« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

82/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

شبهات وارده بر عدم جواز استیجار در نیابت از میت

 

موضوع: شبهات وارده بر عدم جواز استیجار در نیابت از میت

 

شبهه در کلمات بعض فقهاء

در رابطه به مانع سوم به نقل حدائق در جلد 11، صفحه 61 مي‌گوید:

السابعة: هل للولي الاستئجار؟

قال في الذكرى: الأقرب انه ليس له الاستئجار لمخاطبته بها و الصلاة لا تقبل التحمل عن الحي.[1]

«لمخاطبته بها» مي‌خواهد بگوید که ظاهر خطاب وليّ اقتضاي مباشرت دارد، با اثبات این معنا نتیجه مي‌گیرد که أجیر گرفتن وليّ حرام است، برای اینکه أجیر نیابت از حيّ دارد، وليّ حيّ است. نیابت از حيّ باطل است.

همین معنا را با یک درجه خفیف‌تر حدائق در صفحه 62 از مدارک نقل کرده است، مورد استشهاد از کلام مدارک این جمله است:

و يتوجه عليه ان الوجوب تعلق بالولي و سقوطه بفعل غيره يحتاج الى دليل.[2]

همین معنا را واضح‌تر مرحوم نراقي در جلد 7، صفحه 329 مي‌فرماید:

و عدم ثبوت جواز الاستنابة في الصلاة عن الحي، و الولي حيّ و التكليف عليه.[3]

این کلمات کما تری بوضوح بطلان اجاره‌ي نیابت عن الصلاة عن المیت را مي‌گوید، چرا این اجاره باطل است؟ خلاصه بکنید برای اینکه نیابت عن الحي است.

دلیل اول: دلیل أخص از مدعي است

این مانع سوم کما ذکرنا ناتمام است برای اینکه اولاً این دلیل أخص از مدعي است، علی فرض اینکه این اجاره باطل باشد در موردی است که میت ولي داشته باشد، و وصیت به نماز نکرده باشد اما مواردی که میت ولي نداشته باشد یا ولي داشته است وصیت به پنج سال نماز کرده است، این موارد را دلیل نمي‌رساند، برای اینکه در مورد اول وليي وجود ندارد که مخاطب باشد که این آقا مي‌گوید لمخاطبته بها، وليّ ندارد که مخاطب باشد تا مشکله پیدا شود.

در مورد دوم گرچه میت وليّ دارد اما مي‌گویند با وصیت به نماز و انجام آن تکلیف از وليّ ساقط شده است، فعلیه کیف این محققین مي‌گویند لمخاطبته بها و التکلیف یتوجه علیه و الإجارة باطلةٌ؛ این موارد وجهي ندارد که اجاره باطل باشد. نتیجه بگیرید و این طوری بنویسید اولاً این دلیل أخص از مدعي است.

دلیل دوم: نیابت عن الحي نیست

و ثانیاً نمازي که أجیر انجام مي‌دهد نیابت عن المیت است، نیابت عن الحي نیست، للإجماع بر اینکه أجیر باید نیابت عن المیت را قصد بکند؛ فعلیه کجا نیابت عن الحي است؟ نیابت عن الحي نیست.

نتیجه

فعلیه ظاهراً و الله العالم این فرمایش گرچه محققیني بلکه مدققینی نظیر مدارک و مرحوم شهید علي ما نسب إليه، ابن ادریس، علامه و اینها فرموده‌اند و لکن ناتمام است، برای اینکه اولاً این أخص از مدعي است و ثانیاً نیابت عن الحي نیست.

رفع ید از ظهور خطابات به اختصاص وجوب به وليّ

نعم، در اینجا این مطلب هست که ظاهر خطابات اختصاص الوجوب بالوليّ است؛ لذا مدارک مي‌گوید «لمخاطبته بها». خطاب متوجه به وليّ است، و لکن استناداً به قرائن أربعه أو الخمسه از این ظاهر باید رفع ید کرد.

قرینه اول

یکی از آن قرائن تشبیه نماز در ذمه‌ي میت به دین است. در روایت خثعمیه دین الله أحق أن یقضي. خوب در مشبه به روشن است که أحدي نگفته است اختصاص به مدیون دارد. مدیون بدهد ذمه‌اش تفریغ مي‌شود، پدر مدیون بدهد ذمه‌ي مدیون تفریغ مي‌شود؛ رفیق مدیون بدهد ذمه‌ي مدیون تفریغ مي‌شود، به قرینه‌ي مقابله نمازی که به ذمه‌ي میت است وليّ انجام بدهد ذمه‌ي او فارغ مي‌شود، نتبرع انجام بدهد ذمه‌ي او فارغ مي‌شود، أجیر انجام بدهد ذمه‌ي او فارغ مي‌شود. این تشبیه یرشدنا که از ظاهر خطاب وليّ باید رفع ید کرد.

قرینه دوم

دومین قرینه تفریغ ذمه‌ي میت به فعل متبرع است. بالإتفاق در همین مورد مي‌گویند اگر رفیق این میت تبرعاً این پن سال نماز را انجام داد، بالإتفاق مي‌گویند ذمه‌ي میت تفریغ شده است. از این اتفاق معلوم مي‌شود که از ظاهر خطاب وليّ باید رفع ید بشود، لمخاطبته بها باید از این ظاهر رفع ید بشود.

قرینه‌ سوم

سومین قرینه کلماتي است کلماتي است که در روایات به چشم مي‌خورد، در بعضي از این روایات آمده است أفضل اهل بیت میت انجام بدهد، افضل مي‌خواهد وليّ باشد یا نوه‌اش باشد چه فرقي مي‌کند، وليّ‌اش باشد که پسرش باشد یا خانمش باشد که وليّ نیست، چه فرقی مي‌کند افضل اهل بیت است. آن کسي که مسأله را بهتر مي‌داند انجام داد کفایت مي‌کند. در بعض از این روایات «أحدٌ من اهل بیته» دارد، «أحد من اهل بیته» مي‌خواهد وليّ باشد یا پسر وليّ باشد. در بعض از این روایات «رجلٌ عارفٌ» دارد، «رجلٌ عارفٌ» وليّ باشد یا نباشد. که کل این کلمات یرشدنا که ظاهر خطاب به وليّ «صلّ عن المیت» باید رفع ید بشود، حالا چگونه باید رفع ید بشود بعداً خواهیم گفت، نمي‌شود هم اختصاص به او داشته باشد و هم رجل عارف کفایت بکند. هم اختصاص به او داشته باشد و هم ذمه فارغ بشود. ظاهر خطاب اختصاص است و لکن با قریته باید از اختصاص رفع ید بشود. در بعض از این روایات کلمه‌ي «عنه أو عنهما» دارد که ظهور در نیابت عن المیت علي نحو الإطلاق دارد. وليّ أجیر گرفته باشد باید «عنه» انجام بشود، غیر وليّ أجیر گرفته باشد باید «عنه» انجام بشود.

رفع ید از ظهور خطابات به دو طریق

کل این قرائن به ما مي‌فهماند که این ظاهر باید رفع ید بشود، حالا رفع یدش چیست؟ رفع ید آن دو سه طریق دارد:

طریق اول

اولین طریق این است که بگوئیم به برکت این قرائن مراد از این خطاب أعم از مباشرت وليّ و غیر وليّ است. وليّ مباشرت انجام بدهد تفریغ ذمه حاصل مي‌شود، غیر وليّ هم انجام بدهد تفریغ ذمه هم حاصل مي‌شود.

طریق دوم

راه دوم که أدق از راه اول است این است که گفته بشود، به برکت این قرائن به دست مي‌آید که اشتغال ذمه‌ي ولي به این نماز مشروط بوده است، به برکت این قرائن أربعه استفاده مي‌شود که خطاب به وليّ حدوثاً و بقاءً مشروط بوده است. بر وليّ واجب است اما این وجوب مشروط به چیست؟ مشروط است که میت نمازی به ذمه داشته باشد، لذا اگر نمازش فوت نشده است بر وليّ واجب نیست، حدوثاً اتفاقي است که مشروط است. تکلیف الوليّ بالقضاء قطعاً حدوثاً مشروط است، پدری که اشتغال ذمه به نماز دارد بر پسر واجب است، پدری که نمازهایش را خوانده است و اشتغال ذمه ندارد خوب واضح است که بر وليّ چیزی نیست. همین اشتراط بقاءً هم همین است، یعنی چه؟ یعني اگر پدر این وليّ اشتغال ذمه به پنج سال نماز داشته است، گرچه در این فرض وليّ خطاب به قضاء عن المیت دارد و لکن بقاءً مشروط است. روز اول که اشتغال ذمه بود خطاب هست، روز پنجم که اشتغال ذمه بود خطاب هست، روز دهم که اشتغال ذمه بود خطاب هست، روز پانزدهم که همسایه انجام و تفریغ ذمه حاصل شد خطاب مي‌پرد، بقاءً أيضا خطاب مشروط است، یعنی وجوب قضاء بر وليّ در روز پانزدهم مشروط به این است که در روز پانزدهم میت اشتغال به ذمه داشته باشد. چاره‌اي ندارید باید این را بگوئید، یا باید بگوئید با فعل مترع تفریغ حاصل نشده است یا باید اینجا را دست بگذارید. یا بابد به فعل أجیر تفریغ حاصل نشده است یا باید در اینجا تصرّف بکنید. اینکه به فعل متبرع تفریغ حاصل شده است این قابل مناقشه نیست، لذا در روایاتي که مي‌خواندیم به او مي‌گویند این نمازی است که فلان برادرت برای شما خوانده و فرستاده، بعد گفتیم که مراد از این برادر، برادر دینی است، برادر اُمي و أبي نیست، یا باید در آن روایات تصرّف بکنید و یا باید در اینجا تصرّف بکنید، آنجا که نمي‌شود، طبق این قرائن باید بگوئید خطاب این وليّ به این نماز واجب مشروط است، یعنی کما اینکه حدوثاً مشروط به اشتغال ذمه‌ي میت بوده است بقاءً هم مشروط به اشتغال ذمه‌ي میت است. اگر این کار را کردید روز پانزدهم خطاب نیست، وليّ خطاب ندارد، چرا خطاب ندارد؟ امتثال کرده است؟ نه امتثال که نکرده است؛ خطاب ندارد برای اینکه موضوع منتفي شده است. موضوع اشتغال ذمه بود که روز پانزدهم اشتغال ذمه نیست بلکه فراغ ذمه است. اینجا تنظیر به آن میتی که گرگ او را خورده است بکنید.

نتیجه

نتیجه این مي‌شود که مي‌گوئید این نمازي که أجیر یا متبرع به قصد نیابت عن المیت در روز چهارده انجام داده است چه اثری مي‌تواند داشته باشد؟ اثرش این است که خطاب را از وليّ ساقط مي‌کند لعدم الموضوع. فعلیه ما دفاده مرحوم سید في المدارک و النراقي فی المستند، و البحراني في الحدائق ناتمام است، هم جواز استیجار دارد، هم تفریغ ذمه حاصل شده است، منتهي راهش یکی از سه طریق است، یا به اجماع تمسک بکنید و بگوئید نیابت عن الحي نیست، یا به قرائن أربعه تمسک بکنید و بگوئید نیابت عن الحي نیست برای اینکه أعم است، یا به واجب مشروط تمسک بکنید و بگوئید نیابت عن الحي نیست، اشتغال ذمه‌اي نیست تا نیابت عن الحي باشد. فعليه نتیجه این مي‌شود که این مانع سوم دو اشکال دارد، اولاً أخص از مدعي است و ثانیاً اساسی ندارد. و إلي بعض ما ذکرنا أشار مرحوم شیخ در صفحه 343 بقوله به اینکه این تحمل عن الحي ندارد، نیابت عن الحي دارد که این آقایان مي‌گویند نیابت لا یجوز است.

شبهه چهارم: روایت نبوی

... برای بطلان این اجاره روایاتی است، نبوي که مي‌گوید: لا یصوم أحدٌ عن أحد است، لا یصلي أحدٌ عن أحد است. و لذا عامه قاطبةً کما ذکرنا مي‌گویند در نماز و روزه اجاره باطل است. ملاحظه بکنید بدائع الصنائع[4] و مغني در همه‌ي کتابهایشان پُر است، مي‌گویند در مورد نماز و روزه أجیر شدن نمي‌شود، لقوله صلي الله عليه و آله و سلّم لا یصوم أحدٌ عن أحد و لا یصلي أحد عن أحد.

پاسخ از شبهه چهارم

از ما ذکرنا جواب از این استدلال روشن شد، اولاً این روایت نبوی سندي ندارد و ثانیاً نسبت به أدله‌ي متقدمه اطلاق و تقیید است، این مطلقا مي‌گوید، أعم از اینکه زنده باشد یا مُرده باشد. أدله‌ي متقدمه مي‌گوید از زنده نمي‌شود و ازمُرده مي‌شود. 24 روایت و 10 روایت مي‌گوید از مُرده مي‌شود و از زنده نمي‌شود. فرضاً اگر این روایت از امام صادق هم صادر مي‌شد ما تصرّف مي‌کردیم، چرا؟ برای اینکه این روایت مطلق است مرده باشد یا زنده است اما آن روایات ما أخص از این است، آن روایات ما مي‌گوید از مُرده مي‌شود و از زنده نمي‌شود. مقتضاي قانون حمل مطلق علي المقید چه مي‌شود؟ یا تخصیص العام بالخاص این مي‌شود که مقصود از لا یصل أحدٌ عن أحد، نماز عن الحي است، این آقا نمازش را خودش باید بخواند شما حق ندارید نمار ظهر آن آقا را بخوانید. فعلیه این روایات هم ضعف سندی دارد و هم ضعف دلالي دارد. اصلاً تعارضي نیست بین این روایات با متقدّم من الروایات که 34 روایت بود بلکه بیشتر.

فعلیه این مانع چهارم هم بي‌اساس است.

شبهه پنجم: عمل أجیر امر ندارد تا بتواند قصد قربت بکند

پنجمین مانع این است که مي‌گوید زید أجیر برای نماز شده است، نماز از عبادات است، زید أجیر برای روزه شده است، روزه از عبادات است، پس آقای أجیر عمل مستأجر عليه را باید به قصد امر انجام بدهد. أجیر، أجیر در عبادت است، اگر أجیر در عبادت است این نماز را باید به قصد امر انجام بدهد، این نماز را باید به قصد قربت انجام بدهد، قصد قربت یعني چه، یعنی این نماز را به داعي امر الهي که به این نماز تعلّق گرفته است اینگونه باید انجام بشود. و این در مورد اجاره‌ي عن الاموات نمي‌شود، چرا نمي‌شود؟ برای اینکه امری وجود ندارد. امری که متوجه وليّ بوده است اختصاص به خودش دارد، امری که متوجه به میت بوده است که به مُردن امر ساقط شده است، امری باقي نمانده است، مُرده که خطاب ندارد، «صلّ» ندارد. این آقاي أجیر هم که امری ندارد، بناءً علي هذا این أجیر اگر مي‌خواهد این جوری بگوید دو رکعت نماز ظهر به قصد ار انجام مي‌دهم، اولین سؤال این است کدام امر؟ امر مُرده که نیست، امر وليّ هم که اختصاص بخه خودش دارد، شماي أجیر هم امر به این صلاة ندارید. خوب نتیجه این مي‌شود که اجاره‌ي در عبادات باطلةٌ است، برای اینکه قصد قربت امکان ندارد، چرا قصد قربت امکان ندارد؟ برای اینکه مسأله‌ امر ندارد. این غیر از اشکال هشتم است. این ربطی به اجاره ندارد، متبرع هم این اشکال بر او وارد است. مطلق نائب این اشکال را دارد به اینکه این اجاره باطل است براي اینکه عمل مستأجر علیه از عبادات است، عبادات احتیاج به قصد امر دارد، عمل مستأجر علیه امر ندارد.

پاسخ از شبهه پنجم

از این مانع هم دو جواب ممکن است:

پاسخ اول: عمل أجیر دارای امر کلي نیابتي است

اولین جواب از این شبهه این است که زید أجیر امر دارد، کدام امر؟ اوامری که دلالت بر استحباب نیابة المؤمن عن المؤمن دارد. تمام مفاد آن روایات همین بود که شماي مؤمن اگر کاری کردید و این نماز را نیابتاً انجام دادید ذمه‌ي او فارغ مي‌شود. خود آن روایات دلالت مي‌کند که این آقای مؤمن امر به این کار دارد.

فعلیه اوامر نیابت این آقا قصد مي‌کند امری که من دارم که به عنوان نیابت عن المیت است امتثال مي‌کنم. اگر این امر را امتثال کرد ذمه‌ي میت هم فارغ مي‌شود، میت هم کما في الروایات توسعه پیدا مي‌کند، در سعه قرار مي‌گیرد، از ضیق نجات پیدا مي‌کند، طبق بعضي از روایات نه قسمت هم برای خود این أجیر مي‌ماند، ثواب هم برای أجیر مي‌ماند و هم به میت داده مي‌شود. خوب بناء علي هذا امتثال این امر هیچ مانعي ندارد.

پاسخ دوم: عمل أجیر دارای امر امتثال اجاره است

جواب دوم این است که این أجیر الآن امر به وفاء به اجاره دارد. این أجیر امر به وفاء به اجاره را امتثال مي‌کند، بناءً علي هذا اینکه مي‌گوئید أجیر امر ندارد، چرا امر ندارد؟ دو امر دارد، یک امر نیابي دارد که أعم است از اینکه از أجیر باشد یا نباشد. امر دوم امر اجاره‌اي است که اختصاص به موارد اجاره دارد.

فعلیه نتیجه‌ي ما ذکرنا این مي‌شود که این اشکال هم ناتمام است. پس جواب از این مانع هم روشن شد و آن این بود که این نیابت عن الأموات در بعض از موارد امر واحد دارد که امر نیابي است و در بعض از موارد دو امر دارد که یک امر نیابي است و دیگری امر اجاره‌اي است. فعلیه از این ناحیه هم اشکالي وارد نمي‌شود.

اشکال بر پاسخ دوم

این جواب اشکال مختصری دارد و آن اشکال این است که اوامر نیابت توصلي است، کما اینکه اوامر اجاره توصلي است. فعلیه قصد این اوامر ضرورتی ندارد برای اینکه در اوامر توصلی قصد امر ضرورتی ندارد. فعلیه مشکل دو مرتبه بر مي‌گردد.

ملاحظه کنید این اشکال را جماعتي از محققین منهم مرحوم شیخ در دو جاي مکاسب بیان کرده است، در رابطه با امر نیابي، مکاسب، صفحه 346 در بحث قضاء فوائت:

أن التقرب إنما ... في الفعل الذی یتعلّق بها النیابة لا في نفسها.[5]

معناي این عبارت این است که نیابت قصد قربت نمي‌خواهد، اگر قصد قربت نمي‌خواهد معناي این عبارت این است که نیابت از اوامر توصليه است.

مرحوم ایرواني در حاشیه‌ي بر مکاسب، صفحه 49 سه جا این عبارت را دارد، توضیح کلام شیخ را مي‌دهد، مي‌گوید شیخ گفته است اوامر نیابی توصلی است. یکی از آن سه مورد این عبارت است:

و أمّا الآخر المتعلّق لطلب استحبابي توصّلي فذلك إتيان ذلك العمل بعنوان النّيابة عن الميّت.[6]

أوضح من الکل اگر مطالعه بکنید این عبارت از مکاسب است:

أنّ الشخص يجعل نفسه نائباً عن فلان في العمل متقرّباً إلى اللّه، فالمنوب عنه يتقرّب إليه تعالى بعمل نائبه و تقرّبه، و هذا الجعل في نفسه مستحبّ؛ لأنّه إحسان إلى المنوب عنه و إيصال نفع إليه، و قد يستأجر الشخص عليه فيصير واجباً بالإجارة وجوباً توصّلياً لا يعتبر فيه التقرّب.

فالأجير إنّما يجعل نفسه لأجل استحقاق الأُجرة نائباً عن الغير في إتيان العمل الفلاني تقرّباً إلى اللّه، فالأُجرة في مقابل النيابة في العمل المتقرّب به إلى اللّه التي مرجع نفعها إلى المنوب عنه، و هذا بخلاف ما نحن فيه؛ لأنّ الأُجرة هنا في مقابل العمل تقرّباً إلى اللّه لأنّ العمل بهذا الوجه لا يرجع نفعه إلّا إلى العامل؛ لأنّ المفروض أنّه يمتثل ما وجب على نفسه، بل في مقابل نفس العمل، فهو يستحقّ نفس العمل، و المفروض أنّ الإخلاص إتيان العمل لخصوص أمر اللّه تعالى، و التقرّب يقع للعامل دون الباذل، و وقوعه للعامل يتوقّف على أن لا يقصد بالعبادة سوى امتثال أمر اللّه تعالى.[7]

حدود یک صفحه مرحوم شیخ اینجا عباراتی دارد که کل عبارت را علي ما ذکرنا مرحوم ایروانی مفصل‌تر بیان فرموده‌اند. و مرحوم شیخ علاوه بر اینجا حدود 20 صفحه‌ي بعد باز همین مطلب را دارند که اوامر نیابتی و اجاره‌اي اوامر توصلیه است.

فعلیه طبق این نظریه اشکال بر مي‌گردد.

مرحوم سید در عروه، صفحه 278، مسأله‌ 2:

و يمكن أن يقال: إنّما يقصد القربة من جهة الوجوب عليه من باب الإجارة و دعوى أنّ الأمر الإجاريّ ليس عباديّاً بل هو توصّلي مدفوعة بأنّه تابع للعمل المستأجر عليه فهو مشترك بين التوصّليّة و التعبّديّة.[8]

این از مشهورات است به اینکه اوامر نیابت و اوامر اجاره‌اي، اوامر توصلي است، لذا مي‌گویند مشکله حل نمي‌شود.

جواب از اشکال بر پاسخ دوم

جواب از این شبهه هم این است که اوامر نیابي در مورد بحث عبادي است، کما اینکه اوامر اجاره‌اي هم در مواردی که متعلّق عبادت باشد عبادي است. جهتش واضح است دیگر، این آقا أجیر شده است برای نماز عن المیت بخواند، نایب شده است که نماز عن المیت بخواند، چه وقتي نماز عن المیت مي‌خواند؟ وقتي که نماز را له انجام بدهد. چه وقت امر امتثال شده است؟ وقتي نماز را لله بخواند. نیابت در نماز لله است. چه وقت نیابت در نماز لله انجام مي‌گیرد؟ وقتي که لله بخواند دیگر. اگر ذات عمل را آورده و قصد قربتي نبوده عمل انجام نشده است. بناءً علي هذا جوابش یک کلمه است و آن این است که این اوامر در خصوص مورد بحث عبادي است، امر نیابي در توصلیات توصلي مي‌شود، در تعبدیات تعبدي مي‌شود؛ اگر متعلّق عبادت بود رنگ عبادت را به خود مي‌گیرد و اگر عبادت نبود رنگ توصلي را به خودش مي‌گیرد. و الذي یشهد لذلک ما أفاده السید بقوله:

بأنه تابع للعمل مستأجر علیه، فهو مشترک بین التوصلية و التعبدیة.[9]

و للکام تتمةٌ در فرمان هشت إن شاء الله تعالي شاید بیاید و اگر نیامد در اصول تزگی این بحث را توضیح داده‌ایم که مراجعه کنید به بحث تعبدي و تصوصلي تا روشن بشود.

 


[1] . بحراني، يوسف بن احمد، الحدائق الناضرة في أحکام العترة الطاهرة، ج11، ص61.
[2] . همان، ص62.
[3] . نراقي، مولي احمد، مستند الشيعة في أحکام الشريعة، ج7، ص339.
[4] . کاشاني، أبي بکر، بدائع الصنائع، ج5، ص96.
[5] . عبارت مورد نظر يافت نشد، به قرينه‌ي کلام مرحوم ايرواني شايد مراد اين عبارت باشد:و أمّا تأتّي القربة في العبادات المستأجرة ... . (انصاري، مرتضي، کتاب المکاسب، ج2، ص128.) .
[6] . ايرواني، علي، حاشي المکاسب، ج1، ص49.
[7] . انصاري، مرتضي، کتاب المکاسب، ج2، ص128.
[8] . طباطبائي يزدي، سيد محمد کاظم، العروة الوثقي (المحشي)، ج3، ص79.
[9] . همان.
logo