« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

80/06/17

بسم الله الرحمن الرحیم

شرایط اُجرت

 

موضوع: شرایط اُجرت

 

شرایط عین مستأجره تقدّم الکلام، شرایط متعاقدین تقدّم الکلام، شرایط منفعت تقدّم الکلام، بقي الکلام در اشاره به شرایط اُجرت در باب اجاره.

جهت چهارم: شرایط اُجرت در اجاره

در شرایط اُجرت سیدنا الاستاد دو نکته بیان کرده است:

نکته اول: معلوم بودن اُجرت

شرط در اُجرت این است که اُجرت در باب اجاره باید معلومةٌ باشد. در رابطه با این مطلب سه مطلب بیان مي‌شود:

مطلب اول: دلیل بر اعتبار علم به اُجرت

اولین مطلب در شرط اول، دلیل بر اعتبار علم به اُجرت است، اين دلیل کما تقدّم اتفاق المسلمین است، بناء عقلاء است، حدیث نفي غرر است، روایت أبو الربیع الشامی است که در این روایت «علي شيء معلوم» آمده است. توضیح این أدله‌ي أربعه تقدّم الکلام.

مطلب دوم: مراد از علم به اُجرت

دومین مطلب در شرط اول اين است که مراد از علم به اُجرت چیست؟ در این رابطه سه احتمال است:

احتمال اول: رفع غرر است.

احتمال دوم: معلومیت در مقابل مجهولیت است.

احتمال سوم: معلومیت في الجمله است.

توضیح این سه احتمال تقدّم الکلام. احتمال اول کما ذکرنا سابقاً مرحوم سید در عروه و جماعتي مي‌گویند. احتمال دوم را مرحوم حاج شيخ صاحب درر مي‌گويد. احتمال سوم را مرحوم آقاي حکيم مي‌فرمايند. أدله‌ي اين احتمالات تقدّم الکلام. بین این احتمالات فرق‌هاي مبانی است، آثار مختلفه‌اي در باب اجاره است، که اگر به معناي رفع غرر باشد در بعضي از فروع جوری باید حکم کرد اگر به معنای علم من جمیع الجهات باشد باید جور دیگری حکم کرد.

مطلب سوم: طرق علم به اُجرت

سومین مطلب در شرط اول این است که در رابطه با طرق علم به اُجرت چهار طریق بلکه پنج طریق سیدنا الاستاد ارائه کرده است:

طریق اول: وزن کردن در موزونات

اگر اُجرت از موزونات است، علم به مقدار اُجرت متوقف بر وزن است. مثلاً گفته است این ساختمان را بسازید، اُجرت آن طلا مي‌باشد. طلا از موزونات است. اگر این جوری گفته است که اُجرت شما مقداری طلا باشد، این باطل است برای اینکه علم به اُجرت ندارد. اگر گفته باشد که اُجرت شما صد مثقال طلا باشد اُجرت معلوم است، علمبه اُجرت است ، چقدر است اُجرت؟ 100 مثقال طلا. و اگر اُجرت از معدودات است، مثلاً اُجرت این خیاطت درهم و دینار است، نقود است، اگر گفته است اين پیراهن را بدوزید مقداری پول به شما مي‌دهم، اگر اجاره است باطل است برای اینکه اُجرت معلوم نیست.

طریق دوم: شمارش در معدودات

اگر گفته است بدوزید 10000 تومان پول مي‌دهم، با بیان مقدار اُجرت معلومةٌ است. اگر اُجرت کار گوسفند است، گاو است، تخم مرغ است که اين امور از معدودات است؛ این جوری گفته است اُجرت این ساختمان چند تا گاو باشد، چند تا گوسفند باشد، چند تا تخم مرغ باشد، اين باطل است. اگر گفته است اُجرت این ساختمان 10 تا گوسفند باشد، 2 تا گاو باشد و 10000 تخم مرغ باشد در این صورت این اجاره صحیح است، برای اينکه این امور از معدودات است و علم به مقدار معدودات عدّ و شمارش است.

طریق سوم: کیل در مکیلات

و اگر اُجرت کیل است؛ مثلاً مي‌گويد این پیراهن را بدوز مقداري شیر من به شما مي‌دهم. اما اگر بگوید پیراهن من را بدوز من دو کیل شیر به شما مي‌دهم اين صحیح است.

طریق چهارم: مشاهد در مشاهدات

اگر اُجرت از مشاهدات است، گفته است این ساختمان را بساز مقداری زمین اُجرت آن باشد؛ اين اجاره باطل است. اگر گفته است این ساختمان را بساز اُجرت آن زمین موجود در آن نقطه باشد، این اجاره صحیح است.

طریق پنجم: توصیف در وصفیات

یا اگر اجاره کلي بوده است بگوید اُجرت این ساختمان صد متر زمین مسطح در فلان نقطه باشد اين اجاره صحیح است.

إلي هنا چند طریق برای علم به اُجرت بیان شد؟ پنج طریق بیان شد؛ وزن، عدّ، کیل، توصیف و مشاهده.

دلیل بر اکتفاء به این امور روشن است، شما مي‌خواهید اُجرت شيء معلوم باشد، با بیان وزن موضوع معلوم مي‌شود، با بیان کیل مکیل شناخته مي‌شود، با بیان عدل معدود شناخته مي‌شود. با دیدن مشاهدات مشخص مي‌شود. با توصیف دائره‌ي کلي مضيق مي‌شود. شما غیر از علي شيء معلوم مي‌خواهید؟

بناءً علي هذا اکتفاء بر این امور کما ذکرنا قیاساتها معهاست، برای اینکه شما علم به اُجرت مي‌خواهید و با این کارها علم به اُجرت حاصل شده است.

مرحوم سیدنا الاستاد عبارتی دارد که ديگران بهتر بیان کردند، بهتری از این جهت است که ماده‌ي اشکال بهتر مشخص شده است. این عبارت ربطی به اشکال ندارد، اشکال در این پنج قسمی که گفته شد اشکال نیست، این مورد اتفاق بود. عرض کردم این پنج قسم به این ترتیب مورد اتفاق است و دليل آن اين است که شما علم مي‌خواهید به این امور علم حاصل مي‌شود، اگر رفع غرر مي‌خواهید به این امور رفع غرر مي‌شود؛ اگر علم في الجمله مي‌خواهد این امور علم مفصل تولید مي‌کند، بالاتر از علم في الجمله است. در این مقدار هيچ کس مناقشه نکرده است.

مناقشه: کفایت مشاهده در طرق أربعه

مناقشه‌اي است که هم در اینجا و هم در قواعد دنبال کرده است، در شرایع هم محقق دنبال کرده است، دقت کنید مرکز مناقشه کجاست؟

فرض کنید نقود جزء موزونات است، ذهب و فضه جزء موزونات است. اُجرتي که طلا بوده است، آيا آنچه که موزون است با مشاهده مي‌توان اکتفاء کرد یا نمي‌توان؟ تکه‌ي طلا را داده است و مي‌گوید این اُجرت ساختمان است. اینجا هم فروضی دارد، که تارةً فرض این است که طرف حداس قوي است که با دیدن مثقال مي‌فهمد، که البته اين از محل بحث خارج است؛ آن را مرحوم شیخ در مکاسب بحث کرده است، که اگر حدس قوی نود و نه و نیم در صد باشد چه مي‌شود؟ نه اين آن مرحله نه. اُجرت این تکه طلا است، اُجرت اين دسته‌ي اسکانس است که شمارش پول‌هاي آن و نوع پول آن مشخث نيست. با دیدن مي‌خواهد اسکناس‌ها اُجرت قرار بگیرد، طلا اُجرت قرار بگیرد، آيا این مي‌شود یا خیر؟

اُجرت موزون است مي‌خواهد وزن نکند و با مشاهده مشکله را حل بکند. اُجرت معدود است اما او نمي‌خواهد شمارش کند، مي‌گويد اين کیسه‌ي گردو، این طبق تخم مرغ، نمي‌خواهد شمارش کند، آيا اُجرتی که معدود است به وسیله‌ي مشاهده علم به آن مقدار حاصل مي‌شود یا خیر؟

این عبارت در رساندن معنا یک مقداری مجمل است لذا بعضي‌ها تصوّر مي‌کنند که اصل مشاهده مورد بحث است، اصل مشاهده مورد بحث نيست، این اتفاقي است و در مشاهدات مشاهده کافي است. هيچ کس نگفته است مشاهدات شمارش بشود، مشاهدات کیل بشود، هيچ کس این را نگفته است، فرض همین جوری است که معنا مي‌کنید. اُجرت از موزونات است، نمي‌خواهد وزن بکند، مي‌خواهد با مشاهده مشکله را حل کند، آيا مشاهده کافي است یا خیر؟ ملاحظه بفرمائید عبارت در قواعد اینگونه آمده است:

ثمَّ إن كان مكيلا أو موزونا وجب معرفة مقداره بأحدهما، و في الاكتفاء بالمشاهدة نظر. و كلّ ما جاز أن يكون ثمنا جاز أن يكون عوضا، عينا كان أو منفعة، ماثلت أو خالفت.[1]

جامع المقاصد، «نظرٌ» را معنا کرده است، صاحب مفتاح الکرامة «نظرٌ» را معنا کرده است، فخر المحققین «نظرٌ» را معنا کرده است. عبارت محقق هم تقریباً اين جور است.

پس بحثی که مورد اختلاف است این است که اُجرتي که موزون است با مشاهده مشکله‌اش حل مي‌شود یا نمي‌شود؟ اُجرتي که معدود است با مشاهده علم به آن حاصل مي‌شود یا نمي‌شود؟ اُجرتي که معدود است با مشاهده علم به آن حاصل مي‌شود یا نمي‌شود؟ و في الإکتفاء بالمشاهده نظرٌ است، اين را در مشاهدات معنا نکنید در موزونات معنا کنید.

مطلب اول: بررسی این فرع در کلام مرحوم امام (ره)

سیدنا الاستاد ظاهرا ً اساساً این فرع را بحث نکرده است، و لکن عبارت موهن است، عبارت را ملاحظه بفرمائید:

و تعيين مقدارها بالكيل أو الوزن أو العدّ في المكيل و الموزون و المعدود، و بالمشاهدة أو التوصيف في غيرها و يجوز أن تكون عينا خارجية، أو كليا في الذمة، أو عملا، أو منفعة أو حقا قابلا للنقل مثل الثمن في البيع.[2]

این عبارت روشن است که مطلب را مي‌خواهد بگوید، يعني طرق خمسه را مي‌خواهد بگوید، همین مطلب را مي‌خواهد بگوید یا اینکه این مطلب را مي‌خواهد بگوبد در معدود عدّ لازم است و شماهده فایده‌اي ندارد. عبارت علامه روشن است که مي‌خواهد دو مطلب را بگوید: 1. موزون وزن مي‌خواهد. 2. در موزون مشاهده کفایت نمي‌کند. عبارت علامه این است معدود، عدّ مي‌خواهد.

مطلب دومش این است که در معدود مشاهده کفایت نمي‌کند. خيلي عبارت هم رسا است.

و في الإکتفا بالمشاهدة نظر.[3]

خوب این به دنبال کیل و وزن آمده است ديگر، دنبال مشاهد که نيامده است که بگوید اين را در مشاهدات مي‌گوید. بعضي‌ها اینگونه معنا کردند که این مي‌خواهد در مشاهدات بگوید آيا مشاهده کفایت مي‌کند يا نمي‌کند؟ قطعاً این مراد علامه نیست. برای اینکه علامه «و في الإکتفاء بالمشاهدة نظر» را به دنبال کیل و وزن آورده است، معنای آن این است که در مکیل اکتفاء به مشاهده بشود، در موزون اکتفاء به مشاهده بشود. غرض حالا اگر کسی هم به اشتباه افتاده است جهتش این بوده است، عبارت صریح‌ترش این بود که «و الإکتفاء بالمشاهدة فيهما نظر» است. این جور اگر مي‌گفت عبارت خيلي روشن‌تر بود، اگر مي‌خواست عوامي‌تر بگوید اگر اين جوري مي‌گفت«و في الإکتفاء بالمشاهدة في الموزونة نظر» بود. توهم اینکه در مشاهدات، مشاهده کفایت مي‌کند یا نه نمي‌شود. روشن شد چه مي‌خواهم بگویم.

پس مطلب اول این شد که در کیل مشاهدات کفایت مي‌کند یا نه؟

مطلب دوم این است که در موزونات مشاهده کفایت مي‌کند یا نه؟

در رابطه با فرمایش مرحوم سیدنا الاستاد بحث اشکالش بالاتر از این است و اشکالش این است که ايشان چه مي‌خواهند بفرمایند؟ بفرمایند در مکیل کیل مي‌خواهد و در موزون وزن مي‌خواهد و در مشاهده مشاهده مي‌خواهد، همين مقدار مي‌خواهند بحث بکنند، یا اینکه نه مفهوم عبارت مطلب دوم را مي‌خواهد برساند که در موزون مشاهده کفایت نمي‌کند؟ اینکه در موزون مشاهده کفایت نمي‌کند، این خودش یک فرع جدیدي است، مي‌خواهيم ببینیم کجاي عبارت اين معنا را مي‌رساند؟

عبارت را ملاحظه بفرمائید، عبارت را مي‌خوانیم و ببینید کجاي عبارت این فرع دوم را بیان مي‌کند، من پنج در صد خیال مي‌کنم که عبارت موهم فرع دوم است، بیشتر از پنج در صد عبارت دلالت ندارد، نه مفهوماً دلالت دارد و نه منطوقاً، عبارت را ملاحظه کنید:

و تعيين مقدارها بالكيل أو الوزن أو العدّ في المكيل و الموزون و المعدود، و بالمشاهدة أو التوصيف في غيرها. [4]

اینها همان مطلب اول را مي‌خواهد بگوید ديگر، اگر اُجرت از مشاهدات است مشاهده کفایت مي‌کند. تا اینجا عبارت نود و پنج در صد مطلب اول را مي‌خواهد بگوید، مي‌خواهد بگوید اُجرت اگر موزون است وزن مي‌خواهد، اکر مکیل است کیل مي‌خواهد، اگر شمارشي است شمارش مي‌خواهد و اگر مشاهدي است مشاهده مي‌خواهد. اينکه اگر موزون است مشاهده کفایت نمي‌کند عبارت دلالت ندارد، لذا فرع دوم را به نظر من اصلا ایشان بحث نکرده است. پس روشن شد؟ «في غيرها» يعني در مشاهدات مشاهده مي‌خواهد. آن پنج در صدی هم که مي‌گوئیم به خاطر این است که وقتي مي‌گوید در مکیل کیل مي‌خواهد مفهومش این است که در مکیل مشاهده کفایت نمي‌کند. که البته همین پنج در صد هم جاي تأمل دارد، و باید از خارج سرمايه گذاري بشود، و در حقیقت عبارت ایشان برای این مطلب بسیار نا رسا است و عبارت محقق رساتر است «و في الاكتفاء بالمشاهدة نظر».

غرض اینجا دو مطلب است:

مطلب اول: آیا سیدنا الاستاد در اکتفاء به مشاهده در موزونات بیانی دارد یا ندارد؟ جوابش این است که ندارد.

مطلب دوم: اقوال موجود در مسأله

فرع جدیدي است و آن اينکه اگر اُجرت از موزونات است کما ذکرنا اين آقا نمی‌خواهد وزن کند، ترازو وجود ندارد، با مشاهده مي‌خواهد مشکله را حل کند و بگوید اُجرت ساخت این ساختمان اين تکه‌ي طلاست، آيا این کفایت مي‌کند یا خیر؟ و في الاكتفاء بالمشاهدة نظر.

در این فرع دو نظریه است:

نظریه اول: عدم کفایت مشاهده

جماعتي از محققین مانند ابن ادریس، شهید، محقق ثاني، صاحب جواهر مي‌گویند در موزونات مشاهده فایده ندارد.

کسانی که مي‌گویند مشاهده کفایت نمي‌کند مي‌گویند اينکه مي‌گویند اُجرت باید معلوم باشد علم من جمیع الجهات است، مي‌خواهد غرر باشد یا نباشد.

دلیل اول: روایت أبو الربیع الشامي

اين قول قائل هم زیاد دارد، مرحوم حاج شيخ عبد الکریم حائری ما ذکرنا این را مي‌گوید، مرحوم آقاي خوئی استناداً به روایت أبو الربیع الشامي این را مي‌گوید، زیاد این نظریه را مي‌دهند و مي‌گویند ما اصلاً با غرر کاری نداریم. روایت شما دارد که «بشيء معلوم» شما از این ظاهر نباید جمود بر این نص باید کرد، از نص نمي‌شود تجاوز کرد. در اینجا معلوم نیست طلا چه مقدار است، ده مثقال است یا یازده مثقال؟ اگر معلوم نیست اجاره باطل است. این یک راه، کساني که مي‌گویند در موزونات مشاهدات کفایت نمي‌کند، در مکیلات مشاهده کفایت نمي‌کند، در معدودات مشاهده کفایت نمي‌کند، چرا کفایت نمي‌کند؟ خلاصه کنید بگوئید شما علم به اُجرت مي‌خواهید و مشاهده علم به اُجرت نيست. این یک راه برای این نظریه‌ي ابن ادریس، شهید و صاحب جامع المقاصد.

دلیل دوم: عدم رغع غرر

راه دوم این است که مي‌گویند گرچه علم به معناي رفع غرر است، مي‌گویند موزونات بدون وزن رفع غرر نمي‌شود. در مورد طلا مي‌گویند طرف هر چقدر حداس باشد مي‌گویند راه رفع غرر به کشیدن است، به دیدن رفع غرر نمي‌شود.

اختلاف مباني را دقت کنيد این مي‌گوید علم به معناي رفع غرر است و لکن صغری در مشاهدات محقق نیست. مي‌گوید بشیء معلوم يعني به شيء‌اي که غرری نباشد و لکن در صغری مناقشه مي‌کند و مي‌گوید رفع غرر منحصر به وزن است، به کیل است، به عد است. این هم یک راه برای نظریه‌ي کساني که مي‌گویند اُجرت مکیل، کیل مي‌خواهد و مشاهده فایده ندارد.

نظریه دوم: کفایت مشاهده در فرض رفع غرر

در موزونات مشاهده کفایت مي‌کند اگر رافع غرر باشد. این نظریه را شیخ طوسي، سيد مرتضي، و مال إليه محقق در شرایع، محقق اردبيلي، محقق خوانساری در جامع المدارک، محقق اصفهاني در اجاره. که اين محققین اينگونه مي‌فرمایند: این تکه‌ي طلا که دیده شده است که شما آن را اُجرت ساخت این ساختمان قرار داده‌ايد یا اُجرت مهندسي این کارخانه قرار داده‌ايد؛ این دو فرض دارد، تارةً با مشاهده رفع غرر مي‌شود و تارةً با مشاهده رفع غرر نمي‌شود. اين محققین مي‌گویند اگر با این کار رفع غرر مي‌شود مانعي ندارد و الإجارة صحیحة است، اگر با این کار رفع غرر نمي‌شود اجاره باطل است.

جماعت قبلی مي‌گویند مطلقا باطل است چه رفع غرر بشود و چه رفع غرر نشود. بلکه أکثرا مي‌گویند چونکه رفع غرر نمي‌شود باطل است.

نتیجه‌ي ما ذکرنا این شد که اگر اُجرت موزون باشد مثل طلا، طریق علم به اُجرت وزن است، مشاهده آیا طریقٌ أو لیس بطریق؟ مورد اختلاف است، جماعتي مي‌گویند طریقٌ و جماعتي مي‌گويند لیس بطریق.

طریق اول: استدلال صغروی و کبروی

کسانی که مي‌گویند طریقٌ دو حرف دارند:

حرف اول: مي‌گویند مراد از معلوم بودن اُجرت رفع غرر است و لو علم به مقدار حاصل نشود.

حرف دوم: در این مثال با دیدن رفع غرر مي‌شود.

با این دو مطلب مي‌گویند در موزونات مشاهده کفایت مي‌کند، این یک راه برای این نظریه‌ي این محققین است که این راه یک صغری و کبرایی دارد، صغری این است که با مشاهده رفع غرر مي‌شود. و کبری این است که با علم به مقدار اُجرت عدم غرر است، نه علم در مقابل جهل باشد. گفتیم أحد احتمالات ثلاثه است، در همین فرع آن احتمالات نتیجه مي‌دهد. کسی که علم به اُجرت را به معناي عدم غرر کرفته است اینجا میدان دارد و مي‌تواند بگوید کفایت مي‌کند، برای اینکه رفع غرر مي‌خواهید، رفع غرر به علم باشد یا مشاهده، چه فرق مي‌کند؟ این یک راه برای اثبات کفایت.

طریق دوم: کفایت غرری نبودن اجاره

راه دوم که از فرمایشات مرحوم آقاي خوانساری در جامع المدارک و غیر او هم استفاده مي‌شود این است که علم به معناي عدم غرر باشد کفایت مي‌کند، به معناي معرفت من جمیع الجهات باشد کفایت مي‌کند. آنها مي‌گویند در باب اجاره دلیلی بر اعتبار علم نداریم. آنچه که در باب اجاره شرط است این است که معامله گزافی نباشد. جُزاف نباشد، مي‌خواهد غرری باشد یا نباشد. مي‌گویند حدیث غرر در باب اجاره نیامده است.

این دلیل کساني که مي‌گویند مشاهده در موزونات کفایت مي‌کند و ما هم هین نظریه را مي‌گوئیم.

بحث زیاده از این است خودتان مطالعه بفرمائید


 


[1] . علامه حلّي، حسن بن يوسف، قواعد الأحکام في معرفة الحلال و الحرام، ج2، ص284.
[2] . موسوي خميني، سيد روح الله، تحرير الوسيلة، ج1، ص572.
[3] . علامه حلّي، حسن بن يوسف، قواعد الأحکام في معرفة الحلال و الحرام، ج2، ص284.
[4] . موسوي خميني، سيد روح الله، تحرير الوسيلة، ج1، ص572.
logo