درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی
1403/02/12
بسم الله الرحمن الرحیم
/ نماز جمعه/القول في وقت صلوة الجمعة/ میزان در رکعت
موضوع: / نماز جمعه/القول في وقت صلوة الجمعة / میزان در رکعت
نظریه سوم: می گویند عدم کفایت ادراک رکوع، موافق با بعض عامه است، پس احادیث باب 44 که می گوید رکوع کفایت نمی کند، حمل بر تقیه شود (خذ ما خالف العامّة).
فعلیه روایات باب 45 در میدان حاکم می باشد، در نیتجه ما افاده المفید و الشیخ ناتمام است.
نظریه چهارم: این وجه من جهة أحسن الوجوه است که گفته شود مشهور از روایات باب 44 اعراض کرده اند و با اعراض مشهور، روایات باب 44 ساقط می شود، در نتیجه باب 45 که می گوید ادراک رکوع کافی است، حجت شرعی می باشد.
این نظریه احسن الوجوه است، کبرای این قضیه را مکرّرا بیان کردیم که درست است اما صغرای قضیه را ما اعتماد بر کلام فقهاء می کنیم، اینکه روایات با 45 مورد عمل مشهور است، ما به گفته بزرگان اعتماد می کنیم، مرحوم حائری در صلات، مرحوم نراقی در مستند،[1] مرحوم بحرانی در حدائق[2] و جواهر می گویند مشهور از روایات باب 44 اعراض کرده اند.
این بهترین وجه از وجوه اربعه است که ما قائل شویم روایات باب 44 ساقط و روایات باب 45 حجت شرعی است.
کبرای این مسئله واضح است و گیر در صغرای این مسئله است. مکرّرا عرض کردیم مشهور کدام قول را گفته اند، کار دشواری است و باید کلمات قدماء دیده شود. در این مورد دو تحقیق می خواهد: 1. آیا مرحوم مفید این را فرموده است یا خیر؟ برخی می گویند این را مرحوم مفید نگفته است. 2. مرحوم شیخ در کتب فتوایی این حرف را زده است یا در کتب روایی؟ اگر مرحوم شیخ در تهذیب این روایات را آورده است، دلیل بر اعراض نمی شود، چون ایشان روایات متعارضه را می آورد اما عمل کردن به آنها معلوم نیست، مخصوصا استبصار که بنایش این است که روایات متعارضه را بیاورد.
فعلیه این وجه چهارم احسن الوجوه است بنا بر گفته فقهاء. خصوصا اینکه تنها شیخ مفید و شیخ طوسی نمی باشد، مستند و جواهر می گویند قاضی در مهذّب هم همین را گفته است. اگر سه نفر مخالف باشند، صغرای قضیه را مناقشه دار می کند.
فعلیه نتیجه این شد که از باب مرجّحات چهار راه دارد:
راه اول: خذ بما اشتهر بین اصحاب که مرحوم بحرانی گفته است.
راه دوم: خذ بالاحدثیة که مرحوم نراقی گفته است.
راه سوم: خذ بما خالف العامّة.
راه چهارم: مشهور بین فقهاء.
اما جمع دلالی
این گروه می گویند تعارض بین روایات نیست، روایات باب 44 با باب 45 تعارض ندارند که شما می خواهید جمع بین آنها کنید، برای جمع دلالی، وجوهی گفته شده است:
وجه اول: نسبت بین روایات باب 44 و 45، عموم و خصوص مطلق است و خاص مقدم بر عام است، زیرا باب 44 می گوید ادراک رکوع کفایت نمی کند، ادراک رکوع، دو مورد دارد: 1. امام در رکوع است و این هم در رکوع است و هر دو در رکوع هستند که این روایات می گوید این باطل است؛ 2. ادرک الرکوع اما بعد از رفع رأس امام از رکوع، امام ایستاد و این فرد به رکوع رفت. پس ادراک تارة قبل از رفع است و اخری بعد از رفع است.
روایات باب 45 یک فرد را خارج کرده است که ادراک بعد ما رکع الامام است، یعنی وقتی امام سر از رکوع برد، این فرد رکوع را درک کند. این را هم روایات باب 44 و هم روایات باب 45 می گویند باطل است. پس روایات باب 44 اعم از باب 45 است، چون 44 می گوید مطلقا باطل است قبل از رفع و بعد از رفع و باب 45 بعد از رفع راس را می گوید باطل است.
این وجه را جماعتی از محقّقین در جمع دلالی فرموده اند.
وجه دوم: «لا» در روایات باب 44، حمل بر کراهت می شود و روایات باب 45 که صراحت در صحت است، حمل بر صحت می شود.
فعلیه در دلالی بین روایات باب 44 و 45، دو راه است:
1. رجوع به مرجّحات اربعه.
2. رجوع به جمع دلالی.
به نظر می رسد جمع اول از جمعهای دلالی حرف بدی نیست، البته اگر روایات باب 45 را نگوئیم مشهور است. مثلا روایت یک باب 45 صراحت دارد تا قبل از اینکه از رکوع بردارد اگر امام را درک کند، صحیح است.
بر این اساس سیدنا الاستاد فرموده است آخر وقت ادراک، ادراک امام در رکوع است: «و آخر إدراك الركعة إدراك الإمام في الركوع، فلو ركع و الامام لم ينهض إلى القيام صحت صلاته، و الأفضل لمن لم يدرك تكبيرة الركوع الإتيان بالظهر أربع ركعات»[3]
البته ایشان می گویند بهتر این است که وقتی امام را در رکوع درک کرد، نماز جمعه را بخواند و بعد نماز ظهر را بخواند، ایشان اعراض مشهور را کافی می دانند اما در اینجا احتیاط کرده اند شاید به خاطر همان نکته ای که گفتم.
فعلیه در مسئله 5، تا به حال سه فرع بیان شد:
1. اگر به خطبه ها نرسید، نماز صحیح است.
2. اگر به رکعت دوم رسید، رکعت دوم را خودش بخواند.
3. میزان در رکعت کجای نماز است که دو احتمال بود تکبیر قبل از رکوع است یا خود رکوع است.
این فروع ثلاثه در مسئله پنجم.
فرع چهارم: شک در درک رکوع امام
سیدنا الاستاد می فرمایند: «و لو كبر و ركع ثم شك في أن الامام كان راكعا و أدرك ركوعه أولا لم تقع صلاته جمعة»[4]
تکبیر الاحرام می گوید و به رکوع می رود و شک می کند که امام در رکوع بود یا اینکه امام بلند شد و بعد به رکوع رسید؟
توضیح این فرع ان شاء الله در جلسه بعد خواهد آمد.