درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی
1403/02/17
بسم الله الرحمن الرحیم
/ نماز جمعه/القول في وقت صلوة الجمعة/شک در درک رکوع
موضوع: / نماز جمعه/القول في وقت صلوة الجمعة/ شک در درک رکوع
در فرع چهارم، اولا متون فقهیه اشاره شد و ثانیا صور اربعه مسئله بیان شد و ثالثا ملاحظه ادله قولین ذکر شده.
عرض کردم توضیح این بحث یک در اصاله عدم قرشیت در بحث الفاظ کفایه و بهتر از آنجا در تنبیهات استصحاب رسائل است.
این اصول مثبته که شاید از زمان شیخ به بعد پایه ریزی شده است، مسائل خیلی اصول مند شده است، در اینجا برخی می گویند تعارض بین دو استصحاب است و برخی می گویند استصحاب مقدم است، اصلا جای استصحاب نیست، چون اصل مثبت است.
فرع پنجم: وجوب نماز ظهر
سیدنا الاستاد می فرمایند: «و الأحوط إتمامها ظهرا ثم إعادتها»[1]
این فرع، دو فرض دارد:
فرض اول: گفتیم این نماز جمعه اگر به رکوع نرسید یا شک دارد رسیده یا خیر، نماز جمعه صحیح نیست، چه باید کند؟ معلوم است که باید ظهر بخواند.
فرض دوم: این فرد این تکبیری که گفته است را چه کند؟ آیا نماز جمعه را تمام کند یا تبدیل به نماز ظهر کند یا سکوت کند و...؟
اما فرض اول: که باید نماز ظهر بخواند، دو دلیل دارد:
دلیل اول: قاعده اشتغال؛ این فرد اشتغال ذمه به یک واجب داشت، آن واجب یا ظهر است یا جمعه است، اگر جمعه نشد، یقین به فراغ متوقّف بر این است که نماز ظهر را بخواند و تا زمانی که نماز ظهر را نخواند، یقین به فراغ ذمه حاصل نمی شود. کما اشار الیه ذلک صاحب حدائق که می گویند بدون نماز ظهر از عهده خارج نمی شود.
دلیل دوم: موضوع برای نماز ظهر محقّق می شود، کما ذکرنا شاید 24 روایت می گوید اصل اولیه ظهر است، وجوب ظهر در خصوص روز جمعه یک شرطی دارد و آن شرط این است که نماز جمعه واجب نباشد، اگر نماز جمعه واجب شد، نماز ظهر نیست دیگر و فرقی نیست که عینی باشد یا تخییری باشد، نماز ظهر در روز جمعه، موضوعش عدم تمکّن از نماز جمعه است، یا واجب نباشد یا اگر واجب است شرایطش نیست، در خصوص روز جمعه نماز ظهر یک شرطی دارد، در ما نحن فیه که آن شرط حاصل است، زیرا جمعه که ممکن نیست و دلیلی بر جواز جمعه نداریم، اگر جمعه ممکن نیست، موضوع وجوب ظهر محقّق شده است، اگر محقّق شد، یصلّی ظهراً کما فی المتون است.
پس باید نماز ظهر را بخواند به دو جهت:
1. قاعده اشتغال
2. تحقّق موضوع
اما فرض دوم: این فرد چگونه نماز ظهر را بخواند؟
راه اول: گاهی این فرد نماز جمعه را رجاءً تمام می کند و بعد نماز ظهر را وجوبا می کند که سیدنا الاستاد احتیاط وجوبی علی الظاهر این را گفته است. این بهترین راه است اما بحث این است که آیا این کار واجب است یا خیر؟
دلیل این راه این است که فرد نهی از ابطال نماز جمعه دارد، ما طبق حکم ظاهری می گوئیم نماز جمعه واجب نیست اما شاید عند الله این نماز جمعه صحیح باشد، اگر احتمال می دهید، لا تبطلوا اعمالکم می گوید نماز صحیح را باطل نکند.
بر این اساس می فرمایند اتمام جمعه واجب است یا احتیاط وجوبی است للنهی عن الابطال.
لعلّ سیدنا الاستاد هم می خواهد همین وجه را انتخاب کند.
اشکال: نهی از بطلان عمل صحیح داریم و این منهی عنه است، لا تبطلوا اعمالکم، نماز صحیح را می گوید، ما نحن فیه بلکه کل شبهات موضوعیه که صحیح نیست که شما می خواهید بگوئید ابطالش جایز نیست. شما عمل صحیحی نداریم که بخواهید بگوئید نباید ابطال کرد، بله اتمام کار خوبی است اما دلیل بر صحت نمی شود.
پس تمسک به عدم ابطال در اینجا و کل شبهات موضوعیه، صحیح نمی باشد.
راه دوم: احد منافیات را انجام بدهد، این فرد آمده تکبیر گفته و فهمیده نماز جمعه اش صحیح نیست، چه کند؟ یکی از منافیات را انجام بدهد مثل تکلّم کند یا استدبار کند.
این راه، شاید بهترین راه باشد، شیخ می گوید اگر عمل قبلی را باطل کند، قصد امر وجوبی می کند که چهار رکعت نماز ظهر است اما اگر باطل نکرد، با شک می گوید چهار رکعت نماز ظهر می خوانم و این نمی تواند قصد قربت کند، چون شاید در واقع نماز جمعه واجب باشد. بله ما گفتیم به حسب ظاهر واجب نیست اما شاید عند الله این نماز جمعه صحیح باشد، پس این فرد نمی تواند بگوید چهار رکعت نماز ظهر قربة الی الله واجباً می خوانم، این را نمی تواند بگوید چون شاید نماز جمعه واجب بوده است.
پس برای یقین پیدا کردن به امر، استدبار کند یا تکلّم کند که در این صورت این نماز جمعه عندنا و عند الله باطل است و نماز ظهر را قربة الی الله بدون اشکال می خواند.
پس راه دوم این است که احد قواطع الصلاة مثل تکلّم و استدبار انجام بدهد و بعد قصد نماز ظهر کند قربة الی الله.
راه سوم: عدول به نافله؛ این راه هم مهم نیست، زیرا دلیلی بر وجوب عدول نداریم.
راه چهارم: سکوت مطلق؛ این فهمید که وضع نماز جمعه اش خوب نیست، تصمیم می گیرد که نماز اجمعه نخواند، این سکوت دو فرض دارد:
1. نیم ساعت ساکت می نشیند و بعد می گوید نماز ظهر می خوانم قربة الی الله. در این سکوت فقط تصمیم گرفته نماز جمعه نخواند، آیا با این سکوت عند الله نماز جمعه باطل می شود یا خیر؟
به نظر بنده سکوت یعنی تصمیم بر ترک تا نیم ساعت، ماحی نماز است، چون همانطور که در رساله ها آمده است، سکوت طویل ماحی نماز است و کسی نمی گوید این نماز می خواند. به اصطلاح، یکی از قواطع یا منافیات نماز این است که صورت نماز را بهم بزند، اگر این شد، داخل در اولی است که اتیان به منافیات باشد. کما اینکه تکلّم منافی است، سکوت طویل هم منافی است.
2. پنج دقیقه سکوت می کند و با این مقدار سکوت نماز جمعه معلوم نیست بهم بخورد، با ظهور سه دقیقه بما هی، نماز جمعه را باطل نمی کند.
لذا مرحوم محقّق همدانی می فرماید این سکوت فایده ندارد، اگر می خواهد قصد امر یا قصد وجوب کند، می گوید با این وجوب هیچ کاری نمی تواند کند، چون این سکوت کاری نمی تواند کند و احتمال می دهد نماز جمعه صحیح باشد و نمی تواند نماز ظهر را با قصد امر وجوبی به جا آورد.
فعلیه فرع پنجم در مسئله 5، دو فرض داشت.
«فروع: الأول- شرائط الجماعة في غير الجمعة معتبرة في الجمعة أيضا من عدم الحائل و عدم علو موقف الامام و عدم التباعد و غيرها، و كذا شرائط الإمام في الجمعة هي الشرائط في إمام الجماعة من العقل و الايمان و طهارة المولد و العدالة، نعم لا يصح في الجمعة إمامة الصبيان و لا النساء و إن قلنا بجوازها لمثلهما في غيرها»[2]
بعد از مسئله 5، سیدنا الاستاد به تبع کتب فقهیه می گویند کلام در فروع نماز جمعه است، مثل مستند[3] که می گوید الکلام فی اللواحق.
سیدنا الاستاد کلمه لواحق نیاورده است و کلمه فروع را آورده است که در این کلمه پنج فرع اشاره شده است.
فرع اول: اعتبار شرایط نماز جماعت در نماز جمعه
در نماز جماعت یومیه خوانده اید که برخی از امور شرط در امام جمعه است، مثل عدالت و طهارت مولد و ایمان و... که شاید در تحریر هم به این امور اشاره شده باشد.
عروه یک فرعی دارد که کسی می داند خودش فاسق است اما مردم نمی دانند، آیا می تواند امام جماعت بایستد؟ عروه می گوید اشکال ندارد، اما سیدنا الاستاد به نظر احتیاط واجب دارد که امام جماعت نایستد.
غرض این است که امامت جماعت دارای شرایطی است، یکی از شرایط، ایمان به معنای اخص است کما اینکه نماز جماعت هم شرائطی دارد، فرض کنید امام عادل است، نماز خواندن مطلقا جماعت نمی شود، بدون قصد اقتدا جماعت محقّق نمی شود.
یکی از شرایط نماز جماعت این است که ماموم به رکوع امام برسد و اگر قصد اقتدا کرد و به رکوع امام نرسید، باطل است و باید فرادا کند.
یکی از شرایط تحقّق نماز جماعت این است که امام بالاتر از ماموم نایستد.
یکی دیگر از شرایط نماز جماعت، عدم حائل بین مامومین یا بین مامومین و امام است.
این فروضی است که در تحریر هم بیان شد: «من عدم الحائل و عدم علو موقف الامام و عدم التباعد و غيرها، و كذا شرائط الإمام في الجمعة هي الشرائط في إمام الجماعة من العقل و الايمان و طهارة المولد و العدالة»[4]
نتیجه این است که در فرع اول بحث در این است که آیا شرایط امام جماعت را باید امام جمعه داشته باشد یا خیر؟ شرائط جماعت را نماز جمعه باید داشته باشد یا خیر؟
و للکلام تتمة سیأتی ان شاء الله تعالی.