82/03/19
بسم الله الرحمن الرحیم
تلف کردن عین مستأجره توسط أجیر
محتويات
0.0.0.0.0.0.1- فرع پنجم: تلف کردن عین مستأجره توسط أجیر0.0.0.0.0.0.2- ضمان أجیر و دلایل سه گانه آن
0.0.0.0.0.0.3- دلیل اول: اجماع
0.0.0.0.0.0.4- دومین دلیل: قاعده من أتلف مال الغیر
0.0.0.0.0.0.5- دلیل سوم: روایات
0.0.0.0.0.0.6- روایت اول: صحیحه اول حلبي
0.0.0.0.0.0.7- روایت دوم: صحیحه دوم حلبي
0.0.0.0.0.0.8- بررسی سند روایت
0.0.0.0.0.0.9- روایت سوم: روایت اسماعیل بن أبي الصباح
0.0.0.0.0.0.10- بررسی سند روایت
0.0.0.0.0.0.11- روایت چهارم: روایت أبي الصباح
0.0.0.0.0.0.12- بررسی سند روایت
0.0.0.0.0.0.13- نتیجه
موضوع: تلف کردن عین مستأجره توسط أجیر
0.0.0.0.0.0.1- فرع پنجم: تلف کردن عین مستأجره توسط أجیر
پنجمین فرع از مسأله 39 اتلاف أجیر آنچه که در دست او بوده است، زرگر انگشتر را خراب کرده، چه عینش کم شده باشد یا قیمتش. خیاط عبا را خراب کرده است، کوتاه برش زده است، یا بلند برش زده است، بد جور دوخته است. ختّان در ختنه فساد ایجاد کرده است، حجّام در حجامت ضرر رسانده است. دکتر در طبابت ضرر ایجاد کرده است، گوش مریض را ميخوسته خوب کند، کر کرده است. لباسشور در شستن لباس اتلاف کرده است و لباس را پاره کرده است. قصاب در کشتن گاو، بد جور ذبح کرده است و گاو حرام شده است. بنّاء در ساختمان خرابی به بار آورده است. رنگرز در رنگ قالی خرابی ایجاد کرده است. نجّار در ساخت منبر اشتباه کرده است و منبر را فساد کرده است و چوب را هدر داده است. عامل در این موارد پزشک باشد، حجّام باشد، ختّان باشد، کاتب باشد، نجّار باشد، بنّا باشد، صباغ باشد، صایغ باشد فرقی نمیکند، کسي که کاری واگذار به او بوده است او کار را خراب کرده است و نقصی در آن کار انجام داده است، أجیر دبیر باشد، معلم باشد، معاون باشد، رئیس باشد، کارگر باشد، کاری که موکول به او بوده است با عیب و نقص انجام داده است، منتهي در دستگاه دولتي باشد به دولت ضامن است و در تأسیسات ملّي به ملّت ضامن است. میزان کلي این است کاري که أجیر باید انجام بدهد خراب از کار در آمده است. ذبح گوسفند باشد اشتباهاً از جايي بریده است که گاو یا گوسفند حرام شده است، یا عمداً کرده باشد فرقي نميکند، قالی باف بوده است و در بافت قالي را خطا کرده است و قالی را فاسد کرده است. تبعاً این صوری دارد. تارةً عن عمد بوده است و اُخري عن خطأ بوده است، تارةً با حضور مالک بوده است و اُخري بدون حضور مالک بوده است. تارةً استاد بوده است و اُخري استاد نبوده است. سلماني بوده در تراشیدن سر اشتباه کرده است، اما سلماني بوده است و اُخري نه، سلماني نبوده است ميخواسته یاد بگیرد، سر را بد تراشیده است. استاد بوده در درست کردن چرخ خیاطی اشتباه کرده است، در درست کردن سیم کشي خانه اشتباه کرده است اما استاد بوده است و اُخري نه، استاده نبوده است و به نیت یاد گرفتن کار را انجام ميداده و علي جمیع تقادیر تارةً فساد عمل به خاطر تعدّي و تفریط است، باید دو سانت برش ميداده، یک سانت برش داده و یا چهار سانت برش داده است. به اصططلاح از مقدار مأذون کمتر و یا بیشتر انجام داده است. خرابی مستند به تجاوز از مقدار است، ميخواسته یک متر و نیم بگیرد دو متر گرفته است، باید دیوار را بیست سانتي متري درست ميکرد اما بیست و پنج سانتي متري درست کرده است و در نتیجه دیوار خراب درآمده است. واُخري نه، استاد هم بوده است و عمل هم دقیقاً مطابق با قانون کار انجام گرفته است در عین حال کار فاسد شده است، هیچ اشتباهي هم انجام نشده است، خود مالک اشتباه کرده است، خیال کرده این آهن پنج تُن مقاومت دارد، گفته پنج تُن آهن بریز بعد معلوم شده است این آهن سه تُن بیشتر مقاومت ندارد. ختان بیش از مقدار بریده است و خطر ایجاد کرده است و اُخري به طور دقیق همان مقدار مشخص را بریده است و استاد هم بوده اما این شخص مزاجش خراب بوده با ختنه سازگار نبوده است و از باب اتفاق مرده است، اما ربطی به کار آن آقا نداشته است، این مزاج را آمادگي عمل ختنه را نداشته است، ختّان هم استاد بوده است، هم دقیق قوانین ختنه را مراعات کرده است و به طور دقیق آن را انجام داده است، لجهة من الجهات این فرع با مزاجش سازگار نبوده است، مُرده است.
غرض این بحث فروض مختلفهاي دارد، سه فرضش طبق همین قانون است اما سیدنا الاستاد مستقلاً در مسائل 41، 42 و 43 بحث کرده است. ختّان را مستقل بحث کرده است، طبیب را مستقل بحث کرده است، حمّال را مستقل بحث کرده است.
0.0.0.0.0.0.2- ضمان أجیر و دلایل سه گانه آن
کل این موارد ادعا شده است که این کارگر آنچه را که از بین برده است ضامن است، آنچه خرابي ایجاد کرده است ضامن است، قیمت پیراهن را ضامن است، قیمت گوسفند را ضامن است، قیمت دیوار را ضامن است، قیمت قالی را ضامن است، خسارتی که به سر این وارد کرده است در تراشیدن ضامن است، قیمت قالی را ضامن است، قیمت دیوار را ضامن است، قیمت این چرخي را که خراب کرده است ضامن است، منبري را که خراب کرده است ضامن است، کتابي را که صحافي کرده است ضامن است، کتابي را که نوشته است و خراب کرده است ضامن است. دلیل بر این حکم في الجمله تا خصوصیاتش در جلسهي آینده بحث بشود:
0.0.0.0.0.0.3- دلیل اول: اجماع
اولاً اجماع است. مورد اتفاق است که کارگر آنچه را که اتلاف کرده است ضامن است.
دلیل دوم:
0.0.0.0.0.0.4- دومین دلیل: قاعده من أتلف مال الغیر
قاعدهي «من أتلف مال الغیر فهو له ضامن» است. چرخ را اتلاف کرده است، قالي را اتلاف کرده است، سر این آقا را اتلاف کرده است، دیوار را اتلاف کرده است، درب را اتلاف کرده است، منبر را اتلاف کرده است و لو خصوصیتی از خصوصیات ضامن است، «من أتلف مال الغیر فهو له ضامن».
0.0.0.0.0.0.5- دلیل سوم: روایات
سومین دلیل در این نظریه حد أقل چهار روایت است، حدیث 1، حدیث 8، حدیث 10، حدیث 13، حدیث 19 از باب 29.
0.0.0.0.0.0.6- روایت اول: صحیحه اول حلبي
وسائل جلد 13، صفحه 271، باب 29، حدیث 1:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهالسَّلام قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْقَصَّارِ يُفْسِدُ فَقَالَ كُلُّ أَجِيرٍ يُعْطَى الْأُجْرَةَ عَلَى أَنْ يُصْلِحَ فَيُفْسِدُ فَهُوَ ضَامِنٌ.[1]
امام یک قانون کلي بیان ميفرمایند و آن اینکه هر کارگری اگر اتلاف کرده است او ضامن است، میخواهد لباسشویی باشد او ضامن است، خیاط باشد ضامن است، نجار باشد ضامن است، بنا باشد ضامن است، کاتب باشد ضامن است، منبری باشد ضامن است، مدرس باشد ضامن است، دبیر باشد ضامن است.
0.0.0.0.0.0.7- روایت دوم: صحیحه دوم حلبي
در همین باب حدیث 19 عن الحلبي أیضاً:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهالسَّلام فِي الرَّجُلِ يُعْطَى الثَّوْبَ لِيَصْبَغَهُ فَيُفْسِدُهُ فَقَالَ كُلُّ عَامِلٍ أَعْطَيْتَهُ أَجْراً عَلَى أَنْ يُصْلِحَ فَأَفْسَدَ فَهُوَ ضَامِنٌ.[2]
لباس را داده رنگ کند، رنگ سیاه ميخواسته اما او رنگ دیگری کرده است.
این دو روایت که دلالت علي المدعي في الجمله دارد حالا اینکه اطلاق دارد یا ندارد بعداً باید بررسی بشود.
0.0.0.0.0.0.8- بررسی سند روایت
در حدیث دوم سند از دو ناحیه اجمال دارد:
1. از ناحيهي حمّاد، حمّاد مطلق 1825 و خوردهاي روایت دارد که در این 1825 این مشکله هست که آیا حمّاد، حمّاد بن عیسی است یا حمّاد بن عثمان است؟
2. از ناحیهي حمّاد بن عثمان است که مردد است بین حمّاد بن عثمان بن عمرو و حمّاد بن عثمان بن ناب، این هم یک اجمال.
پس بناءً علي هذا این روایت از دو ناحیه اجمال دارد: 1. اجمال بین حمّاد بن عثمان و حمّاد بن عیسی. 2. اگر این اجمال را بر طرف کردید و حمّاد بن عثمان شد، حمّاد بن عثمان بن عمرو است یا حمّاد بن عثمان بن ناب است؟
ظاهراً و الله العالم این دو اجمال ضرری به سند روایت نميزند، چرا؟ برای اینکه اگر این حمّاد، حمّاد بن عثمان باشد ثقةٌ است و اگر این حمّاد بن عیسي باشد أیضا ثقةٌ است، کما اینکه حمّاد بن عثمان اگر ابن عمرو باشد ثقةٌ است و اگر عثمان بن ناب باشد ثقةٌ است، لذا وقت تلف کردن برای رفع اجمال در این مورد ضرورتی ندارد، برای اینکه علي جمیع تقادیر روایت صحیحةٌ است. نجاشي ابن عثمان را توثیق کرده است و شیخ و غیر شیخ حمّاد بن عیسی را توثیق کردهاند و أیضاً تمام اطراف اجمال ثقةٌ است و لذا چه فرقي ميکند حمّاد بن عثمان باشد ثقةٌ است، حمّاد بن عیسي باشد ثقةٌ است، ابن عمرو باشد ثقةٌ است، ناب باشد ثقةٌ است.
حدیث 19 سه اجمال دارد:
1. تردد حمّاد بین حمّاد بن عثمان و حمّاد بن عیسي.
2. تردد حمّاد بین ابن عمرو و ناب.
3. طریق مرحوم صدوق به حمّاد. خوب اگر شما نميدانید حمّاد بن عثمان است چگونه ميتوانيد طریق را مشخص کنید؟ این اشکال در حدیث 1 نیست، برای اینکه آن روایت علي جمیع تقادیر مسند است، این اشکال فقط در حدیث 19 است که مرحوم صدوق به طریق خودش إلي حمّاد نقل کرده است، شما هم نميدانید حمّاد بن عمرو است یا ابن ناب است یا حمّاد بن عیسي است؟ چه کار بکنیم که مشکله حل بشود؟ این حدیث که حدیث 19 است که از فقیه نقل شده است، علاوه بر آن دو اشکال، این اشکال را هم دارد و آن این است که وضع طریق مشخص نیست.
ظاهراً و الله العالم این اجمال هم ایجاد مشکلهاي در سند نميکند، چرا؟ برای اینکه طریق مرحوم صدوق به حمّاد بن عیسي مشخص است و صحیح است. طریق مرحوم صدوق به حمّاد بن عثمان آن هم مشخص است و صحیح است، اگر أحد الطریقین خراب بود مشکله بود اما هر دو طریق صحیح است. لذا در سند شما طریق صدوق إلي حمّاد بن عیسي هم باشد عیبی ندارد، إلي حمّاد بن عثمان هم باشد اشکالي ندارد، برای اینکه هر دو طریق صحیحٌ است.
علي کل حال باید گفت که این روایت اجمال دارد و لکن این ابهام مشکلهاي ایجاد نميکند این اجمال صدمهاي به صحیحه بودن روایت نميزند. روشن شد چرا؟ برای اینکه آن طریق هم صحیح است، این طریق هم صحیح است ما بدانیم کدام طریق است یا ندانیم، ایجاد مشکلهاي نميکند، نه جهلش ضرري دارد و نه علمش فایدهاي دارد.
نتیجه این ميشود که حدیث 1 و حدیث 19 از نظر سند مشکلهاي ندارند، حالا مقدار دلالت چگونه است إن شاء الله تعالي در جلسهي آینده خواهد آمد.
0.0.0.0.0.0.9- روایت سوم: روایت اسماعیل بن أبي الصباح
حدیث 8، صفحه 273:
وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي الصَّبَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهالسَّلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الثَّوْبِ أَدْفَعُهُ إِلَى الْقَصَّارِ فَيَخْرِقُهُ قَالَ أَغْرِمْهُ فَإِنَّكَ إِنَّمَا دَفَعْتَهُ إِلَيْهِ لِيُصْلِحَهُ وَ لَمْ تَدْفَعْ إِلَيْهِ لِيُفْسِدَهُ.[3]
پیراهن را داده است بشوید و تمیز کند این رفته است پیراهن را در آب داغ انداخته است و پارچه استقامت نداشته و پاره شده است، خوب این ضامن است. فعلیه این روایت ميتواند دلیل علي المدعي باشد.
0.0.0.0.0.0.10- بررسی سند روایت
این روایت علي تقدیر دلیل است و علي آخر مؤید است. منشأ این تردید اختلاف مصدر حدیث است، این روایت در کافي عن اسماعیل بن أبي صباح آمده است. در نقل فقیه عن اسماعیل بن صباح آمده است. في موردٍ در تهذیب اساعیل بن صباح آمده است، في موردٍ آخر من التهذیب عن اسماعيل عن أبي الصباح آمده است. خود مرحوم شيخ دو جور نقل کرده است. در یک جا عن اسماعیل عن أبي الصباح آمده است، در یک جا عن اسماعیل بن أبي الصباح آمده است، و لذا این اجمال در متون فقهیه هم اثر گذاشته است، جواهر ميگوید کرواية السکوني و الکناني، این از این چهار نقل کدام را در ذهن شریفش بوده؟ کدام نقل با این تعبیر سازگار است؟ ظاهراً رفته است به دنبال نقل مرحوم شیخ، نقل فقیه که کناني ندارد، نقل کافي هم که کناني ندارد، نقل خود شیخ در یکی از موارد که مناني ندارد، کجا جواهر ميگوید کرواية السکوني و الکناني؟ کما تري ملاحظه بفرمائید مجمع الفوائد، محقق اردبیلی اینگونه ميفرماید و رواية أبو الصلاح، أبو الصلاح روایت کناني است، مرحوم اردبیلی اعتماد به کدام یک از این چهار نقل کرده که این جور ميگوید؟ طبعاً طبق نقل کافي که این درست نیست، کافي اسماعیل بن بي الصباح دارد، أبو الصباح کناني ندارد، طبق أحد نقل شیخ هم که این درست نیست، عن أبي الصباح دارد، طبق نقل صدوق هم این درست نیست آن عن أبي الصباح دارد، لذا این اختلاف این اثر را در کتب فقهیه گذاشته است که از این روایت بعضيها تعبیر کردهاند به اینکه روایت أبوالصباح کناني کما اینکه این اثر دیگری هم گذاشته است و آن اینکه جماعتي از محققین مثل مرحوم فیض در وافي ميگوید این روایت صحیحةٌ است. معروف و مشهور ميگویند این روایت ضعیفةٌ است. چرا مرحوم کاشاني ميگوید صحیحةٌ است؟ مرحوم کاشاني به سراغ نقل مرحوم شیخ في أحد موردین رفته، رفته به سراغ این نقل که عن اسماعیل، عن أبي الصباح، چونکه به سراغ این نقل رفته، رفته در یک بحث رجالي افتاده و آن این است که اسماعیل مطلق کیست؟ به این نتیجه رسیده است که اسماعیل مطلق مردد بین دو نفر است، یا اسماعیل عبد الخالق است و یا اسماعیل بن فضل هاشمي است. به این نتیجه رسیده است که این اسماعیل ثقةٌ است، چرا؟ برای اینکه اگر مراد از این اسماعیل، اسماعیل بن فضل باشد توثیق شده است. و اگر مراد از این اسماعیل، اسماعیل عبد الخالق باشد توثیق شده است. خوب نتیجه این ميشد که مشکله از ناحیهي اسماعیل حل ميشود. علي بن حکم که راوي اسماعیل است ثقةٌ است، اسماعیل که راوي عن أبي الصباح است این هم که ثقةٌ است، فضل هم باشد ثقةٌ است، عبد الخالق هم باشد ثقةٌ است، پس تا اسماعیل مشکلهاي ندارید شما. محمد بن یعقوب عن علي بن ابراهیم عن أبیه، عن علي بن حکم عن اسماعیل، تا اینجا که مشکلهاي ندارید، باقي ميماند عن أبي الصباح، عن أبي الصباح هم مشکلهاي ندارید برای اینکه مراد از أبو الصباح، أبو صباح کناني است که أبو صباح کناني بالإتفاق توثیق شده است. لذا مرحوم فیض در وافي صریحاً ميگوید الرواية صحیحةٌ است. طبق این برداشت ميبینید جواهر هم ميگوید رواية الکناني، طبق این برداشت محقق اردبیلی هم ميفرماید و روایة أبو الصباح.
اگر این حرف را ما قبول کردیم نتیجه این ميشود که یکی از روایاتي که دلالت علي المدعي دارد حدیث 8 از باب 29 ميباشد. و اگر این نظریه را قبول نکردید، رفتید به سراغ نقل مرحوم صدوق یا أحد النقلین للشیخ که ميگوید عن اسماعیل أبو الصباح، یا رفتی به سراغ فقیه که ميگوید اسماعیل بن صباح، اگر اطمینان پیدا کردید که این دو نقل درست است، اگر اطمینان پیدا کردید باید رفت در کتاب رجال فحص کرد که اسماعیل بن صباح وضعش چگونه است؟ باید رفت به سراغ رجال که ببینید اسماعیل بن أبي الصباح وضعش چگونه است؟ طبعاً مراجعهي به رجال ميکنید ميبینید هیچیک از این دو توثیق نشده است. اگر نقل صدوق درست است اسماعیل بن صباح در رجال توثیق نشده است، اگر نقل شیخ و کافي درست است اسماعیل بن أبي الصباح روایت ضعیفةٌ است، براي اینکه اسماعیل بن أبي الصباح در کتب رجال توثیق نشده است.
پس لي الآن چهار مطلب روشن شد: 1. اختلاف مصادر حدیث. 2. اختلاف این در تعبیر فقهاء. 3. نتیجهي این اختلاف در اینکه این روایت صحیحةٌ است یا ضعیفةٌ است. 4. اینکه این روایت مؤید باشد یا دلیل باشد. این چهار مطلب در رابطه با حدیث 8.
فعليه ظاهراً و الله العالم این حدیث مؤید است.
0.0.0.0.0.0.11- روایت چهارم: روایت أبي الصباح
حدیث 13:
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهالسَّلام عَنِ الْقَصَّارِ هَلْ عَلَيْهِ ضَمَانٌ فَقَالَ نَعَمْ كُلُّ مَنْ يُعْطَى الْأَجْرَ لِيُصْلِحَ فَيُفْسِدُ فَهُوَ ضَامِنٌ.[4]
0.0.0.0.0.0.12- بررسی سند روایت
این روایت مؤید است، چرا؟ برای اینکه راوي از أبو الصباح محمد بن فضیل است، و قد ذکرنا مراراً که محمد بن فضیل ذات قولین است، قولٌ بأنه ثقةٌ و قولٌ بأنه ضعیفٌ است. و قد ذکرنا به اینکه این دو قول با هم تعارض ميکند و بالمعارضه ساقط ميشود، نتیجه این است که دلیل معتبری بر توضثیق محمد فضیل ندارید، خوب نتیجه چه ميشود؟ نتیجه این ميشود که بگوئید حدیث 13 مؤید حدیث 1 و 19 است.
0.0.0.0.0.0.13- نتیجه
فعلیه از این چهار روایت دلیل علي المدعي، حدیث 1 و حدیث 19 که مؤید است به حدیث 8 و 13. این دلیل سوم علی المدعي بود.
فعلیه نتیجهي این سه دلیل که اولاً اتفاق، ثانیاً قاعده من أتلف، ثالثاً چهار روایت نتیجهاش اين ميشود که هر کارگری آنچه را که در اختیار او بوده است اتلاف که کرده است ضامن است، استاد باشد ضامن است، استاد نبوده ضامن است، تعدّي کرده است ضامن است، تعدّي نکرده است ضامن است، تعدّي نکرده است ضامن است، صاحب کار حضر بوده است ضامن است، غایب بوده است ضامن است. آیا ميتوانید این طور قانون کلي از این روایات استفاده کنید یا نه؟ اگر کل صانع یا کل عامل اطلاق دارد ميتوانید و اگر ندارد نميتوانید.
و للکام تتمةٌ سيأتي إن شاء الله تعالي.