« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

82/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

اقوال در شرط ضمان

 

موضوع: اقوال در شرط ضمان

خلاصه بحث گذشته

کلام در شرط ضمان علي نحو شرط نتیجه در عقد اجاره بود. عرض شد صحّت این شرط دو نظریه است، نظریه‌ي أولي که از اعلام خمسه نقل شد صحّت این شرط است. برای این نظریه کما في الجواهر و المجمع به سه دلیل اشاره شده است:

1. قیاس شرط ضمان در عقد اجاره به شرط ضمان در عقد عاریه. که این هم در جواهر دارد و هم در مجمع دارد. جواب از این دلیل کما في الکتابین قیاس مع الفارق است، برای اینکه آنجا نص دارد و در اینجا نص خاص ندارد.

2. طریق دوم برای اثبات صحّت این شرط روایت موسي بن بکر است که جواب از این دلیل کما ذکرنا أنها ضعيفةٌ سنداً بل دلالتاً کما أوضحنا.

3. طریق سوم تمسک به عموم «المؤمنون عند شروطهم» است به اینکه شرط ضمان کسائر شرایط است. فکما اینکه این عموم شرط خیاطت ثوب را در عقد اجاره و غیرها مي‌گوید صحیحٌ است، کذلک این عموم شرط اشتغال را مي‌گوید صحیحٌ است.

اشکالات بر دلیل سوم

در استدلال به این طریق بیش از هفت اشکال شده است که أقلاً سه اشکال در صفحه 217 جواهر است، ما هم در این فصل همین سه اشکال را بیان مي‌کنیم و بقیه‌ي اشکالات در مسأله‌ 39 در آنجا بحث مي‌کنیم.

اشکال اول: قصور «المؤمنون عند شروطهم»

اولین اشکال بر این استدلال این است که شمول «المؤمنون عند شروطهم» مورد بحث را مقتضي قاصر است. جهت قصور مقتضي این است که آیا مستفاد از «المؤمنون عند شروطهم» وجوب عمل به شرط است، بعد از فراغ از اینکه آنچه که شرط شده است جایزٌ باشد، کما اینکه صاحب جواهر مي‌گوید. أقلاً سه مثال برای این بزنید.

مثال اول: جواز خیاطت ثوب برای دیگری

مثلاً خیاطت ثوب عمرو برای زید جایز است، این جواز متوقف بر «المؤمنون عند شروطهم» نیست، «الناس مسلطون علي أموالهم» مي‌گوید جایز است. «المؤمنون عند شروطهم» داشته باشید یا نداشته باشید. «المؤمنون عند شروطهم» مي‌گوید این خیاطتي که جایز است به وسیله‌ي شرط واجب مي‌شود. کما اینکه اگر شما نذر خیاطت کردید أدله‌ي نذر چه مي‌گوید؟ مي‌گوید خیاطتي که جایز بود واجب مي‌شود. شما اگر به صیغه‌ي عهد خیاطت را ذکر کردید، خیاطتی که جایز است واجب مي‌شود. مفاد کلمه‌ي «المؤمنون عند شروطهم» چیست؟ یعنی ملازمه است بین ایمان و التزام به آنچه که شرط شده است، یعنی وجوب و عمل به شرط.

مثال دوم: خواندن امین الله برای دیگری

دومین مثال این است که زید برای عمرو زیارت امين الله بخواند جایز است، ربطی به «المؤمنون عند شروطهم» ندارد، أدله‌ي صحّت نیابت مي‌گوید جایز است. اگر زید در قالب شرط زیارت امین الله را شرط کرده است، «المؤمنون عند شروطهم» مي‌گوید این زیارت امین الله که برای شما خواندن آن جایز است واجب شد، لذا مي‌گوید مفاد «المؤمنون عند شروطهم» مثل مفاد نذر است، شما هر جا شرط را مثال مي‌زنید نذر را هم کنارش بگذارید تا عبارت جواهر روشن بشود.

شما اگر نذر کردید که زیارت امیت الله برای عمرو بخوانید مفاد نذر چیست؟ وجوب زیارت أین الله است. ملتزم به خواندن زیارت امین الله است، جعل الملازمه بین ایمان شما و خواندن زیارت امین الله است. شرط شما تشریع نکرده است برای شما، الزام برای شما آورده آنچه را که جایز بوده. شما شرط کردید که کتاب خود را به عمرو بفروشید «المؤمنون عند شروطهم» چه مي‌گوید؟ مي‌گوید این فروش که قبلاً جایز بود الآن واجب شده است، مثل اینکه شما نذر کرده‌اید که کتاب را به عمرو بفروشید، مفاد نذر چه مي‌شود؟ وجوب فروش است.

لذا کل مواردی که آنچه شرط شده است به أدله‌ي خود جوازش ثابت شده و «المؤمنون عند شروطهم» او را لازم و واجب مي‌کند، اما اول شما باید از خارج جواز او را ثابت کنید بعد به «المؤمنون عند شروطهم» تمسک بکنید، لذا عده‌اي مي‌گویند «المؤمنون عند شروطهم» الزام آور است، ملتزم کردن است، وجوب عمل است، تعلیق الإلتزام است، این یک نظریه.

نظریه‌ي دوم که «المؤمنون عند شروطهم» أحد اسباب رسیدن به آنچه که شرط شده است، آنچه که شرط شده است اگر جایز است باشد مي‌رسید به آن، آنچه که شرط شده است اگر نمي‌دانید جایز است یا نه باز هم به وسیله‌ي شرط به او مي‌رسید، مي‌گویند «المؤمنون عند شروطهم» مشرّع است، یعنی چه مشرّع است؟ یعنی وسیله‌ي رسیدن شما به وسیله‌ي شرط به اموری است، حالا آن امور جایز باشد مثل کتابت، نمي‌دانید جایز است یا جایز نیست این هم «المؤمنون عند شروطهم» مي‌گوید إن شاء الله صحیح است.

مثال سوم: تحقق بینونت با شرط؟

مثلاً تحقق بینونت نمي‌دانید با شرط انجام مي‌گیرد یا نمي‌گیرد، یقین دارید که بینونت با طلاق انجام مي‌گیرد تا گفتي زوجتي طالق بینوت انجام مي‌گیرد، آیا بینونت به وسیله‌ي شرط انجام مي‌گیرد یا نمي‌گیرد؟ لقائل أن یقول که انجام مي‌گیرد، به این بیان که شرط از اسباب رسیدن به مطلوب است، بینونت دو سبب دارد، یکی زوجتی طالق است، یکی شرط است، این آقا خانه‌اش را فروخته و در ضمن فروش خانه شرط کرده که خانم مشتري مطلقه باشد، شرط کرده است که بین مشتري و خانم او بینونتحاصل بشود. شما شک دارید که بینونت با این شرط حاصل مي‌شود یا نه؟ مي‌گویند شرط مشرّع است، یعنی چه که مشرّع است، یعنی شرط از اسباب رسیدن به مقاصد است، «المؤمنون عند شروطهم».

مثال چهارم: تحقق ارث با شرط؟

بنا بر این احتمال دوم سه مثال مسلّم مثال بزنید و یک مثال مشکوک مثال بزنید. زید خانه‌اش را به عمرو فروخته است و شرط کرده است که زید از عمرو ارث ببرد، اگر شرط مشرّع است، خوب زید ارث ببرد دیگر، «المؤمنون عند شروطهم»؛ راه ارث بردن چیست؟ یکی این است که آن مُرده پدر زید باشد. راه دومش این است که زید شرط کرده باشد که از عمرو ارث مي‌برد، مي‌شود با شرط کاری کرد که زید از عمرو ارث ببرد؟ شرط مشرّع است دیگر، شرط از اسباب رسیدن به مقاصد است «المؤمنون عند شروطهم»، أحدي نگفته است، برای اینکه مي‌گویند «المؤمنون عند شروطهم» مشرّع نیست. زید در ضمن عقد اجاره شرط کرده است که دختر عمرو عیال او باشد، این شرط است دیگر «المؤمنون عند شروطهم» بیاید بگوید بله، عیال مي‌شود نه اینکه ازدواج بکند، شرط فعل نه، شرط نتیجه. کساني که مي‌گویند «المؤمنون عند شروطهم» مشرّع است، از اسباب رسیدن به مقاصد است خوب اینجا هم باید بگویند، أحدي گفته است این را؟ نمي‌گویند، چرا؟ برای اینکه «المؤمنون عند شروطهم» مشرّع نیست.

زید در ضمن عقد اجاره شرط کرده است که خانم عمرو جدای از عمر باشد، أحدي گفته است که این بینونت حاصل مي‌شود؟ نمي‌گویند، برای اینکه مي‌گویند مشرّع که نیست، شما اول این امور را از خارج ثابت کن که جایز است بعد تمسک کن؛ شما که اگر نمي‌دانی بینونت جایز است یا نه، نمي‌دانی ارث بردن جایز است یا نه، نمي‌دانید زوجیت جایز است با این طریق یا نه با «المؤمنون عند شروطهم» نمي‌شود تمسک کرد، چرا؟ برای اینکه «المؤمنون عند شروطهم» ملزِم است نه مشرّع؛ الزام آور است نه سبب جواز، جواز باید از جای دیگری ثابت بشود. فرض این است که این سه مورد شما شک دارید که آیا زوجیت با شرط تحقق پیدا مي‌کند یا نه؟ بینونت با شرط تحقق پیدا مي‌کند یا نه؟ ارث با شرط تحقق پیدا مي‌کند یانه؟ فرض کن نص خاصي هم نداریم، آنجا که نص خاص داریم دیگر مسأله‌اي نداریم، ما در باب ازدواج انقطاعي با شرط مي‌گوئیم ارث مي‌برد، آنجا نص خاص داریم و کنار بگذارید، آن جايي که نص خاص نداریم بگوئید، نه دلیل بر جواز داریم و نه دلیل بر عدم.

جمع بندی

پس این سه مورد تقریباً مورد اتفاق است که با شرط نمي‌شود آن را کاری کرد. خوب در ضمن سه مثال معناي اینکه شرط الزام آور فقط است، جواز باید از جاي دیگری ثابت بشود، روشن شد، در ضمن سه مورد احتمال دوم هم که مشرّع باشد این هم ثابت شد که أحدي نگفته است.

مورد بحث شما مورد اختلاف است، اشتغال ذمه‌ي أجیر به آنچه که گرگ خورده است، به آنچه که دزد برده است، به آنچه زلزله از بین برده است، این مورد بحث شماست. خوب ما هم نمي‌دانیم حالا واقعاً این جایز است یا نه؟ «المؤمنون عند شروطهم» هم منها بکنید بروید به سراغ اینکه اشتغال ذمه با التزام این آقا انجام مي‌گیرد یا نمي‌گیرد؟ خوب قهراً این را اگر مي‌خواهید بدانید جایز است یا نه؟ بروید به سراغ اینکه ببینید اشتغال ذمه در اختیار کیست؟ چه کسي حق دارد جعل قانون کند؟ چه کسي حکم به اشتغال ذمه کرده است یا مي‌کند؟ ... ذمه از احکام وضعیه است و یک جاعلي دارد و یک مقنني دارد و مقنن او خداوند متعال است، مقنن او سیره‌ي عقلاء است. چه کسي مي‌تواند حکم به اشتغال ذمه به 10 تومان بکند که معادل 10 تومان را گرگ خورده است، چه کسي مي‌تواند حکم بکند؟ اگر شارع مي‌تواند حکم بکند در اختیار من و شما نیست که بگوئیم اشتغال ذمه به شما داریم. اگر عقلاء چنین حکمي را باید بکنند باید سیره‌ي عقلائیه باشد، در اختیار من و شما نیست. بناءً علي هذا شما اولین سخني که اینجا دارید این است که شرط ضمان در اختیار شما نیست، برای ایکه شارع باید حکم به ضمان بکند، مقدور شما نیست این کار، برای اینکه جعلش در اختیار شما نیست، خوب مي‌روید به سراغ شارع، به سراغ شارع مي‌روید، شارع مي‌گوید ید را من از اسباب اشتغال قرار دادم، عقد ضمان را از اسباب اشتغال قرار دادم. اتلاف مال غیر را من از اسباب اشتغال قرار داده‌ام. مي‌روید به سراغ شارع که آیا شما قرار خود شخص را از اسباب قرار داده‌اید یا نه؟ به دلیلی برخورد نمي‌کنید تا مي‌رسید به «المؤمنون عند شروطهم» به «المؤمنون عند شروطهم» چه چیزی را مي‌خواهید ثابت بکنید؟ آنچه را که غیر مقدر شماست را مي‌خواهید اثبات بکنید و این نمي‌شود، برای اینکه آنچه که شرط شده است در اختیار شما نیست. در اختیار کیست حکم به اشتغال به دمه؟ در اختیار شارع است.

نتیجه

خوب نتیجه چه مي‌شود؟ نتیجه این مي‌شود که ما أفاده في الجواهر از اینکه «المؤمنون عند شروطهم» مقتضي قاصرة الشمول است، چرا؟ برای اینکه صحّت این کار به «المؤمنون عند شروطهم» متوقف است که معناي «المؤمنون عند شروطهم» تشریع باشد، سبب رسیدن به مقاصد باشد، «المؤمنون عند شروطهم» از اسباب نیست، اشتغال به ذمه اسبابی دارد، اتلاف است، قاعده‌ي ید است، عقد ضمان است، قرار این آقا چه کاره است که اگر این آقا قرار گذاشته است به اشتغال، اشتغال پیدا بکند؟ نمي‌شود.

نتیجه این مي‌شود که طریق سوم قاصرة الشمول است و لذا مي‌گویند «المؤمنون عند شروطهم» شرط نتیجه را شامل نمي‌شود، البته شرط نتیجه‌اي که از قبیل ضمان باشد، از قبیل بینونت باشد، از قبیل زوجیت باشد، اینها را شامل نمي‌شود، بعضي از موارد شرایط نتیجه را شامل مي‌شود. حدأقل مورد بحث شما را «المؤمنون عند شروطهم» شامل نمي‌شود.

و إلي ذلک أشار صاحب الجواهر، در جلد 27، صفحه 217 بقوله:

بل قد يمنع شمول الثاني لذلك،[1]

مرادش از الثاني، «المؤمنون عند شروطهم» است، چرا قد یمنع؟

باعتبار ظهوره في كونه ملزما كالنذر و العهد، لا شارعا جديدا نحو الصلح، فإثبات الضمان به- حينئذ مع أن أسبابه انما تستفاد من الشرع- لا يخلو من منع.[2]

مي‌گوید مفاد «المؤمنون عند شروطهم» الزام آورد است یا «المؤمنون عند شروطهم» جعل سبب مي‌خواهد بکند؟ مفاد «المؤمنون عند شروطهم» مثل «أوفوا بالنذور» است که الزام آور است یا مفاد «أوفوا بالنذور» این است که اگر نمي‌دانید جایز هم هست نذر جایزش مي‌کند؟ أحدي آنجا نگفته است. در أدله‌ي عهد أحدي نگفته است، همه مي‌گویند الزام آور است، الزام آور است یعنی چه، یعنی آنچه را جایز بوده است لازم مي‌کند، آنچه را که مباح بوده است یا راجح بوده است واجب مي‌کند.

پس شما با منهاي «المؤمنون عند شروطهم» کارتان را بگوئید جایز است بعد تمسک بکنید، شرط ضمان منهاي از «المؤمنون عند شروطهم» که نمي‌دانید جایز است یا نه، چرا نمي‌دانید؟ برای اینکه جعل ضمان به ید شارع است و نمي‌دانید که شارع در اینجا جعل ضمان کرده است یا نکرده است، مي‌خواهید بروید به سراغ «المؤمنون عند شروطهم»، اين نمي‌شود. ایشان چقدر عبارت را زیبا آورده است.

باعتبار ظهوره في كونه ملزما كالنذر و العهد، لا شارعا جديدا نحو الصلح.[3]

یعنی «المؤمنون عند شروطهم» را أحد اسباب ضمان شارع قرار نداده، اصلاً سبب قرار نداده، شما در مورد بحث مي‌خواهید «المؤمنون عند شروطهم» دو کار بکنید، يکي اینکه بگوئید با شرط هم این کار شدني است و دوم اینکه بگوئید وجوب وفاء دارد، این را نمي‌تواند.

باعتبار ظهوره في كونه ملزما كالنذر و العهد، لا شارعا جديدا نحو الصلح، فإثبات الضمان به- حينئذ مع أن أسبابه انما تستفاد من الشرع- لا يخلو من منع.[4]

آن «مع» را مي‌توانید یک وجه جداگانه‌اي قرار بدهید، مي‌توانید بگوئید اینحدیث قاصرة الشمول است، برای اینکه در اسلام اسباب ضمان مشخص شده و هیچ فقیهی نگفته است که شرط از اسباب ضمان است. عبارت را معنا کنید:

مع أن أسبابه انما تستفاد من الشرع- لا يخلو من منع.[5]

اسباب ضمان را شارع باید بگوید، آنچه را که فقهاء شمرده‌اند: 1. علي الید. 2. عقد ضمان. 3. اتلاف. کدام فقیه گفته است که شرط هم أحد اسباب است؟ کدام آیه گفته است که شرط هم أحد اسباب است؟

نتیجه این است که استدلال به «المؤمنون عند شروطهم» في غایة الإشکال است، اگر «مع» را وجه جداگانه‌اي قرار دادید دو وجه از این عبارت استفاده کنید، اگر تتمه‌ي همان وجه قرار دادید یک وجه مي‌شود. این یک اشکال بر «المؤمنون عند شروطهم»، دو اشکال دیگر در سطر قبل از این سطر است، مطالعه کنید إن شاء الله، آن دو اشکال هم إن شاء الله تعالي فردا خواهد آمد.

 


[1] . نجفي، محمد حسن، جواهر الکلام، ج27، ص217.
[2] . همان.
[3] . همان.
[4] . همان.
[5] . همان.
logo