75/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
سهم امام از خمس
موضوع: سهم امام از خمس
روایاتی که دلالت دارد که مراد از ذی القربی، ائمه معصومین است، کما ذکرنا، بیش از 100 روایت است که از جمله ای از آن روایات، این چند روایت است:
منها برهان، ح2، معتبره اسماعیل بن خالد که در آن این جمله آمده است: «...فقال: «كذبوا، إنما نزلت فينا خاصة، في أهل البيت، في علي و فاطمة و الحسن و الحسين، أصحاب الكساء (عليهم السلام)»...».[1]
این روایت به وضوح دارد که حضرت ابوطالب و حارث و حضرت عقیل و حضرت جعفر و حضرت حمزه و... داخل در ذوی القربی نمی باشد. پس نمی توان گفت ذوی القربی مطلق اقوام رسول خدا هستند، ذوی القربی افراد خاصی از اقوام می باشند.
منها معتبره محمد بن مسلم، در این معتبره این جمله آمده است: «علي بن إبراهيم، قال: حدثني أبي، عن ابن أبي نجران، عن عاصم بن حميد، عن محمد بن مسلم، قال: سمعت أبا جعفر (عليه السلام) يقول في قول الله: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى: «يعني في أهل بيته» قال: «جاءت الأنصار إلى رسول الله (صلى الله عليه و آله)، فقالوا: إنا قد آوينا و نصرنا، فخذ طائفة من أموالنا، استعن بها على ما نابك. فأنزل الله: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً يعني على النبوة إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى أي في أهل بيته»…»».[2]
مراد از ذی القربی تفسیر به اهل البیت شده است و مراد از اهل البیت حضرت زهرا و امیرالمومنین و معصومین فقط می باشند.
منها: وسائل، ح7، روایت سلیم بن قیس: «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ ذَكَرَ خُطْبَةً طَوِيلَةً يَقُولُ فِيهَا نَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَى بِذِي الْقُرْبَى الَّذِينَ قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ فَقَالَ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ - فِينَا خَاصَّةً إِلَى أَنْ قَالَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ- أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَكَذَّبُوا اللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ- وَ جَحَدُوا كِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا الْحَدِيثَ».[3]
این سند ظاهرا و الله العالم معتبره می باشد، چون همه افراد معتبره و ثقه می باشند، سند مشکله ای ندارد اما یک مبعِّد دارد و آن این است که سلیم بن قیس از اصحاب امیرالمومنین بکله از اولیاء ایشان بوده است، سلیم بن قیس، امام حسن و امام حسین و امام سجاد درک رکده است و معروف و مشهور می گویند امام باقر را درک کرده است.
در نتیجه مقداری که می توانیم قائل شویم، این است که ایشان امام باقر را درک کرده است، حالا اوائل امامت امام باقر یا اواخر امامت ایشان فوت کرده است، باید فحص شود. پس قطعا سلیم بن قیس امام صادق را درک نکرده است، این من جانب.
من جانب آخر ابراهیم بن عثمان از اصحاب امام کاظم و امام صادق است و از امام باقر روایت ندارد، این سوال شده است که چگونه ابراهیم بن عثمان از سلیم روایت دارد از امام باقر روایت ندارد.
لذا برخی از این روایت تعبیر به معتبهر نمی کنند، چون می گویند چه جوری می شود ابراهیم از سلیم روایت دارد از امام باقر خیر و می گویند واسطه حذف شده است.
ظاهرا روایت معتبره است، چون ملازمه نیست که از اصحاب امام اگر روایت داشت از خود امام هم روایت داشته باشد، شاید بخاطر تقیه و... امام را ندیده است که روایت داشته باشد.
در این روایت امام می فرمایند مقصود خداوند از ذی القربی در آیه خمس ما بوده ایم.
الروایة معتبرة و الدلالة واضحة می باشد. انحصار ذی القربی در ائمه را این روایت می رساند.
منها تفسیر برهان، روایت زراره، در این روایت آمده است: «محمد بن يعقوب: عن الحسين بن محمد الأشعري، عن معلي بن محمد، عن الوشاء، عن المثنى، عن زرارة، عن عبد الله بن عجلان، عن أبي جعفر (عليه السلام)، في قوله تعالى: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى، قال: «هم الأئمة (عليهم السلام)»». [4]
مراد از ذی القربی نسبت به پیامبر اکرم در آیه سوال می کند که حضرت می فرمایند ائمه هستند.
در وسائل، ح 4، روایت سلیم بن قیس: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبَانٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ نَحْنُ وَ اللَّهِ الَّذِينَ عَنَى اللَّهُ بِذِي الْقُرْبَى الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِنَبِيِّهِ- فَقَالَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ مِنَّا خَاصَّةً وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا سَهْماً فِي الصَّدَقَةِ أَكْرَمَ اللَّهُ نَبِيَّهُ وَ أَكْرَمَنَا أَنْ يُطْعِمَنَا أَوْسَاخَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ».[5]
این روایت موید است، چون در سند، ابن اذینه از ابان نقل می کند که ابان از سلیم بن قیس نقل می کند و مراد از این ابان، ابان بن ابی عیاش است که توثیق نشده است.
بر این اساس روایت زراره و روایت دوم سلیم بن قیسم موید می باشند.
و یوید ما ذکرنا را تفسیر کشاف: «والمراد في أهل القربى. وروى أنها لما نزلت قيل: يا رسول الله، من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودّتهم؟ قال: «علىّ وفاطمة وابناهما»... وقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «من مات على حب آل محمد مات شهيدا، ألا ومن مات على حب آل محمد مات مغفورا له....».[6]
از رسول خدا سوال کردند اقوام شما که اطاعتشان بر مردم واجب است، کدامیک از اقوام شما می باشند؟ حضرت می فرمایند علی و فاطمه و فرزندانشان.
اگر آدرس های دیروز را خوب یادداشت کرده باشید، از عامه هم روایاتی است که ذی القربی ائمه هستند.
در همین تفسیر کشاف، چند عنوان برای آل محمد ذکر کرده اند که همه می گویند مراد از این، علی و فاطمه و ابناء ایشان است.
پس دلیل بر اینکه مراد از ذی القربی، ائمه هستند، اولا اجماع و ثانیا روایات است و به ضمیمه روایات می شود گفت یکی از کسانی که سهم از خمس می برد امام است.
و یوید این دلیل را مقابله بین ذی القربی و طوائف ثلاثه است، مقصود از طوائف ثلاثه مطلق سادات است، اگر مراد از ذی القربی مطلق سادات باشد، فرق بین ذی القربی با سه طائفه دیگر چه می باشد؟ شما می گوئید ذی القربی مطلق سادات و طوائف ثلاثه هم خصوص سادات است، فرق اینها چه می شود؟ پس باید گفت یک سهم از شش سهم اسقاط می شود.
و لذا بعضی می گویند مراد از ذی القربی سادات پولدار و مراد از سه طائفه دیگر سادات غیر پولدار است.
حال راه صحت مقابله این است که بگوئیم مراد از ذی القربی امام است و مراد از سه طائفه دیگر سادات است.
اینکه گفتیم این موید است، چون این بنا بر حرف ما است که سه طائفه دیگر فقط سادات هستند و الا اگر کسی بگوید سه طائفه دیگر از اعم از سادات و غیر سادات باشند، این حرف درست نیست و می توان گفت مراد از ذی القربی فقط سادات هستند و مراد از سه طائفه دیگر اعم از سادات هستند.
و یوید ما ذکرنا را خود ذی القربی که مفرد آمده است، کلمه مفرد یا دلالت بر جنس می کند یا دلالت بر فرد می کند و اگر دلالت بر فرد کند، باید فرد معین شود و اگر مراد امام باشد، دلالت تمام است و اگر امام نباشد، فرد معین ندارد.
پس اینکه در آیه لفظ مفردا اورده شده است موید است که مراد امام است.
این که گفتیم موید است، بخاطر این است که شاید مراد از ذی القربی جنس باشد نه فرد.
پس دو دلیل و دو موید دارد که مراد از ذی القربی، ائمه است.
مغنی عبارتی دارد که بدرد بحث فردا و پس فردا می خورد: «الْفَصْلُ الثَّانِي: أَنَّ ذَا الْقُرْبَى هُمْ بَنُو هَاشِمٍ وَبَنُو الْمُطَّلِبِ ابْنَيْ عَبْدِ مَنَافٍ دُونَ غَيْرِهِمْ؛ بِدَلِيلِ مَا رَوَى جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ، قَالَ: «لَمَّا قَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - سَهْمَ ذَوِي الْقُرْبَى مِنْ خَيْبَرَ، بَيْنَ بَنِي هَاشِمٍ وَبَنِي الْمُطَّلِبِ، أَتَيْت أَنَا وَعُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَمَّا بَنُو هَاشِمٍ فَلَا نُنْكِرُ فَضْلَهُمْ، لِمَكَانِكَ الَّذِي وَضَعَكَ اللَّهُ بِهِ مِنْهُمْ، فَمَا بَالُ إخْوَانِنَا مِنْ بَنِي الْمُطَّلِبِ أَعْطَيْتهمْ وَتَرَكْتَنَا، وَإِنَّمَا نَحْنُ وَهُمْ مِنْك بِمَنْزِلَةٍ وَاحِدَةٍ؟ فَقَالَ: إنَّهُمْ لَمْ يُفَارِقُونِي فِي جَاهِلِيَّةٍ وَلَا إسْلَامٍ، وَإِنَّمَا بَنُو هَاشِمٍ وَبَنُو الْمُطَّلِبِ شَيْءٌ وَاحِدٌ. وَشَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ» وَفِي رِوَايَةٍ: «إنَّهُمْ لَمْ يُفَارِقُونَا فِي جَاهِلِيَّةٍ وَلَا إسْلَامٍ» . رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَالْبُخَارِيُّ».[7]
می گوید مراد از ذی القربی این است که فرزندان هاشم یا عبدالمطلب باشند که این دو فرزند عبد مناف هستند و غیر اینها، ذی القربی نیستند.
بعد روایت را نقل می کند که برای ذوی القربی، یک سهمی از خیبر است که بین بنی هاشم و بنی مطلب تقسیم می شود. بعد کسی اعتراض می کند چرا به بچه های فرزندان دیگر عبدمناف مثل عبدالشمس داده نشود؟ طبق این روایت می گوید بنی مطلب و بنی هاشم شیء واحد هستند و از هم جدا نیستند.
از ما ذکرنا روشن شد که اینکه ذوی القربی اینها باشند، صحیح نیست و طبق ادله ثلاثه باید گفت مراد، ائمه هستند.
فرعی که دیروز بحث کردیم در جواهر می خوانیم که روشن تر شود: «و المراد بذي القربى في الكتاب و السنة هو الامام (عليه السلام) بلا خلاف معتد به أجده فيه بيننا، بل الظاهر الإجماع عليه، بل هو من معقد إجماع الانتصار و الغنية، كما انه في التذكرة نسبته إلى علمائنا، و في المنتهى عن الشيخ الإجماع عليه للمرسلين السابقين، ومرسل ابن عيسى عن العبد الصالح «الخمس على ستة أسهم: سهم لله و سهم لرسول الله (صلى الله عليه و آله) و سهم لذي القربى و سهم لليتامى و سهم للمساكين و سهم لأبناء السبيل، و سهم الله و سهم رسوله لأولي الأمر من بعد رسول الله (صلى الله عليه و آله) وراثة، فله ثلاثة أسهم، سهمان وراثة، و سهم مقسوم له من الله، و له نصف الخمس كملا، و نصف الخمس الباقي بين أهل بيته»إلى آخره، إلى غير ذلك من المعتبرة الصريحة فيه و الظاهرة و غير الممتنع إرادته منها حتى ما جاء فيها بلفظ الجمع بالحمل على إرادة مجموع الأئمة عليهم الصلاة و السلام مضافا إلى ما في المنتهى و المختلف و عن المعتبر من أن لفظ ذي القربى في الآية مفرد لا يتناول أكثر من واحد، فينصرف إلى الامام، لأن القول بأن المراد منه واحد هو غير الإمام منفي بالإجماع، لكن قد يناقش باحتمال إرادة الجنس منه كابن السبيل، و إن كان قد يفرق بينهما بأنه مجاز صير إليه في الثاني للقرينة، إذ ليس هناك واحد متعين يمكن حمل اللفظ عليه دون الأول، فإنه لا قرينة، بل قد عرفت مما تقدم وجودها بخلافه، بل لعل عطف اليتامى و المساكين و ابن السبيل مع أن المراد منهم أقرباؤه أيضا يعين إرادة الامام من الأول، فتأمل، فما عن بعض علمائنا- و الظاهر انه ابن الجنيد كما حكاه عنه في المختلف من عدم هذا السهم للإمام بل هو لأقارب النبي (صلى الله عليه و آله) من بني هاشم كالمحكي عن الشافعي بزيادة المطلب مع هاشم- ضعيف جدا، و إن كان قد يشم من المدارك الميل اليه لظاهر بعض الأخبار التي منها خبر زكريا السابق القاصرة عن مقاومة ما تقدم من وجوه، بل لا تأبى الحمل عليه، لكنه في غير محله قطعا، بل كاد يكون مخالفا للمقطوع به من المذهب».[8]
ایشان هم می گوید مراد از ذی القربی ائمه هستند و اول به دلیل اول که اجماع باشد اشاره می کند. بعد دلیل دوم را ذکر می کند که روایات است و ایشان چند مرسله را که دیروز اشاره کردیم، ذکر کرده است. منظور از ایشان معتبره، روایاتی است که ما امروز ذکر کردیم.
بعد موید دوم ما را ذکر می کند که لفظ در اینجا مفرد آمده است که مراد شخص واحد است. بعد می گوید این دلیل نیست و موید است چون در ابن سبیل، اراده جنس شد و به قرینه همین باید مراد از ذی القربی جنس باشد اما این گونه نیست و فرد افضل ذی القربی منصرف است که امام باشد و در ابن سبیل قرینه است که جنس است اما ذی القربی اینگونه نیست.
بعد موید اول ما را ذکر می کند که مقابله است.
بعد می گوید ابن جنید اشتباه کرده است که به تبع عامه گفته است کل ذوی القربای پیامبر را گفته است که این صحیح نیست. چون سه روایت دلالت بر این دارد و این ناتمام است چون اولا ضعف سندی دارند و ثانیا ضعف دلالی دارند و ثالثا خلاف اجماع است.
فرع چهارم فردا ان شاء الله تعالی خواهد آمد.