« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

79/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی معنای لغوی

 

موضوع: بررسی معنای لغوی

«و هي إما متعلقة بأعيان مملوكة من حيوان أو دار أو عقار أو متاع أو ثياب و نحوها فتفيد تملیک منفعتها بالعوض أو متعلقة بالنفس كإجارة الحر نفسه لعمل فتفيد غالبا تمليك عمله للغير بأجرة مقدرة و قد تفيد تمليك منفعته دون عمله كإجارة المرضعة نفسها للرضاع لا الإرضاع».[1]

مقدمه: بیان سه جهت

توضیح این عبارت متوقف بر مقدمه‌اي است که در این مقدمه سه جهت اشاره مي‌شود:

الجهة الأول: في معني الإجارة لغة.

الجهة الثانية: في معناها اصطلاحا.

الجهة الثالثة: في توضيح ما أفاده سيدنا الاستاد و نظر فيه.

جهت اول: معنای لغوی اجاره

در باب معنای لغوي اجاره دو نظریه وجود دارد:

نظریه اول: اسم عین و اسم اُجرت

معروف و مشهور مي‌گويند کلمه‌ي اجاره اسم عين است، اسم برای آن اُجرت است، مثلا زید ماشينش را به عمرو اجاره مي‌دهد به 100 تومان، اُجرت در این اجاره 100 تومان است و کلمه‌ي اجاره وضع برای اُجرت شده است، یعنی نام 100 تومان اجاره است. پس کلمه‌ي اجاره موضوع له آن اُجرت در اجاره است و إلي ذلک.

نظر صاحب الریاض رضوان الله تعالي علیه حيث قال:

و هي لغة: الأُجرة، و هي: كرى الأجير

يعني کرايه‌ي خانه، کرایه‌ي ماشین، کرايه‌ي انسان، آن کرایه‌اي که معین شده است که همان 100 تومان است نام آن اجاره است.

لا مصدر آجر يوجر، فإنّه الإيجار.[2]

مي‌فرمايد اشتباه نکنيد کلمه‌ي اجاره مصدر نیست برای اینکه مي‌گوید مصدر آجَرَ، ایجار است نه اجاره، پس کلمه اجاره مصدر نیست، اگر مصدر نشد نام برای نفس الاجرة است.

کما أن إلي ذلک أشار صاحب مفتاح الکرامه: و هي في اللغة اسم للأجرة و هي كرى الأجير لا مصدر أجر بخلاف باقي العقود.[3]

در عقد بیع از مصدر ماده استفاده می‌شود، اجاره از مصدر استفاده نشده است. اجاره اسم عین است، اسم اجرت است.

کما أن إلي ذلک أشار ما أفاده صاحب مقابيس يا مرحوم کاشف الغطاء علي ما نقله الشیخ في المکاسب، صفحه 80 (که صفحه دوم از بيع است، مکاسب‌هايي که حاشیه‌ي مرحوم شهيدي را دارد) عبارتي را نقل مي‌کند که این عبارت را ما در همین بحث به مناسبت‌هاي مختلف متعرض مي‌شویم اين مناسبت امروز در این کلمه است:

حتى الإجارة و شبهها التي ليست في الأصل اسما لأحد طرفي العقد.[4]

این عبارت همان حرف ریاض و مفتاح الکرامه را مي‌گوید، یعني کلمه «الإجارة» اسم برای فعل موجب نیست، اسم برای فعل قابل نیست، اسم برای فعل هر دو نیست، بلکه اسم برای نفس الاُجرة است که ما هر وقت این عبارت را توضیح می‌دادیم با این عبارت توضیح مي‌داديم که عقود سه قسم است بعضي از عقود است که اسم برای فعل موجب فقط است. برای این قسم مثال به بیع می‌زدیم، کلمه بیع نام فعل موجب است و با قابل کاری نداریم، فروخت. برای این قسم به ضمان مثال می‌زدیم، برای این قسم به خُلع مثال مي‌زدیم.

قسم دوم عقودی است که مصدر آن عقود نام برای فعل موجب و قابل است، مساقات، مزارعه، شرکت، شرکت به فعل موجب تحقق پیدا نمي‌کند، شرکت نام فعل هر دو شريک است، مساقات هم همین جور، لذا مي‌گفتیم بعضی از عقود نام برای فعل موجب فقط است، بعضی از عقود نام برای فعل هر دو است. بعضی از عقود لا هذا و لا ذاک، این طور معنا مي‌کردیم یعني نه فعل موجب است و نه فعل قابل. برای این قسم مثال مي‌زدیم به کلمه‌ي صدقه، به کتاب ودیعه، به کتاب عاریه، کلمه‌ي هاریه نه فعل موجب است و نه فعل قابل، اسم عین است، ودیعه نه فعل موجب است و نه فعل قابل است، اسم عین است، اجاره نه فعل موجب است و نه فعل قابل است، موضوع له آن اسم عین است.

پس عبارت مکاسب چنین شد:

حتى الإجارة و شبهها التي ليست في الأصل اسما لأحد طرفي العقد.[5]

یعنی اجاره اسم برای عین است، اسم برای اُجرت است، ودیعه اسم برای عینی است که ودیعه گذاشته می‌شو، عاریه اسم برای عینی است که عاریه داده می‌شود.

به هر حال عبارت این را می‌خواهد بگوید که اجاره فعل موجب نیست، مصدر نیست، بیع نیست که فعل موجب باشد، ضمان نیست که فعل موجب باشد، کما اینکه مي‌گوید اجاره نام فعل هر دو هم نیست، نام فعل موجر و قابل نامش ایجار است نه اجاره.

حتى الإجارة و شبهها التي ليست في الأصل اسما لأحد طرفي العقد.[6]

خوب اگر این طور شد دو ثمره دارد که بعدا اشاره مي‌کنیم. تقریبا نود و نه و نیم در صد در لغت هم همین را مي‌گويد لذا صاحب جواهر مي‌گوید صاحب صحاح مصدر ثلاثي را أجر ذکر کرده است و مصدر مزید را ایجار ذکر کرده است و از اینکه سخن از اجاره به میان نیارده است معلوم می‌شود کلمه‌ي اجاره نه مصدر ثلاثی است و نه مصدر رباعي است. از سکوت صاحب ریاض اینگونه برداشت شده است که کلمه‌ي اجاره اساساً مصدر نیامده است. این یک نظریه در لغت که کلمه‌ي اجاره مصدر نیست و اگر مصدر نشد اسم عین و اسم اُجرت است.

نظریه‌ دوم: اسم أحد طرفي العقد

در این رابطه این است که مي‌گویند کلمه‌ي اجاره مصدر است، مثل کلمه‌ي بیع است که بر اساس این نتیجه کلمه‌ي اجاره نام أحد الطرفي العقد است، اسم فعل موجب است. این نظریه را صاحب جواهر احتمال داده است، استادنا المحقق دنبال کرده است.

راه‌هاي اثبات این نظریه

سه راه برای این نظریه گفته شده است:

راه اول

اولین راه این است که کلمه‌ي اجاره مصدر سماعي باشد، قیاسی نباشد. و إلي ذلک أشار صاحب الجواهر حیث قال:

مع احتمال كونه مصدرا سماعيا لأجر نحو كتب يكتب كتبا و كتابة، فيتحد حينئذ مع لفظ البيع و غيره من أسماء العقود.[7]

صاحب جواهر مي‌فرمايد همان طور که کلمه‌ي بیع فعل موجب را مي‌گويد کلمه‌ي اجاره هم فعل موجر را مي‌گويد، هيچ فرقي بين کلمه‌ي بيع و اجاره از اين جهت نيست.

راه دوم و سوم

فرمايش استادنا المحقق در محاضرات، جلد 2، صفحه 38 است: حاصل این فرمایش این است که اولاً ادعا مي‌کند که کلمه‌ي اجاره مصدر آجر نيست اما مصدر أجر هست، این ادعا را بعضي‌ها از صاحب شرح رضي نجم الأئمه نقل کرده‌اند و ثانیاً ايشان این ادعا را مي‌کند که کلمه‌ي عَلَي أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ[8] به همین معنی است. در جریان تزویج حضرت شعيب دختر خود را اين طوری مي‌گويد من دخترم را به شما مي‌دهم عَلَي أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ یعني شما خودت را أجير من قرار بدهي. شما خودت را أجیر من قرار بدهي اين فعل أجیر است، این فعل موجب است، اين فعل موجر است.

و قد یطلق و یراد به المعنی المصدری من الثلاثی المجرد و علی الثانی فهو مرادة للفظ الإیجار فإنه کما یصح أن یقال آجرتک الدار یصح أن یقال أجرتک الدار و الظاهر أنه ایرد هذا المعني من قوله تعالی «أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ» أي توجرنی نفسک لا صیرورته أجیراً.

پس تقریباً سه راه برای مصدریت وجود دارد: 1. مصدر سماعی باشد. 2. حرف اول ايشان اين است که بگوئيم یک منشأ علمي دارد و در لغت موجود دو مصدر دارد هم أجر است و هم اجاره، مزید مصدر واحد دارد، نظیر کتب یکتب کتبا و کتابتا، أجر یأجر أجراً و اجارةً. اگر مي‌خواهد اين حرف درست باشد بايد، ریشه‌اي برای آن پیدا کرد. 3. حرف دوم ايشان خلاف تمام مفسرین است، ملاحظه کنید مجمع البیان، ج 250: و الأول أصح و أوفق لظاهر الآية. جریان این است که این کلمه سه جور معنی شده است:

1. جوري که ايشان ادعا مي‌کند که معناي کلمه این باشد که شما بگوئید خودم را به شما اجاره مي‌دهم در هشت سال به این قیمت؛ که عرض کردیم خلاف تمام مفسرین است.

2. علي أن تأجرني، مراد أجر و ثواب باشد و هيچ ارتباطی به اجاره و عقد ندارد، دخترش را به مهریه معینی عقد کرده است پاداش او هم هشت سال کار کردن و خدمت بوده است که در ثواب و أجر استعمال شده باشد.

3. سومین احتمال این است که مهریه باشد. که صاحب مجمع البیان که می‌فرمايد و الأول أوفق همین احتمال سوم است و نوع مفسرین هم همین را مي‌گویند.

علی أی حال نتیجه این است که ما اگر مي‌خواهيم بگوئيم کلمه‌ي اجاره مصدر است سه راه دارد: 1 مصدر سماعی باشد، همان طور صاحب جواهر مي‌گويد. 2. منشأ لغوی داشته باشد، یعنی يکي از لغویین معتبر آن را ذکر کرده باشد. 3. اگر مصدر باشد مصدر مجرد است (أجر) و بالإتفاق مصدر مزید (آجر) نیست.

خلاصه اینکه نتیجه‌ي بحث این شد که کلمه‌ي اجاره دو احتمال در آن است: 1. نود و نه و نيم در صد اسم برای نفس الاُجرة باشد با فعل موجر و مستأجر کاری ندارد. 2. کلمه‌ي اجاره مصدر باشد که این احتمال دوم سه راه دارد که هیچیک از این سه راه برای ما ثابت نشده است.

ثمرات اختلاف در کلمه اجاره

دو ثمره برای این اختلاف وجود دارد که آن دو ثمره از ما ذکرنا روشن شده است:

ثمره اول: آنچه که بعضي از محققین فرموده‌اند: لیست باسم لأحد الطرفي العقد درست است یا نادرست است؟ اگر احتمال اول (اجاره اسم اُجرت باشد) را گرفتید درست است و اگر احتمال دوم (اجاره مصدرباشد) را گرفتید نا درست است.

ثمره دوم: اجاره در اصطلاح تعاریف متعدده‌اي دارد، کلام در اینست که آن تعاریف نقل از معناي لغوی شده است یا نشده است، مثلاً اگر شما انتخاب کرديد که اجاره تمليک المنفعة است واضح است که اجاره در اصطلاح فعل موجب مي‌شود، اگر فعل موجب شده است باید بگویئد از معنای لغوی نقل شده است. و اگر احتمال دوم را گرفتید مي‌گوئید نقل نشده است همان معنای لغوی در تعریف أخذ شده مع قیود و شرائط.

در رابطه با بحث ما به این کتب مراجعه بفرمائید:

1. مستمسک، جلد 11، صفحه 1.

2. تحریر، جلد 1، صفحه 524.

3. ریاض، جلد 10، صفحه 1.

4. جواهر ، جلد 27، صفحه 204.

5. عروة الوثقي، جلد 5، صفحه 1.

6. مفتاح الکرامة، جلد 7، صفحه 71.

8. جامع المدارک، جلد 3، صفحه 453.

9. مجمع الفوائد، جلد 10، صفحه 1.

11. الینابیع، جلد 35، صفحه 237.

12. جامع المقاصد، جلد 7، صفحه 80.

13. وسائل، جلد 13، صفحه 241.

 


[1] . موسوي خميني، سيد روح الله، تحرير الوسيلة، ج1، ص570.
[2] . حائري، سيد علي، رياض المسائل في تحقيق الأحکام بالدلائل، طبع جديد، ج10، ص7.
[3] . عاملي، سيد جواد، مفتاح الکرامة في شرح قواعد العلامة، ج7، ص71.
[4] . انصاري، مرتضي، کتاب المکاسب (المحشي)، ج6، ص53.
[5] . همان.
[6] . همان.
[7] . نجفي، محمد حسن، جواهر الکلام، ج27، ص204.
[8] . قصص / 27.
logo