« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

82/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

احتمالات موجود در کلمه مسجد نزد فقهاء

 

موضوع: احتمالات موجود در کلمه مسجد نزد فقهاء

 

0.0.0.0.0.0.1- جواب دوم

دومین جواب بر کلام أبو حنیفه این است که قیاس نماز در این خانه‌ها به نماز أجیر، قیاس مع الفارق است. جهت فرع اموری است:

امر اول: اینکه در مقیس‌ علیه یعنی نماز أجیر وجوب نماز بر أجیر به خاطر اجاره است، اگر اجاره نبود آن نماز بر أجیر واجب نبود، زید که أجیر مي‌شود برای صلاة عن العمرو، اگر اجاره نبود بر زید این نماز واجب نبود. این اجاره وجوب این نماز را آورده است، در مورد بحث شما کساني که در این نمازخانه مي‌آیند و نماز مي‌خوانند، شما فرض کنید مي‌روید نماز ظهرتان را در این نماز خانه بخوانید، وجوب نماز ظهر بر شما از ناحیه‌ي این اجاره است، این اجاره باشد یا نباشد نماز ظهر بر شما واجب است، این نماز خانه باشد یا نباشد نماز ظهر بر شما واجب است. وجوب صلاة نمازگزار در نماز خانه ربطی به اجاره ندارد. نظیر این است که شما پیراهني را اجاره بکنید در آن پیراهن نماز بخوانید، وجوب نماز از ناحیه‌ي اجاره‌ي پیراهن آمده؟ فکما اینکه در اجاره‌ي ثوب وجوب نماز از ناحیه‌ي اجاره نیامده، نماز بر این آقا واجب بوده، ساتر مي‌خواهد، ساتر ندارد و رفته است ساتري را اجاره کرده است، چه ربطی به وجوب نماز دارد؟ کذلک در اجاره‌ي نمازخانه هیچگونه الزامي از ناحیه‌ي اجاره نیامده است، الزامي که بر این مصلّي هست خداوند متعال واجب کرده است و لذا الزام دارد. فعلیه جهت فرق این است که در مقیسٌ علیه علي فرض علي القول به عدم با اینجا فرق دارد و آن فرق این است که آنجا الزام از ناحیه‌ي اجاره آمده و اینجا الزام از ناحیه‌ي اجاره نیامده. آنجا وجوب از ناحیه‌ي اجاره آمده و در اینجا وجوب از ناحیه‌ي اجاره نیامده.

کما اینکه علي فرض عدم استحقاق نماز به اجاره وجوهي دارد: 1. أجیر خطاب ندارد، خطاب مُرده هم که ساقط شده است، لذا مي‌گوئیم نمي‌شود، یا أبو حنیفه بگوید نمي‌شود. 2. أجیر پول گرفته است قصد قربت نمي‌تواند بکند. 3. أجیر خطاب ندارد. 4. فعل أجیر عن الغیر واقع نمي‌شود. اگر به اجاره نماز واجب نمي‌شود جهت دارد که واجب نمي‌شود. حالا این را بیارید در مورد بحث خودتان. این آقا نمازخانه را اجاره کرده و با هم مي‌روید نماز ظهرتان را در این نمازخانه مي‌خوانید، شما که الآن نماز ظهرتان را مي‌خوانید خطاب دارید یا ندارید؟ قطعاً دارید دیگر، همه‌ي مردم خطاب دارند. شما که الآن نماز مي‌خوانید خطاب از شما ساقط شده است یا ثابت است؟ قطعاً ثابت است. در مقیس علیه مُرده است خوب قطعاً خطاب ساقط است اما نمازخوان که نمُرده است که خطابش ساقط بشود. در این مورد این آقایی که نماز مي‌خواند پولي نگرفته است که با قصد قربت منافات داشته باشد. أجیر پول گرفته با قصد قربت نماز مي‌خواند. این کسي که در نمازخانه نماز مي‌خواند پولي نگرفته است که با قصد قربت منافات داشته باشد.

نتیجه این است که علي فرض اینکه در مقیس علیه اجاره باطل باشد، نماز به اجاره واجب نشود، در ما نحن فیه از جهات أربعه این قیاس مع الفارق است. الزام از ناحیه‌ي اجاره نیامده است، اجاره با قصد قربت منافات ندارد، خطاب از نمازگزار ساقط نشده است، خطاب متوجه نمازگزار بوده است، نمازگزار در این مکان وجهي برای اینکه قصد قربت او از بین رفته باشد ندارد.

بناءً علي هذا اُفرض که استحقاق صلاة به عقد اجاره نشود، مثل صولت استیجاري، آنجا بگوئید نمي‌شود چرا در مورد بحث مي‌گوئید نمي‌شود؟ قیاس مورد بحث به آنچا قیاس مع الفارق است. فعلیه اجارة الأرض للمصلي صحیحةٌ استو لذا لا فرق بین اینکه مصلّي را وقف کند یا وقف نکند. کسي که اجاره کرده است این مصلّي را 10 ساله وقف کند یا وقف نکند، الإجارة صحیحةٌ است. برای اینکه نه اجاره بودنش صدمه به این نماز مي‌زند و نه وقفیتش صدمه به این نماز مي‌زند، منتهي وقفیتش احتیاج به انشاء دارد و اجاره‌اش انشاء جديدي نمي‌خواهد.

نتیجه این است که آنچه که أبو حنیفه در این فرض گفته است بي اساس است.

و إلي ما ذکرنا أو بعض ما ذکرنا أشار صاحب الجواهر بقوله در جلد 27، صفحه 301:

و هو كما ترى غلط واضح،

مي‌فرماید این برهاني که این آقا گفته است غلط واضح است، چرا؟

ضرورة الفرق بين الاستيجار على الصلاة و بين استيجار المكان أو اللباس للصلاة فيه.[1]

روشن شد چرا ضرورة الفرق؟ برای اینکه آنجا الزام آور است و اینجا الزام از ناحیه‌ي اجاره نیامده است، آنجا منافات با قصد قربت دارد اینجا منافات با قصد قربت ندارد، آنجا خطاب ندارد اینجا خطاب دارد. آنجا خطاب مُرده است اینجا خظاب زنده است، قیاس مع الفارق است. و لذا و الذي یشهد لذلک أحدي نگفته است اگر آدم خانه‌ي اجاره‌ي دارد نماز در آن خانه باطل است. کسي که خانه‌اي را اجاره مي‌کند برای خوابیدن اجاره کرده است، برای خوردن اجاره کرده است، برای کار کردن اجاره کرده است، برای نماز خواندن اجاره کرده است، أبو هریره هم نگفته است در اینجا نماز خواندن باطل است. فعلیه کما أفاده في الجواهر این حرف غلط واضح است بلکه لا ینبغي اینکه تضییع وقت است که صرف در اینها بشود.

فعلیه نتیجه‌ي ما ذکرنا این است که در فرع دوم که اجارة الأرض للمصلّي باشد قطعاً صحیحةٌ است. نعم باید توجه داشت که معناي صحّت اجاره این نیست که تطهیرش واجب است، معناي صحّت اجاره این نیست که تنجیس نمازخانه حرام است. معنای صحّت اجاره این نیست که دخول جنب در این نمازخانه حرام است، معناي صحّت اجاره این نیست که دخول حائض در این نمازخانه حرام باشد. معناي صحّت اجاره این نیست که فروش این مکان باطل است. الإجارة صحیحةٌ است اگر مالک مي‌خواهد این نمازخانه را بفروشد مي‌تواند بفروشد، دخول جنب هم در این مکان عیبی ندارد، دخوا حائض هم عیبی ندارد، چرا؟ برای اینکه آن احکام موضوع خاصي دارد، آن احکام بیت الله است، آن احکام مسجد است، شما در مورد بحث که مسجد ندارید، لما سيأتي در امور توضیح خواهیم دارد که مسجد از عناوین انشائیه است، این آقا انشاء کون المکان مسجداً نکرده است و لو آن موردی که وقف کرده است، وقف للصلاة کرده است. وقف للصلاة غیر از مسجدیت است. موضوع دخول جُنب بیت الله است نه هر مکاني که نماز خوانده مي‌شود. موضوع حرمت دخول حائض مسجد است نه هر عبادتگاه، اینجا معبد است نه مسجد، موضوع باید محقق بشود تا احکامش بار بشود، و لذا سیدنا الاستاد علي ما ببالي وقف این نمازخانه‌ها را چهار پنج قسم کرده است، در بعضي از اقسامش مي‌گوید وقفش به خرابي باطل مي‌شود، در بعضي از اقسامش مي‌گوید باطل نمي‌شود. این مکان را به عنوان نمازخانه وقف کرده است، این مکان را برای صلاة مسلمان‌ها وقف کرده است. این مکان را برای مسجدیت وقف کرده است، بعداً عبارت ایشان را در بحوث آینده خواهیم خواند. پنج شش فرض پیدا مي‌کند که در بعض از فروض با خرابي از بین مي‌رود و در بعض از فروض با خرابي هم از بین نمي‌رود. در بعضي از فروض فروشش جایز است و در بعض از فروض فروشش جایز نیست. غرض این است که اینکه مي‌گوئیم اجارة الأرض للصلاة فيها جایز است معناي آن این نیست که آن مکان با این اجاره مسجد شده است و لذا احکام مسجد بر این مکان بار نمي‌شود، من غیر فرق بین اینکه این نمازخانه را وقف کرده باشد یا نکرده باشد، تازه وقف هم کرده باشد معبد مي‌شود، موضوع آن احکام مسجد است نه معبد. مطلق عبادت خانه موضوع آن احکام نیست، مسجد است و لو کسي هم نماز نخواند، این عنوان در اسلام احکامي دارد.

فعلیه نتیجه‌ي ما ذکرنا این مي‌شود که فرع دو يعني اجارة الأرض للمصلّي صحیحةٌ است، مي‌خواهد وقف بکند یا وقف نکند. کما اینکه از ما ذکرنا روشن شد در این مکان احکام مسجد بار نمي‌شود مگر اینکه قصد مسجدیت بکند که فرع سوم است.

هذا تمام الکلام در فرع یک و دو و چهار. نتیجه این شد که در این فروع ثلاثه الإجارة صحیحةٌ است.

0.0.0.0.0.0.2- بررسي فرع سوم

اجارة الأرض للمسجدیت است، مورد بحث فقهاي امامیه این فرض است. زمینی را اجاره کرده است که مي‌خواهد در مدت اجاره مسجد قرار بدهد، 50 ساله این زمین را اجاره کرده و مي‌خواهد در این مدت این مکان را مسجد قرار بدهد. مسجدیت موقته، این مي‌شود یا نمي‌شود؟

فرع سوم این است اجارة الأرض للمسجد صحيحةٌ أو لا؟ اشکالش این است که مسجد موقت مي‌شود. این مي‌شود یا نمي‌شود. نظیر این یک بحث تازه‌اي پیدا شده است شاید حوزه‌ها هم هنوز روی آن کار نکرده باشند، شاید فتوا داده باشند، و آن این است که ملکیت موقته مي‌شود یا نمي‌شود، الآن شاید در دنیا رایج شده باشد این کار ولي اینجاها معلوم نیست هنوز انجام گرفته باشد. این خانه را سه ماهه به زید مي‌فروشم، با زید اینگونه معامله مي‌کند اول شب عید تا اول تابستان این خانه همه ساله ملک شما باشد، از اول تابستان این خانه را مي‌فروشد تا شب اول پاییز به عمرو. زید ملکیت موقته دارد، عمرو هم ملکیت موقته دارد. از اول پاییز تا اول زمستان این را مي‌فروشد به خالد، از اول زمستان مي‌فروشد به آقای بکر، این خانه چهار مالک موقت دارد، قهراً در بعضي از أمکنه مانند اماکن زیارتي این مسأله خیلی فرق مي‌کند. قیمت سه ماه اول ممکن است دو برابر قیمت سه ماه دوم باشد. این جور معامله چه جور است؟ مسافرخانه‌اي را فروخته است علي نحو ملکیت موقته، بیع موقت جایز است یا جایز نیست؟ دو جور مي‌شود یکي اینکه یک ساله این کار را بکند و یا اینکه نه، تا آخر بیع و فروش مرسل انجام مي‌دهد، به ورثه‌شان هم برسد. این روش الآن در دنیا مطرح است اما در حوزه‌ها شاید روی آن کار نکرده‌اند. علي أيّ حال ملکیت موقته مي‌شود یا نه؟ ملکیت موقته باز غیر از بیع موقته است باز اشتباه نکنید، این فرع یک مقدار کار مي‌خواهد بای بروید اولاً ببینید اشکال ثبوتي آن چیست و بعد بروید ببنید اشکال اثباتي آن چیست؟ ساده نیست.

نتیجه این است که ملکیت موقته که دارید در باب موقوفات، بطن موجود مالک استف بطن موجود که منقرض شد بطن آینده مالک مي‌شود، این همان ملکیت موقته است. همان جوری که ملکیت موقته دارید بیع موقت هم دارید یا ندارید؟ خوب این هم فرعي است که مورد ابتلاء است و باید فقهاء این فرع را جواب بدهند از نظر اسلام چگنه است؟ بیع موقت چگونه است مي‌شود یا نمي‌شود؟ اگر نمي‌شود چرا نمي‌شود؟ آیا اشکال ثبوتی دارد یا اشکال اثباتي دارد؟ مسجدیت موقت ...

که این فرع متوقف بر ذکر اموری است منها

0.0.0.0.0.0.3- امر اول: اقسام وقف مؤبّد

در باب موقوفات و در کتاب وقف مي‌گویند الوقف إما منقطعٌ و إما مؤبّدٌ. با منقطع کاری نداریم، بحثي نداریم، اگر بعد از این بحث کتاب وقف را شروع کردیم که بحث خوبي است، این چند روزي که من مراجعه کردم خیلي مباحث جالبي دارد کتاب وقف، آنجا بحث مي‌کنیم. پس با قسم اول کاري نداریم که وقف منقطع است. وقف مؤبّد را مي‌گویند دو قسم است، مي‌گویند وقفٌ تحریريٌ و وقفٌ تملیکيٌ. موقوفات مي‌گویند تارةً از قبیل تحریر است و اُخري از قبیل تملیک است.

قسم اول: وقف تملیکی

وقف تمليکي عبارت است از آن موقوفاتي که عین موقوفه از ملک واقف خارج شده است و لکن ملک موقوفٌ عليه شده است. یعنی کما اینکه قبل از وقف مالک داشته است الآن هم مالک دارد. این را مي‌گویند وقف تملیکی، یعني وقفي که ماهیت آن عبارت است از تملیک عین موقوفه به غیر. نوع موارد وقف تملیکي در موقوفات خاصه است، وقف بر سادات موسوي کرده است، وقف بر سادات رضوي کرده است، وقف بر طلاب کرده است. وقف بر اولاد خود کرده است. وقتي که واقف مي‌گوید «وقفت هذه الدار للسادات، للطلاب، للعلماء، للفقراء» چه کار کرده است؟ این خانه را از ملک خود خارج کرده است ملک موقوفٌ عليه کرده است. موقوفٌ علیه اگر سادات هستند سادات مالک مي‌شوند، به تبع منافع هم به سادات داده مي‌شود. موقوفٌ عليه علماء هستند به علماء داده مي‌شود، به تبع ملکیت عین منافع هم از علماء مي‌شود، ار فقراء مي‌شود. پس اغلب موقوفات خاصه، بلکه عامه هم في الجمله، مثل موقوفاتي که بر جهت است لو قلنا بصحتها، جهت مالک مي‌شود. خوب بناءً علي هذا این یک قسم از موقوفات که نام این قسم که وقف مؤبّد است مي‌گویند وقفٌ تملیکیٌ، یعنی چه وقف تملیکی؟ یعنی عین موقوفه از مالک واقف خارج شده است و ملک موقوف علیه شده است، موقوف علیه اگر جهت است جهت مالک شده است لو قلنا به ملکیت جهت و اگر اشخاص هستند اشخاص مالک شه‌اند. این را مي‌گویند وقف تملیکی.

قسم دوم: وقف تحریري

دومین قسم از اقسام وقف مؤبّد وقف تحریري است، وقف تحریري یعنی عین موقوفه از ملک واقف خارج شده است و لکن ملک أحدي نشده است، نه خداوند متعال مالک توست به ملکیت اعتباریه و نه بشر. وقف تحریري یعني چه؟ یعني موقوفاتي که بعد از وقف مالک ندارد. اگر خوب وقف تحریری مي‌خواهد روشن بشود نام خوبي برایش گذاشتند شما قیاس بکنید وقتي که انشاء مي‌کنید مي‌گوئید «أنت حرٌ»، وقتي که به این عبد مي‌گوئید «أنت حرٌ» مفاد تحریر چیست؟ مفاد «أنت حرٌ» چیست؟ اخراج عن الملک است. این عبد را شما از ملکیت خود خارج کرده‌اید حالا این عبد الآن مالک دارد یا ندارد؟ مفاد این صیغه‌ي تحریر چیست؟ «أنت حرٌ»، مفاد «أنت حرٌ» يعني چه؟ یعني من مالک شما نیستم. خوب من مالک شما نیستم حالا شما مالک چه کسي هستي؟ مالک ندارد. فکما اینکه در مورد تحریر بالإتفاق فقط اخراج عن الملک است، دخول در ملک نیست، و لذا عبد از ملک مولي خارج شده است، ملک دیگری نشده است، این مفاد تحریر است، مي‌گویند الوقف علي قسمین إما تحریريٌ و إما تملیکیٌ. وقف تحریري یعنی چه؟ یعني وقفي که از ملک واقف خارج شده است و ملک دیگری نشده است. باید دقت کنید اشتباه به مباحات اولیه نشود، باید دقت بکنید اشتباه به موارد اعراض عن الملک نشود، اعراض عن الملک هم همین است، مالک رفع ید شده است اما آنجا جواز تملّک دارد اما در وقف تحریري جواز تملّک ندارد، باید این را دقت بکیند.

نتیجه چه شد؟ نتیجه را اینگونه بنویسید: الوقف إما تملیکيٌ مثل موقوفات خاصه و إما تحریريٌ مي‌گویند مثل مساجد. مساجد مي‌گویند وقف تحریري است. یعني چه وقف تحریري است، یعنی مالک فقط اخراج عن الملک شده است، اما مسجد ملک کسي نشده است. این را مي‌گویند وقف چي؟ وقف تحریري.

در این رابطه إن شاء الله تعالي در جلسه‌ي آینده کلمات فقهاء را مي‌خوانیم، عدّه‌اي مي‌گویند این تقسیم درست است و عده‌اي مي‌گویند این تقسیم درست نیست، اگر درست است چرا و اگر درست نیست چرا؟ باید ابتداءً جمله‌اي از کلمات فقهاء خوانده بشود تا این مطلب تمام بشود و للکلام تتمةٌ سيأتي إن شاء الله تعالي.

 


[1] . نجفي، محمد حسن، جواهر الکلام، ج27، ص301.
logo