« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

81/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی أخذ اُجرت در واجبات تخییری شرعي

 

موضوع: بررسی أخذ اُجرت در واجبات تخییری شرعي

 

نظریه استاد در مسأله

ظاهراً و الله العالم در مورد بحث تفصیل أقرب إلي الواقع است، به این بیان که کل موردی که اجاره بر جامع و قدر مشترک باشد فالإجارة باطلةٌ مي‌باشد و کل موردی که متعلّق اجاره أحد الفردین أو الأفراد و خصوصیت باشد فالإجارة صحیحةٌ مي‌باشد.

و الوجه فیهما این است که در فرض اول حسب الفرض که وجوب مانع از صحّت اجاره است، کما اینکه حسب الفرض قصد قربت مانع از صحّت اجاره است، اینگونه بنویسید من جانبٍ وجوب و قصد قربت مانع از صحّت اجاره است، و من جانبٍ آخر متعلّق وجوب و اجاره قدر جامع است، قدر مشترک است. اجاره‌ي بر قدر مشترک باطل است، چرا؟ برای اینکه قدر مشترک واجب شده است و از مالیت ساقط شده است. چرا باطل است؟ برای اینکه قدر مشترک ملک الله است و قابل تملیک به غیر نمي‌باشد. چرا باطل است؟ برای اینکه قدر مشترک تنافي با تملیک غیر دارد، آن شش وجه را بیاورید ذکر کنید. چرا باطل است، برای اینکه قصد وفاء به اجاره به وسیله‌ي جامع منافات با اخلاص دارد، همان حرف‌هايي که آنجا پیاده کردید در این موارد پیاده مي‌کنید. فرض این است که جامع بین قصر و اتمام این متعلّق اجاره است که همین جامع عبادی است، همین جامع واجب است. بناءً علي هذا اجاره باطلةٌ است. همین جامع واجب است، اگر واجب است، جامع ملک الله است، اگر واجب است واجب مالیت ندارد، اگر واجب است واجب یظهر علیه است، همه‌ي آن وجوه را باید در اینجا پیاده بکنید. و کذلک در بقیه‌ي أمثله، فرض کنید متعلّق اجاره جامع بین مدرسه‌ي نواب و حرم مطهر و مسجد گوهرشاد است، خوب این جامع که واجب است. این واجب ملک الله است، اگر ملک الله است تملیک به غیر نمي‌شود. جامع بین 5 دقیقه‌ي اول وقت و وسط وقت و آخر وقت این واجب است، خصوصیات فردیه واجب نیست، جامع که واجب است. اگر این جامع در موارد تخییر عقلا واجب است، شما قبول کرده‌اید که وجوب منافات با اجاره دارد، روي این فرض ما صحبت مي‌کنیم. قصد قربت منافات با اجاره دارد، خوب بناءً علي هذا جامع بین این سه تا 5 دقیقه هم متعلّق اجاره است و هم واجب است. اگر واجب است، واجب را نمي‌شود تملیک به غیر کرد. این جامع هم عبادت است و هم ملک مستأجر است، این نمي‌شود، برای اینکه جامع نمي‌شود که هم به عنوان وفاء آورده بشود و هم قصد قربت بشود.

نتیجه این مي‌شود که در فرض اول بناءً علي القول بالمانعیت فالإجارة باطلةٌ است. کما اینکه در فرض دوم فالإجارة صحیحةٌ است، چرا؟ برای اینکه خصوصیت قصر در أماکن تخییر مباحةٌ است، این خصوصیت که واجبةٌ نیست، و لذا شما مي‌توانید این خصوصیت را انتخاب بکنید و مي‌توانید انتخاب نکنید. در مسجد کوفه مباح است برای مشما انتخاب قصر، چرا؟ برای اینکه خصوصیت که واجب نیست، جامع بین قصر و اتمام واجب است. اگر این خصوصیت مباحةٌ است به دلیل جواز ترک، این خصوصیت واجبةٌ نیست، اگر واجبةٌ نیست ملک الله نیست، اگر این خصوصیت واجبةٌ نیست قصد قربت نمي‌خواهد. پس این خصوصیت نه ملک الله است، نه قصد قربت مي‌خواهد، این خصوصیت فقط به حساب مستأجر آورده بشود، هیچ مشکله‌اي ندارد. روشن شد؟ برای اینکه علي مسلک شیخ این خصوصیت لا یقهر علیه، شیخ مي‌گفت نمي‌شود، چرا؟ برای اینکه یقهر علیه است، این خصوصیت یقهر علیه نیست. میل دارد انجام بدهد و میل دارد دیگری را انجام بدهد. این خصوصیت ملک خداوند متعال نشده است، جامع بین الخصوصیتین ملک خداوند متعال شده است. بناءً علي هذا اُفرض که واجب ملک خداوند متعال باشد، خصوصیت چرا ملک خداوند متعال باشد؟ ملکیت اعتباریه نه ملکیت حقیقیه. بناءً علي هذا آنچه که متعلّق اجاره است خصوصیت است، که متعلّق امر نیست، و آنچه که متعلّق امر است جامع است که متعلّق اجاره نیست. فعلیه هیچ مانعی ندارد که این شخص أجیر بشود، بر اتیان نماز ظهر قصراً در مسجد کوفه و لو قلنا به اینکه الوجوب مانع، و لو قلنا به اینکه قصد قربت مانع است.

عین این بیان در واجبات تخییریه است، این آقا أجیر شده است که نماز ظهر خودش را در حرم مطهر حضرت رضا انجام بدهد. متعلّق اجاره جامع نیست، متعلّق اجاره خصوصیت فعل در حرم است، این خصوصیت که بر أجیر واجب نیست، مي‌خواهد بر أجیر انجام بدهد. واجب نیست که در حرم انجام بدهد. انجام در حرم مطهر مباح است، آنچه که واجب است جامع بین حر و مسجد گوهرشاد است. خوب بناءً علي هذا آنچه به حساب مستأجر آورده مي‌شود این خصوصیت در حرم است، آنچه که واجب است جامع بین حرم و مسجد گوهرشاد است.آنچه قصد قربت مي‌خواهد جامع است، آنچه ملک است جامع است، آنچه منافات با وفاء دارد جامع است، اینکه برای جامع أجیر نشده است، این برای خصوصیت أجیر شده است. بناءً علي هذا متعلّق امر عبادی جامع است و متعلّق «أوفوا بالعقود» خصوصیت است، بناءً علي هذا هیچ مانعي ندارد که در واجبات عینیه‌ي تعیینیه أیضاً بگوئیم الإجارة صحیحةٌ است، منتهي به همین ترتیب، در مواردی که تخییر عقلی است که 99.5 در صد این راه باز است، و لو نماز ظهر واجب تعیینی عینیٌ و لکن همیشه به دنبالش دو تخییر عقلی است، یا تخییر در أمکنه و یا تخییر در أزمنه است. همینواجبات عینیه‌ي تعیینیه اُفرض که در سابق نتوانید جواب بدهید باز بنا بر این مسلک اجاره‌اش صحیح است، چرا؟ برای اینکه آنچه که ملک الله است جامع است و این آقا برای جامع أجیر نشده است، این آقا برای خصوصیت أجیر شده است؛ أجیر شده است که برای 5 دقیقه‌ي اول وقت بخواند، اتیان در این 5 دقیقه که برای این آقا واجب نیست، مي‌خواهد 5 دقیقه‌ي دوم انجام بدهد. 5 دقیقه‌ي دهم مي‌خواهد انجام بدهد. این أجیر شده است برای 5 دقیقه‌ي اول وقت.

بناءً علي هذا نتیجه این مي‌شود که ما علي القول به اینکه وجوب و قصد قربت که مانعیت ندارد کما تقدّم که اینجا جاي بحث نیست، اگر آنجا که این تخییرها را ندارد جایز شد اینجا به طریق أولي جایز است. علي القول به عدم جواز در آنجا باز اینجا جایز است، چرا؟ برای اینکه اجاره بر خصوصیت است، متعلّق اجاره با متعلّق امر عبادی تغایر دارد.

فعلیه ظاهراً و الله العالم باید تفصیل داد. در واجبات تخییریه شرعية کانت أو عقلیه باید تفصیل داد و گفت اگر متعلّق اجاره جامع بوده است فالإجارة باطلةٌ است و اگر متعلّق اجاره یکی از خصوصیات بوده است فالإجارةُ صحيحةٌ است. آنچه که متعلّق اجاره است نه واجب است و نه قصد قربت مي‌خواهد، آنچه که واجب است که جامع است قصد قربت بمکان من الإمکان است، جنس را قصد قربت مي‌کند، خصوصیت فردیه را قصد قربت نمي‌کند. فعلیه کل واجبات تخییریه بلکه 99.5 در صد واجبات تعیینیه‌ي عینیه اجاره‌ي آنها مانعی ندارد، در صورتی که متعلّق اجاره خصوصیت فردیه باشد. و بما ذکرنا یجمع بین الکلمات، آنهايي که گفته‌اند مطلقا باطلةٌ است مقصودشان مواردی بوده است که اجاره بر جامع است و آنهايي که گفته‌اند مطلقا صحیحةٌ است، مقصودشان مواردی بوده است که اجاره بر خصوصیت بوده است، بر أحد الفردین أو أحد الأفراد بوده است، کما صرح بذلک سیدنا الاستاد در جلد 2 از مکاسب محرمه در صفحه‌ي 201، ایشان مي‌فرمایند اگر خصوصیت متعلّق اجاره بوده است این از دائره‌ي بحث خارج است، اینکه خارج است لأجل ما ذکرناست، برای اینکه این خصوصیت نه واجبةٌ است و نه ملک است، نه قصد قربت مي‌خواهد، فرق است بین اینکه أجیر بشود که نماز ظهر را بخواند یا أجیر بشود که نماز ظهر را جماعت بخواند، این خصوصیت که جماعت بخواند اینکه نه واجب است و نه عبادیت دارد. أجیر شده است که نماز ظهرش را در فلان مدرسه بخواند، أجیر شده است که نماز ظهرش را در فلان ارگان بخواند، أجیر شده است که نماز ظهرش را در فلان اداره بخواند، همه‌ي اینها أجیر بر خصوصیت اگر باشد هم اجاره صحیحةٌ است و هم قصد قربت محفوظ است.

پس ضابط کلي این مي‌شود که در این موارد باید دید متعلّق اجاره چیست؟ خلاصه کنید اگر متعلّق اجاره جامع بوده است فالإجارة باطلةٌ است، اگر متعلّق اجاره خصوصیت بوده است فالإجارة صحيحةٌ است، البته مطلب خيلي جاي بحث دارد، یعنی قصد قربت در جنس آن مسلماً کافي است، عبارت شیخ یک مقداری خالي از اضطراب نیست، اگر واجب جنس است چرا قصد قربت کافي نباشد؟ عبارت شیخ موهم است اما مقصودش ما ذکرنا مي‌باشد. اگر اشکالي است در مسأله‌ي قصد خصوصیت است، بدون قصد جنس آن جاي بحث است.

و کیف کان نتیجه‌ي ما ذکرنا در فرع اول از مسأله‌ي سي و چهار این بود که آیا اجاره بر واجبات عینیه‌ي تعیینیه خصوصاً مواردی که تخییر عقلی با او باشد چگونه است؟ این ما ذکرنا من الوجوه عدم جواز تقریباً أغلب وجوه بیان شد، منتهي ما ذکرنا من الجواب از طولیت این أحد الأجوبه است، مسأله أجوب دیگری هم دارد و لکن مهمش همین مسأله‌ي طولیت است، بقیه‌ي أجوبه از قبیل تأکّد، از قبیل تضاعف، از قبیل عدم قصد وفاء، اعتبار قصد وفاء از قبیل قصد امر اجاره کل این وجوه در اینجا فقهاء بیان کرده‌اند به أحسن بیان. اگر در فرع چهار ضرورتی بود سایر وجوه دنبال مي‌شود و اگر ضرورتي نبود به همین وجه در فرع چهار هم اکتفاء مي‌شود.

مبحث اخلاقي به مناسب 22 بهمن ماه

در آیه‌ 10 از سوره‌ي مبارکه فاطر ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً﴾ در این آیه احتمالاتي است، أقرب احتمالات این است که کسي که عزت مي‌خواهد باید خود را وصل به عزیز حقيقي بکند، دعاي جوشن کبیر هست در سایر ادعیه هم هست در آیات دیگر قرآن هم هست، کسي که عزت مي‌خواهد باید از عزیز حقیقی استمداد بگیرد، که این هم ظاهر آیه‌ي مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً است و هم به آیه‌ 8 از سوره‌ي منافقون سازگار است ﴿وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ پس معلوم است که مي‌شود مؤمن باشد و عزیز باشد. انحصار نیست، عزت مؤمن که خداوند متعال داده است از توابع عزت الله است، مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً اینجا هم مي‌گوید وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ، پس مي‌شود مؤمنین هم عزیز باشند. این آیه ظاهراً در جنگ بنی المصطلق نازل شد، شأن نزولش هم جسارتی بود که سرکرده‌ي منافقین عبد الله بن اُبي به رسول خدا و به مهاجرین کرد، جریانش مفصل است. آیه نازل شد بر علیه عبد الله اُبي، آیه این است وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ.

کما اینکه همین معنا از 5 روایت هم استفاده مي‌شود:

روایت اول: امین الإسلام در تفسیر، جلد 8، صفحه 402 روایتی از أنس نقل مي‌کند که أنس گفته است:

أنس عن النبي صلّي‌ الله علیه و آله و سلّم أنه قال‌ أن ربكم يقول كل يوم أنا العزيز فمن أراد عز الدارين فليطع العزيز.[1]

و هر که عزّت مي‌خواهد اطاعت از عزیز بکند. کسي که اطاعات از عزیز بکند اطاعت از ذات باری تعالي بکند او هم عزّت في الدارین دارد.

روایت دوم: کما اینکه روایت دیگری است در بحار، جلد 78، صفحه 10، حدیث 68 که ظاهراً از امیرالمؤمنین نقل مي‌کند:

وَ قَالَ عَلَيه‌السَّلام‌ ... وَ الْعَزِيزُ بِغَيْرِ اللَّهِ‌ ذَلِيلٌ.[2]

ممکن است چهار صباحي عزت مصنوعي پیدا بکند اما اگر این عزّت از ناحیه‌ي ذات باری تعالي نباشد این شخص ذلیل است، هم در دنیا ذلیل است و هم در آخرت ذليل است.

روایت سوم: روایت دیگری در بحار، جلد 77، صفحه 161، حدیث 74 یا 174 مضمون حدیث این است: کسي را که خداوند متعال از ذُل معاصي نجاتش بدهد، برود جزء مطیعین الله قرار بگیرد در این روایت دارد:

وَ قَالَ صَلَّيُ اللهُ عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم‌ مَنْ نَقَلَهُ اللَّهُ مِنْ ذُلِّ الْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ الطَّاعَةِ أَغْنَاهُ بِلَا مَالٍ‌ وَ أَعَزَّهُ‌ بِلَا عَشِيرَة.[3]

روایت چهارم: روایت دیگری در بحار، جلد 65، صفحه 72 مي‌فرماید مؤمن عزیز است. عزّت در اینجا به معناي شکست‌ ناپذیر است، به معناي این است که شیاطین نمي‌توانند در او نفوذ کنند، به قرینه‌ي مقابل «أعز من الجبل» بعد امام مي‌فرماید به خاطر اینکه هر کوهي را که در دنیا در نظر بگیرید با کلنگ مي‌شود کاسته بشود. کلنگ را که به دست کارگر دادید کوه اندک اندک کاه مي‌شود. مؤمن اینگونه نیست، مؤمن نفوذ ناپذیر است. مؤمن وقتي احکام الهي را پذیرفت، هر کاري بکنند نمي‌توانند معتقداتش را از او بگیرند. مؤمن با هر حکومتي ایمانش را حفظ مي‌کند، با هر جریاني اعتقاداتش را حفظ مي‌کند، عملش را حفظ مي‌کند. أثقل من الجبل است.

بحار جلد 78، بحار جلد 44، صفحه 139، حدیث 6 این همان روایت معروفه است که از امام حسن نقل شده است که مضمون این روایت همین است که امام فرمود:

مَنْ‌ أَرَادَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ غِنًى بِلَا مَالٍ وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَلْيَنْتَقِلْ عَنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّه إِلَى عِزِّ طَاعَتِه‌.[4]

اگر معاصي را کنار گذاشته شده است، اگر از ذلت عصیان کنار رفته است، اگر این جور باشد نفس را مهار کرده است. معنایش این است که مسلّط بر نفس شده است، معنایش این است که عنان نفس أماره دست او است، نفس أماره است که انسان را این طرف و آن طرف مي‌کشاند، اگر طرف شهوات مي‌رود نفس أماره او را آنجاها مي‌کشاند. اگر به سراغ حب و چاه مي‌رود نفس أماره او را به آنجاها مي‌کشاند. اگر از ذل معصیت الله خارج شده است معنایش این است که 100 در صد غلبه‌ي بر نفس أماره پیدا کرده است. کسي عزّت مي‌خواهد راه عزّت این است. که این خود اسبابی دارد، عمل صالح در همان سوره‌ي فاطر، کلمه‌ي طیب، اتیان به عبادات، اینها اسباب کار هستند. مهم این است که انسان مسلّط بر نفس أماره بشود که خروج از معصیة الله مساوي با تسلّط بر نفس است. مساوي با مهار کردن نفس أماره است، که این مهار کردن موجب عزّت برای انسان مي‌شود.

در این جریان مهار نفس أماره جریاني نقل مي‌کنند که بعضي از عرفاء این جریان را به شعر در آورده‌اند:

مي‌گویند در زمان اسکندر فیلسوفي بود، این فیلسوف کار کرده بود، مسلّط بر نفس شده بود، از او مطالبی نقل کرده‌اند، یکی از آن مطالب این است که این در روزها چراغ روشن مي‌کرد و در خیابان‌ها مي‌گشت، مي‌گفتند برای چي مي‌گردی؟ مي‌گفت مي‌خواهم ببینیم انساني مي‌بینم یا نمي‌بینم؟ مي‌خواهم پیدا کنم انساني را که فضائل انساني را بفهمد.

یکی از مطالبي که درباره‌اش نوشته‌اند این است که روز سرد زمستاني بود پشت به دیوار کرده بود و از آفتاب استفاده مي‌کرد، نوشته‌اند که اسکندر عبور کرد، وقتي وضع را از دور دید حدس زد که او باید همان فرد باشد، حالا اسکندر با آن هیبت و به همراه گارد سلطنتی حرکت مي‌کند، سؤال کرد او او که تو مرا شناختي یا نه؟ گفت بله که شناختم، به او گفت من کي هستم؟ گفت تو اسیر اسیر من هستي؟ اسکندر گفت يعني چه این حرف؟ گفت تو که وضع من را شنیده‌اي و مي‌دانی، نفس هیچ نیرویی در مقابل من ندارد، چنان نفسم را مهار کردم که امیر بر نفس شدم، جنابعالي با این وضعت اسیر نفس شدي، نفس بر تو حکومت مي‌کند، شما اسیر بر نفس هستید، خوب نتیجه این مي‌شود که تو که سلطان هستي اسیر اسیر من هستی.

«مَنْ نَقَلَهُ اللَّهُ مِنْ ذُلِّ الْمَعَاصِي إِلَى عِزِّ الطَّاعَةِ»

در این نقل نوشته‌اند که اسکندر به او گفت اگر خواسته‌اي داری بگو تا ما حاجتت را برآورده کنيم. گفت بهتر است که شما رفع مزاحمت کنید.

که مي‌توانید بگوئید أحد مصادیق این قانون سیدنا الاستاد بود، هر چه که بود به برکت خروج از معصیت خدا بود، هر چه برکتي داشت به خاطر اطاعت الله بود، نه تنها ه=عزیز بود بلکه عزیز پرور بود. نه خود اسیر نفس نبود بلکه مانع بود که دیگران هم اسیر نفس بشوند.

روزی در خانه نشسته بودم درب زدند درب را باز کردم دیدم یکی از بچه‌هاي بسیج مسجد ما است، گفت سؤالي دارم، گفتم بفرما، گفت فتواي امام درباره‌ي با رضایت مادر چیست؟ راجع به جبهه؟ من از دو جهت تعجب کرده بودم، یکی اینکه عیال این آقا را من خودم یک ماه قبل در حرم مطهر عقد کرده بودم. این خیلی ارزش است به نظر بنده که کسي که مي‌خواهد در چنین شرایطی برود جانش را بدهد باز مي‌آید مسأله‌ي شرعي‌اش را هم سؤال مي‌کند.

این است که سیدنا الاستاد عزیز پرور بود. از برکت او این جوان به این عزّت رسیده است و رفت اتفاقاً هم شهید هم شد.

و اینک وظیفه‌ي ما است که از این دست آورد بزرگ امام که انقلاب اسلامي باشد دفاع بکنیم. إن شاء الله تعالي در راهپیمايي شرکت خواهیم کرد.

 


[1] . طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص628.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحار الأنوار، ج75، ص10، حديث 67.
[3] . همان، ج74، ص161، باب7، حديث 174.
[4] . همان، ج75، ص192، باب23، حديث 6.
logo