« فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدحسن مرتضوی

1401/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

كتاب الصلاة/نماز جمعه /زمان خطبه/ جزییات شرط خطبتین

 

موضوع: كتاب الصلاة/نماز جمعه /زمان خطبه/ جزییات شرط خطبتین

مسأله 10: «يجوز إيقاع الخطبتين قبل زوال الشمس بحيث إذا فرغ منهما زالت، و الأحوط إيقاعهما عند الزوال»[1]

موید چهارم: موید چهارم برای اثبات وجوب خطبه بعد از زوال ما اشار إلیه صاحب جواهر بقوله: «و للإحتیاط»[2] است.

این در کلمات همه شان هست مخصوصا حدائق که می گویند قاعده اشتغال می گوید بعد از ظهر باید خطبه ها خوانده شود، زیرا ما یقین به اشتغال ذمه به نماز جمعه در روز جمعه داریم، این یقین، یقین به فراغ می خواهد شما اگر نماز جمعه را خطبه آن بعد از زوال باشد یقین به فراغ می آید، زیرا آنهایی که می گویند واجب است واجب را انجام داده است و کسانی که می گویند جایز است نفی وجوب که نمی کند.

پس هر دو طائفه یعنی قائل به وجوب خطبه بعد از ظهر و قائل به جواز قبل از ظهر هر دو می گویند بعد از ظهر یقین به فراغ است اما للوجوب و اما للجواز.

اشکال: جواب این موید را همه داده اند و اختلافی است، جواهر می فرماید: «و الاحتياط ليس بواجب عندنا».[3]

جواب از موید چهارم است، تفصیل این را در اصول خوانده اید که عند الشک در جزئیت یا شرطیت یا مانعیت همان بحث اقل و اکثر است، عده ای می گویند مطلقا واجب است و عده ای می گویند مطلقا واجب نیست و عده ای می گویند احتیاط عقلی واجب است و شرعی واجب نیست، صاحب جواهر می گوید احتیاط در این موارد واجب نیست، صاحب حدائق اضافه کرده است عبادات توقیفیه است و از خود نمی توانیم چیزی بگوئیم و از شارع باید به ما برسد، اگر ما شک در جواز قبل از ظهر داریم، قهرا باید به چیزی که به ما رسیده عمل کنیم که بعد از ظهر باشد.

جواب این است که فرق ندارد که قائل به توقیفیه شویم یا خیر مناط این است که اقل و اکثر باشد یا نباشد، اگر شک کردیم تاخیر واجب است یا خیر که اقل و اکثر است مجرای برائت است و یا شک کردیم تاخیر شرط است یا خیر، شک در شرطیت است و مجرای برائت.

نتیجه ما ذکرنا این است که این موید هم کالعدم است و لذا صاحب جواهر می فرماید احتیاط نزد ما واجب نیست.

موید پنجم: ما اشار إلیه صاحب الجواهر بقوله: «و للتأسی»[4]

و لقد کان فی رسول الله اسوة حسنة، قول و فعل رسول خدا حجت است و برهان تاسی اقتضا دارد که خطبه بعد از زوال باشد.

اشکال: این موید اضعف از وجوه خمسه است، زیرا قبلا گفتیم در بعضی از روایات مثل صحیحه ابن سنان داشت که کان رسول الله یخطب قبل الزوال، کانّه استمرار در این کار داشته است، پس برهان تاسی در این موارد اگر جاری باشد، بر عکس است.

فعلیه نتیجه ما ذکرنا این است ما افاده سیدنا الاستاد در مسئله 10 که جواز الخطبتین قبل از زوال باشد، متعین است.

یک فرمایشی مرحوم محقق همدانی داشت و نشد که ملاحظه کنم و خوشم از این فرمایش آمد و بعد ملاحظه کردم دیدم جواهر امتن از ایشان گفته است، جهت امتنیت را فکر کنید، اصل حرف از جواهر است، حالا جواهر از کی گرفته است نمی دانم. می فرماید: «و على كل حال إنما يصلح ردا للقائل بوجوبه أو استحبابه في وجه لا جوازه، فتأمل»[5] این حرف را محقق همدانی خلاصه کرده است و جواهر می گوید فی وجه، محقق همدانی می گوید علی قول به استحباب این حرف پیش می آید اما اگر نگفتیم چرا پیش بیاید.

مثلا یکی از مویدات خمسه این بود که اگر ما قبل از ظهر گفتیم سنت الهی که صلات عند الزوال از بین می رود و با ظهر شدن باید نماز جمعه بخواند و خواندن دو رکعت نافله تنافی بین نماز و خطبه است و باید صلات متصل به خطبه باشد و اتصال به این است که دو رکعت ساقط باشد. این یکی از حرفها بود.

یکی از حرفها این بود سیره بین مسلمین وجود دارد.

این حرفها روی یکی از فروض است و روی همه فروض نیست، تارة می گوئیم تقدیم دو خطبه واجب است که احدی این را نگفته است و هرچه هست صحبت در جواز است، روی این فرض این مشکلات پیش می آید، شما مخالف با سیره مسلمین هستید، درست است اگر واجب باشد نمی توانیم این دو رکعت را بخوانیم و خلاف سیره است.

فرض دوم این است تقدیم الخطبتین مستحب باشد، بنا بر این فرض هم به فرمایش محقق همدانی تنافی پیدا می شود، بنا بر فرمایش صاحب جواهر تنافی پیدا نمی شود، دلیلش را در اصول ملاحظه کنید، نمی شود هم آن مستحب را انجام بدهیم و همین این را، هر کدام را انجام بدهیم دیگری از بین می رود اگر دو رکعت را بخوانیم قبل از ظهر خطبه نمی شود و اگر قبل از ظهر خطبه بخواند، دو رکعت نمی شود بخواند. مثل سایر مستحبات متزاحمه است.

فرض سوم این است که فرد مخیر است خطبه را بخواند یا نماز زوال را بخواند، صبر کند تا زوال شد دو رکعت را بخواند، جایز است که مقدم کند خطبه ها را، بین جواز و دو رکعت که تنافی نیست. جایز است انجام ندهد و دو رکعت را بخواند و بعد خطبه بخواند.

فعلیه این فرمایش صاحب جواهر که می گوید این مویدات در جایی است که قائل به وجوب یا استحباب شویم و اگر قائل به جواز شویم دیگر تنافی وجود ندارد.

فعلیه ظاهرا و الله العالم اکثر مویدات سر بی صاحب تراشیدن است و تزاحمی نیست که این باشد یا آن باشد، جایز است و فرد نمی خواهد کار جایز انجام بدهد و برود کار مستحب انجام بدهد.

فعلیه ما افاده سیدنا الاستاد لا باس به البته احتیاط مستحبی کرده است که بعد از زوال باشد و این همان قاعده اشتغال است که بعضی رویش حساب کرده اند و می گویند محکَّم است و لکن جواهر و محقق همدانی می فرمایند اینجا از مصادیق قاعده اشتغال نیست بلکه از مصادیق رجوع به اصول عملیه است، چون شک در شرطیت و جزئیت و مانعیت است.

هذا تمام الکلام در مسئله دهم که شک در وقت بود.

مسأله 11: «يجب أن تكون الخطبتان قبل صلاة العيد، فلو بدأ بالصلاة تبطل، و تجب الصلاة بعدهما لو بقي الوقت، و الظاهر عدم وجوب إعادتهما إذا كان الإتيان جهلا أو سهوا، فيأتي بالصلاة بعدهما، و لو قيل بعدم وجوب إعادة الصلاة أيضا إذا كان التقديم عن غير عمد و علم لكان له وجه»[6]

این مسئله هم شک در وقت است با این تفاوت که در مسئله قبل شک نسبت به زمان بود و مقایسه بین خطبه و زوال بود یعنی قبل از زوال و بعد از زوال و در این مسئله شک نسبت وقت در مواجه با حادث زمانی است، مثال نمی داند خطبه قبل از نماز باشد یا بعد از نماز باشد. پس هر دو مسئله شک در وقت خطبه ها دارد در مسئله ده شک از این جهت بود که قبل از ظهر است یا بعد از ظهر است و در مسئله 11 علی کلا القولین است یعنی اگر ظهر شد و این فرد عقیده اش این بود که خطبه ها بعد از ظهر باشد و در این تردید نیست، تردید در این است که خطبه ها قبل از نماز باشد یا بعد از نماز باشد.

علی القول بالجواز و علی القول بعدم الجواز هر دو این بحث می آید. شک در اینکه خطبه ها قبل از نماز باشد یا بعد از نماز باشد، کسانی که می گویند یجوز باید این بحث را انجام بدهند فرض کنید جایز شد، اول خطبه ها را بخواند یا نماز را یا قائل به عدم جواز شویم اول ظهر می شود اول خطبه ها خوانده شود یا اول نماز خوانده شود، این هم شک در وقت است.

لذا جامع بین مسئلتین در بین کتب فقهیه و اما الوقت است.

در مسئله 11 شاید چهار، پنج فرع باشد:

فرع اول: تقدیم خطبتین علی الصلاة

تقدیم خطبتین واجب است یا جایز است؟ ظاهرا این فرع ذات قولین است:

نظریه اول: مشهور بین علماء کما فی الجواهر: «و المشهور نقلا و تحصيلا أنه يجب أن تكون الخطبة مقدمة على الصلاة شهرة عظيمة لا بأس بدعوى الإجماع معها بل في كشف اللثام استظهار دعواه، كما في المحكي عن المنتهى نفي العلم بالمخالف فيه... و من العجيب اعتبار الصدوق في الفقيه و المقنع و الهداية و العيون و العلل تأخيرهما في الصحة‌»[7]

کشف اللثام ادعا کرده است که این اتفاقی است.[8] بعد می گوید ما مخالفی ندیدیم، چه جور من لا یحضره الفقیه را ندیده است؟! کانّه مرحوم صدوق را کالعدم فرض کرده اند که حداقل اگر بخواهیم سوء تعبیر نداشته باشیم باید بگوئیم مشهور بین علماء وجوب تقدیم است.

بعد قول مرحوم صدوق در پنج کتاب را می گوید که اگر نماز جمعه خوانده شود و بعد خطبه ها خوانده شود.

نظریه دوم: نماز باید مقدم شوم کما حکی عن الصدوق.

پس مسئله ذات قولین است.

ان شاء الله فردا من لا یحضره الفقیه را می آوریم و عبارت ایشان را می خوانیم.

 


[1] تحریر الوسیله، امام خمینی، ج1، ص234.
[2] جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج11، ص226.
[3] جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج11، ص227.
[4] جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج11، ص226.
[5] جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج11، ص227.
[6] تحریر الوسیله، امام خمینی، ج1، ص235.
[7] جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج11، صص228 و 229.
[8] کشف اللثام، فاضل هندی، ج4، ص246.
logo