دارد که رسول خدا در نماز مغرب این آیه را قرائت مي‌کرد «رَبَّنا لا تُزِغْ‌ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا.

شواهد تاریخی در این رابطه فوق حد احصاء است، اگر خواسته باشد انسان بنویسد باید کتاب‌ها بنویسد، من جمله از شواهد تاریخی جریان أبو جعفر محمد بن علي شلمغاني است، بخوانید، محمد بن علي واسطه‌ي بین مردم و حسین بن روح بود، مردم به او مراجعه مي‌کردند او مشرف مي‌شد خدمت حسین بن روح و حوائج و گرفتاري‌هاي مردم را خدمت امام عرض مي‌کرد و جواب‌ها را مي‌گرفت. یکی از اولاد زراره به نام أبو غالب مي‌گوید ما با مردی رفتیم پیش این آقا، این کسي که با ما بود حاجتش را گفت، مي‌گفت من که این صحنه را دیدم من هم یک شکله‌اي داشتم و قصد کردم که به آقا عرض کنم که این مشکله‌ي ما را هم یک کاری بکنید با دعائي ثنائي، مي‌گوید در این فکر افتادم و نشد بگویم آمدیم بیرون و بعد از یکی دو روز رفتیم پیش آن آقا و حاجت آن آقا را گفت و حوائج مردم را هم گفت و بعد فرمود و أما الزاري وضعش این است، برو منزل و راحت باش و خانمت تحویلت مي‌گیرد. مشکله‌اش این بود که همسرش قهر کرده بود و مشکله داشت. مي‌گوید من از شنیدن این کلام تعجب کردم من که چیزی به او نگفته بودم نه از اصل گفتاری حرفي زدیم و نه اینکه حاجتي دارم چیزی گفتم. این از کجا فهمید که مشکله‌ي ما چیست؟ این مشکله را غیر از من و خدا کس دیگری نمي‌دانست. مي‌گوید آمدیم خانه و همان جوری شد که او گفته بود و تا روز مردن هم همان جور بود.

حالا غرض این است که کسي که واسطه‌ي بین مردم و نایب خاص است، این مقام را هم دارد. بر اثر حسادتي که با حسین بن روح کرد ننگ‌ترین مقاله‌ها را در بني بسطام پخش کرد و طائفه‌اي را گمراه کرد. تا توقیع شریف لعن این آقا آمد و آن جریاني که در سفینه موجود است بخوانید تا ببینید انسان قلبش چگونه است، همین گوه قلبی که خبر مي‌دهد از مسائل پشت پرده نوشته‌اند بر اثر حسادتي با ابن روح داشت اساس را انکار کرد. تا دستور لعنش آمد، شیخ هم یک چیزی نقل مي‌کند در رسائل، از امام عسگري بود ظاهراً که عرض کرد چه کار کنیم این وضعش این جوری شده و ما هم هر جاي که مي‌بینیم، مي‌بینیم عن بن العضافر عن العسکري، کل کتاب‌هاي ما روایات اینهاست، از اصحاب بودند دیگر که این مقامات را داشتند، امام فرمودندآنچه از ما نقل مي‌کنند بگیرید و آنچه عقیده‌ي خودشان است رها کنید.

غرض ببینید انساني که به این مرحله مي‌رسد ثابت نمي‌ماند، به خاطر حسادتي که در او هست اساس را نکار مي‌کند، این خاطر هماني است که قلوب آناً فآناً است.

نقل کرده‌اند که فضیل بن عیاض، که همه‌ي شما هم مي‌دانید که شرح و حالش هم بین سرخس و خراسان، دزد معروفي بود و از شنیدن آن آیه‌ي مبارکه وضعش خوب شد و افتاد در زهد و این حرف‌ها و شاگرداني ترتبت کرد. نوشته‌اند یکی از شاگردانش مریض شد، فضیل رفت به دیدن او، شروع کرد به خواندن سوره‌ي یاسین، آن شاگرد گفت نخوان این سوره را، فضیل تعجب کرد که چرا این را گفت، به او گفت که لا إله إلا الله بگو، او گفت که من از این کلمه بدم مي‌آید. مي‌گویند فضیل خیلی ناراحت شد و آن شاگرد هم مُرد. فضیل آمد خانه و بیرون هم نرفت از بس که اوضاع بر او مشکل شد که چي شد؟ در این نقل دارد که این بهترین شاگردهاي فضیل بود، فضیل این او را در خواب دید و به او گفت مسلمان تو که از بهترین شاگردان و یاران من بودي، چه شد؟ چگونه شد آن همه معارفي که تحصیل کرده بودي از تو گرفته شد؟ گفت مسأله‌ي حسادت. رَبَّنا لا تُزِغْ‌ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا قلب اسنان این است آناً فآناً این طرف و آن طرف مي‌رود، انحراف پیدا مي‌کند عن الحق، خدا نکند که این حالت برای انسان به وجود بیاید که اسباب فراواني هم دارد. کل صفات نفسانيه انسان را وادار مي‌کند این حالت انحرافي را پیدا بکند.

همین صفات نفسانیه‌اي که ما در فکر اصلاحش هم نیستیم أکثر این صفات این حالت را به وجود مي‌آورد، حب به جاه، حب به مقام، حب همسر، حب به فرزند، حب به شهوت، حب به علم که بدترین غرورها است. این است که انسان را به اینجاها مي‌کشاند خدا نکند که درب بسته بشود. اگر بسته شد بدبختي انسان است.

لطف حق با تو مدارا مي‌کند چون زحدش بگذرد رسوا کند

آیه‌ي سوم سيأتي إن شاء الله تعالي.

 


[1] . اردبيلي، احمد بن محمد، مجمع الفائدة و البرهان، ج10، ص21.
[2] . همان.
[3] . همان.
[4] . همان، ص22.
[5] . محقق حلّي، جعفر بن حسن، شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص166.
[6] . طباطبائي يزدي، سيد محمد کاظم، تکملة العروة الوثقي، ج1، ص205.
[7] . موسوي خميني، سيد روح الله، تحرير الوسيلة، ج2، ص69.
[8] . نجفي، محمد حسن، جواهر الکلام، ج28، ص17.
[9] . ابن بابويه، محمد بن علي، من لا يحضره الفقيه، ج2، ص616، زيارت الجامعة.
[10] . آل عمران / 8.
logo