« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

82/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

اجاره برای حیازت مباحات للتملک

 

موضوع: اجاره برای حیازت مباحات للتملک

 

0.0.0.0.0.0.1- خلاصه بحث گذشته

... اجاره در حیازت مباحات چند طریق وجود دارد، طریق چهارم این بود که قائل بشویم حیازت مباحات از امور قصدیه است. اگر أجیر قصد کرده است که ماهي ملک مستأجر باشد، با این قصد، ماهي ملک مستأجر شده است. این ملکیت ماهي نفع عمل أجیر است، پس این اجاره صحیحةٌ است، برای اینکه ملکیت به دنبال قصد است، پس حیازت أجیر عملي است محترم و داراي نفع برای مستأجر. فعلیه پولي که گرفته است حلال است و پولي که داده شده است صحیح بوده است. این طریق اگر درست باشد متوقف بر اینکه حیازت ملک مستأجر شده است نیست، متوقف بر اینکه اجاره باشد هم نیست، متوقف بر تبعیت نماء للأصل نیست، متوقف بر ملکیت قهریه هم نیست. قهریه‌ي حائز باشد یا نباشد، قهریه‌ي من ملک الحیازة باشد یا نباشد. چرا متوقف بر این امور نیست؟ برای اینکه ملکیت به قصد آمده است و لو در مورد تبرع. اصلاً اجاره نبوده است، این تبرعاً رفته است ماهي برای زید گرفته است. ماهي ملک زید شده است، چرا؟ برای اینکه ملکیت به دنبال قصد است، نه به دنبال اجاره، نه به دنبال تبعیت، نه به دنبال ملکیت به ملکیةٍ.

نتیجه این مي‌شود که در طریق دوم بوضوح جواب از اشکال داده مي‌شود؛ فقط دو جهت لازم است، یکی اینکه در باب حیازت قائل بشویم از امور قصدیه است، تقدّم الکلام. دوم اینکه أجیر به قصد مستأجر أخذ کرده باشد، کاربرد این طریق در چنگال این دو جهت گرفتار است. جوری نیست که زود بگوئید اشکال دفع شد، نه اگر اشکال دفع شد این دو جهت باید تأمین بشود: 1. حیازت را از امور قصدیه بگیریم. 2. أجیر قصد ملکیت مستأجر کرده باشد. در غیر این فروع به مشکله بر خورد مي‌کند.

0.0.0.0.0.0.2- جواب پنجم: منفعت بودن ملکیت شيء محاز برای مستأجر

پنجمین طریق برای حل این مشکله این است که گفته بشود در مورد بحث، ماهي ملک مستأجر شده است، این ملکیت نفع هست، منفعت است، پس اجاره صحیحةٌ است.

تقریب اینکه این ماهي ملک مستأجر شده است به این منوال است که گفته بشود حیازت به برکت اجاره ملک مستأجر شده است، ملکیت حیازت ثمره‌اي دارد، نمائي دارد، فایده‌اي دارد و آن فایده این است که ماهي ملک مستأجر شده است؛ چرا ماهي ملک مستأجر شده است؟ اینگونه بنویسید برای اینکه ملکیت ماهي فرع ملکیت حیازت است، ثمره‌ي ملکیت حیازت است، نماء حیازت است؛ پس حیازت اصل مي‌شود و ماهي فرع مي‌شود، نماء مي‌شود، ثمره مي‌شود، اگر این جور شد تقدّم الکلام کسي که درخت را مالک است ثمره‌ي درخت را هم مالک است للتبعیت. کسي که گاو را مالک است ثمره‌ي گاو را هم مالک است للتبعیت.

بناءً علي هذا در مورد بحث به قانون تبعیة الفرع للأصل ماهي ملک مستأجر شده است. و این ملکیت از فوائد اجاره است پس اجاره لغو نبوده است. و إلي ذلک أشار صاحب الجواهر بقوله:

لأنه نماء عمله المملوك له، فهو في الحقيقة كالعبد المملوك الذي يكون لسيده.[1]

عبدی رفته است حیازت کرده است، ماهيي که عبد گرفته است ملک سید است، چرا ماهي ملک سید شده است؟ برای اینکه حیازت عبد ملک سید است. چرا حیازت ملک سید است؟ برای اینکه حیازت فعل من الأفعال عبد، افعال عبد ملک سید است. خوب نتیجه چه مي‌شود؟ همان گونه که در ملکیت عبد به قانون تبعیت مي‌گوئید ماهي ملک سید شده است، به همان نحو در مورد بحث هم باید بگوئید ماهي که أجیر گرفته است ملک مستأجر است، چرا؟ للتبعیت. در این نظریه فرق نمي‌کند ماهي ملک تسبیبی مستأجر باشد یا نباشد، ماهي فعل تسبیبی مستأجر باشد یا نباشد، در این فرق نمي‌کند تبعیت قهریه را بگوئید یا نگوئید. در این فرق نمي‌کند تبعیت مباشری بگوئید یا تبعیت ملکیتی بگوئید، حیازت به هر نحوی که باشد ملک مستأجر شده است، فوائد این حیازت به قانون تبعیت ملک مستأجر شده است. روشن شد؟

نظریه‌ي سوم این است که این اجاره صحیحةٌ است برای اینکه به قانون تبعیت این اجاره برای مستأجر فایده دارد وآن فایده ملکیت ماهي است. صفحه 334: این عبارت اینگونه که معنا شد به خاطر عبارتی است که در هفت سطر بعد وجود دارد، این عبارت معناي دیگری هم شده است، مرحوم آقای خوئي و جماعت دیگری، جور دیگری معنا کرده‌اند اما ظاهراً توجه به عبارت بعدی نشده است، علی فرض اینکه درست هم باشد صاحب جواهر او را نمي‌خواهد بگوید. تا اینجا روشن شد که این عبارت چگونه معنا شد؟ تصریح هم که شد این ربطی به این ندارد که این فعل تسبیبی مستأجر باشد یا نباشد. این تصریح را کردم برای توهمي که در فهم از این عبارت شده است، أقلاً سه کتاب جور دیگری این عبرات را معنا کرده‌اند. این عبارت بعدی را دقت کنید، این عبارت به این عبارت ضمیمه بشود حدأقل ما ذکرنا أظهر الإحتمالین بشود. سطر هشتم بعد از این عبارت، این عبارت را به دنبال آن عبارت اگر مي‌گفت آن اشتباه برداشت نمي‌شد، حالا این عبارت را دقت کنید:

قلت: قد يمنع التلازم و يكون حينئذ ملك المباح في الفرض.[2]

ملک مباح در این مثال شما چه بود؟ ماهي بود دیگر؛ اگر فرض کردید أجیر آب آورده ملک مباح چه می‌شود؟ آب مي‌شود؛ اگر فرض کردید أجیر ماهي گرفته، ملک مباح ماهي مي‌شود.

و يكون حينئذ ملك المباح في الفرض من توابع ملك العمل بالإجارة. [3]

چه جور شد ماهي ملک این آقای مستأجر شد؟ خوب عبارت صریح به اینکه به قانون تبعیت ملک این شده. این عبارت صریح است که مي‌خواهد بگوید مستأجر چه چیزی را مالک شده است ابتداءً عمل را مالک شده، به جاي کلمه‌ي عمل، حیازت بگذارید دیگر، ملکیت ماهي که عمل نیست، حیازت عمل است دیگر؛ کاری که أجیر کرده، کار أجیر چه بوده؟ عمل بوده است دیگر، ملک مباح را هم ماهي معنا مي‌کنید، عمل را هم که حیازت معنا مي‌کنید، به این نتیجه برسید که ماهي از توابع چیست؟ از توابع حیازت است، ماهي ثمره‌ي حیازت است، ماهي فایده‌ي حیازت است. ملک مباح را معنا کنید، عمل را معنا بکنید، توابع ملک را معنا بکنید، مي‌بینید غیر از این صاحب جواهر چیز دیگری نمي‌خواهد بگوید، فاصله‌ي بین این کلام و آن کلام اساطین فقه را به اشتباه انداخته است و الذی یشهد لما ذکرنا که این معنا است این کلام:

و هو غير التملك بالنيابة في الحيازة. [4]

مي‌خواهد بگوید آنچه که ما مي‌گوئیم این ربطی به بحث نیابت ندارد، کسي بگوید ماهي ملک شده است از باب نیابت یا نگوید، این ربطی به نیابت ندارد، معناي این کلام که ربطی به نیابت ندارد، به عقیده‌ي بنده این است که این بحثي که ما مي‌گوئیم ربطی به اینکه حیازت ملک تسبیبی مستأجر باشد ندارد. خوب بناءً علي هذا چگونه شما مي‌آیید لأنه نماء ملکه را به معناي فعل تسبیبی مستأجر مي‌گیرید؟ تصریح کرده‌اند که جواهر این را مي‌خواهد بگوید، أقلاً سه کتاب تصریح به این معنا کرده‌اند. جواهر این را نمي‌خواهد بگوید آن لأنه نماء ملکه علي فرض اینکه به قرینه‌ي قیاس اگر نوع مقیس علیه نوع اجمالي داشته باشد آن عبارت بعدی صریح است که جواهر از باب قانون تبعیت جلو آمده است، ربطی به مسأله‌ي نیابت و کالت ندارد، ربطی به اینکه فعل تسبیبی هست یا نیست ندارد، اُفرض که فعل تسبیبی نباشد، ملکیت تبعیه خودش در باب اجاره مسلّم است کسي که شجره را مالک شده است ثمره را بالتبع مالک شده است.

نتیجه چه شد؟ طریق پنجم برای دفع اشکال ملکیت مستأجر از باب تبعیة الفرع للأصل است، فعل تسبیبی باشد یا نباشد، حیازت قابل نیابت باشد یا نباشد؟ حیازت از امور قصدیه باشد یا نباشد؟ حیازت از امور قهریه باشد یا نباشد؟ ملکیت به دنبال ملکیت حیازت باشد یا نباشد؟ اگر این فرمایش درست بشود، یعنی ملکیت تبعیه باید دائره‌ي آن ملاحظه بشود، أدله‌ي آن ملاحظه بشود ببینیم این ادعايي که ما گفتیم اگر جواهر این را مي‌گوید أوسع من الکل است. برای اینکه قصد هم بکند یا نکند حکم هم همین است. تبعیت بگوئید یا نگوئید حکم همین است. تبع للحائز باشد یا تبع للمملک حکم همین است.

این طریق چندم شد برای حل اشکال؟ طریق پنجم شد. طریق اول چه بود؟ طریق اول این بود که ما فایده نمي‌خواهیم. طریق دوم این بود که قائل بشویم حیازت از امور قصدیه است. طریق سوم این بود که بگوئیم ماهي ملکیت تبعیه دارد.

0.0.0.0.0.0.3- بررسی صحّت حائز منفعت بودن حیازت برای مستأجر

جواب پنجم این بود که گفته بشود فایده‌ عبارت است از ملکیت ماهي برای مستأجر. چرا ماهي ملک مستأجر شده است؟ بنویسید برای اینکه مستأجر ماهي گرفته است. بنویسید برای اینکه مستأجر حائز است، بنویسید برای اینکه عمرو حیازت کرده است پس اجاره باید درست باشد. قهراً این سؤال پيش مي‌آید که این دروغ است چطور بنویسیم مستأجر ماهي گرفته است؟ مستأجر توی اتاقش خواب است، مستأجر ماهي نگرفته است، أجیر ماهي گرفته است. فعلیه چگونه مي‌شود گفته بشود که مستأجر حائز است تا مَن حاز ملک باشد، این شبهه است؟ فعل تکوینی شما که فعل من نمي‌شود. حیازت از امور تکوینیه است دیگر، أکل زید، أکل من مي‌شود؟ نمي‌شود. خواب زید خواب شما مي‌شود؟ نمي‌شود. قیام زید قیام شما مي‌شود؟ نمي‌شود. افعال تکوینیه استناد به مباشر دارد، استناد به کس دیگری ندارد، فعلیه این طریق چگونه درست مي‌شود؟

برای صحّت این جواب به چهار طریق اثبات کرده‌اند که مستأجر حائز است مستأجر ماهي گرفته است:

طریق اول: ملکیت مستأجر دلیل بر صحّت استناد حیازت به مستأجر

این است که گفته بشود علت این استناد ملکیة المستأجر للحیازة است. این ملکیت مصحح استناد حیازت به مستأجر شده است. این ملکیت علت صحّت استناد شده است، این ملکیت علت صحّت استناد شده است، مواردی هم دارید شما، شما اگر پول آجر را داده‌اید پول بناء را هم داده‌اید مي‌گویند شما مسجد درست کردید، دیوار مسجد را بناء درست کرده است شما درست نکرده‌اید چرا مي‌گویند مسجد فلاني؟ چرا مسجد نسبت به شما داده مي‌شود؟ مصحح این استناد چیست؟ مصحح این استناد این است که این قای بناء آلت محض است.


 


[1] . نجفي، محمد حسن، جواهر الکلام، ج26، ص334.
[2] . نجفي، محمد حسن، جواهر الکلام، ج26، ص335.
[3] . همان.
[4] . همان.
logo